فرهنگ انسان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی (شصت و پنج): تبار

گروه مترجمان زیر نظر ناصر فکوهی

ا. م. لوئیس
ترجمۀ فیروزه مهاجر

تبار

descent

تبار به روابط برمبناى نیاکان مشترک اشاره دارد. کاملا ممکن است که خویشاوندى‌هاى واقعى زیستى در یک گروه از مردم بسیار فراتر از آن‌هایى باشد که براى همه آشناست و به‌طور اجتماعى به رسمیت شناخته شده‌است. به همین ترتیب، ممکن است خویشاوندى‌هاى بسیارى از کسانى که ادعاهاى‌ آن‌ها مبنى‌بر داشتن تبارى مشترک عمومآ پذیرفته مى‌شود، از نوع زیستى نباشد. تبار، به‌دلیل بار فرهنگى‌اش، اساسآ یک مفهوم اجتماعى، و در جوامع مختلف از حیث معنى بسیار متنوع است. در جوامع صنعتى غرب عمومآ، جز در سطح «نژاد»* و دیگر شرایط نسبتآ خاص، تبار یک اصل بسیار با معنا براى سازماندهى اجتماعى نیست. اما، در جوامع سنتى، اغلب فوق‌العاده مهم است. در این جوامع، هم‌سو با مَثَلِ انگلیسىِ «خون از آب غلیظ‌تر است»، توارث اجتماعى نه‌تنها براى انتقال دارایى* و مقام طى چندین نسل، بلکه همچنین براى پیوند اجتماعى و کنش جمعى مبنایى مناسب و قدرتمند فراهم مى‌آورد. همبستگى گروهى، بر مبناى تبار، بنا به تعریف «طبیعى» و بنابراین محرز است زیرا، به قول معروف، «در خون آدمى» – یعنى یک مفروض ژنتیکى است. این امر در اصطلاحات «ملت» و «ملى‌گرایى»* که ولادت و بنابراین نیاکان و تبار را مبناى هویت فردى و جمعى قرار مى‌دهند، بازتاب مى‌یابد.
انسان‌شناسان در اشاره به یک گروه‌تبارى، که خویشاوندى* افراد آن از یک نیاى* مشترک (نام‌بخش) از طریق نسل‌هاى مشخص‌شده سرچشمه مى‌گیرد، از واژه «دودمان»† استفاده مى‌کنند، و از «طایفه» براى اشاره به یک گروه‌تبارى اغلب بزرگ‌تر با روایتى مبهم‌تر درباره نیاى مشترک. طایفه على‌القاعده مرکب از چند دودمان مؤلفه است که اغلب از طریق قانونى که اعضاى آن‌ها را ملزم به ازدواج بیرون از گروه (به روش برون‌همسرى† مى‌سازد، به هم پیوند مى‌یابند. بنابراین، آن‌جا که شجره‌نامه‌هاى خانوادگى صرفاً موضوع‌هایى براى کنجکاوى و مختصرى فخرفروشى نیستند، بلکه شالوده منافع و حقوق جمعى‌اند، تبار در سازمان اجتماعى نقشی فعال و مهم مى‌یابد. در این موارد ردیابى اصل و نسب‌ها، و اقدام به تفسیر دوباره (و ابداع) شجره‌نامه‌ها از آن‌جا که دعویه‌ها و ردیه‌هایى در مورد هویت‌هاى* مغایر با هم صورت مى‌گیرد، بسیار مهم مى‌شوند. برخلاف بیش‌تر مطالبى که در این‌باره نوشته شده‌اند، سواد* تضمین‌کننده دقت تبارشناختى نیست، و در شجره‌نامه‌هاى مکتوب به‌همان سهولتى دست مى‌برند که در آن‌هایى که به‌طور شفاهى حفظ شده‌اند. احتمال دارد در جایى که تبار، یک منبع قدرتمندِ همبستگى اجتماعى و نفع مشترک است، فرزندخواندگى نقشى برجسته ایفا کند زیرا به کسانى که در آغاز با هم خویشاوند نیستند این امکان را مى‌دهد که تبارى واحد را به‌عنوان حامیان خود برگزینند. به این‌ترتیب، در میان کشاورزـ‌شبانان جنوب سومالى برخلاف طوایف کوچ‌روى شمالىِ این کشور، فرزندخواندگىِ نهادى شده در مقیاس وسیعى منجر به شکل‌گیرى گروه‌هاى به‌شدت نامتجانس شده است که در صورتِ ظاهر دودمان‌هایى را تشکیل مى‌دهند و نسب آن‌ها به «نیاکان» مشترکى مى‌رسد که شجره‌نامه‌هایشان درواقع صرفاً متعلق به یک جمعیت هسته‌اى قلیل‌اند (هلاندر ۱۹۹۴).

نظام‌هاى تبار
روش طبقه‌بندى تبار براساس دنبال کردنِ رد خویشاوندى از طریق نیاکانی پدرى و مادرى بوده است.
نَسَب پدرتبار اشاره به خویشاوندى مشترکى دارد که رد آن پشت در پشت از طریق نیاکان مذکر، پدر، پدرِ پدر، پدرِ پدرِ پدر، و به‌همین‌ترتیب تا به آخر، دنبال شده است. در جایى؛ یعنى به‌طور سنتى در بیش‌تر جوامع، که قاعده آن‌ها سلطه مذکر و کنترل دارایى‌ها عمدتآ به دست مردان است، پدرتبارى نظمى اقتصادى فراهم مى‌کند که مى‌توان آن را به‌طورکلى به‌عنوان یک اصل اساسى در سازمان‌دهندگى، توضیح داد. گسترده‌ترین جمعیت انسانى که واحدهاى اجتماعى پایه آن به این نحو ساخته شده‌اند، اعراب‌اند. یافتن جوامعى که در کل فاقد رئیس بودند و سازمان‌هاى سیاسى آن‌ها، و نه صرفاً واحدهاى اجتماعى بنیادینشان، برمبناى تبار قرار داشت، اونز پریچارد† (۱۹۴۰) را بر آن داشتند که مفهوم تحلیلى سازمان دودمان شاخه‌اى† را بسازد. در این‌جا گروه‌هاى اساسآ تبارمحور به اقتضاى موقعیت علیه دودمان‌هاى هم‌تراز، اما از لحاظ تبارشناختى دور، بسیج مى‌شوند. نیاکان و شجره‌نامه‌ها منابع هویت اجتماعى هستند که به‌طور بالقوه به همان تنوع نیاکان شخص را دارند. مردم، در وهله نخست، بسته به نزدیکى یا دورى‌شان از حیث تبارشناختى مطابق با فحواى این ضرب‌المثل مشهور عرب: «خودم علیه برادرم؛ برادرم و من علیه عموزاده‌ها؛ عموزاده‌ها و من علیه دنیا،» با هم در ارتباط‌اند.
هرچند این ایدئولوژى تبارشناختى براى کنش‌گر در این جوامع الگوى سیاست به دست مى‌دهد، واقعیت البته پیچیده‌تر است زیرا انواع دیگرى از اصول و موازین براى پیوستگى و بیعت اجتماعى وجود دارند. درواقع، ناب‌ترین و افراطى‌ترین نمونه این گونه جامعه که تا به حال توصیف شده است، چند میلیون شبان‌کار مقتدر سومالیایى ساکن شاخ افریقا هستند (لوئیس ۱۹۹۴) که خود را این‌طور معرفى مى‌کنند و خون‌خواهى‌هاى† مکرر خود را بر همین اساس انجام مى‌دهند. بیعت‌هاى سیاسى روزانه در این‌جا در سطح آن خویشاوندان پدرى صورت مى‌گیرد که غرامات مربوط به مرگ و سایر ضایعات را به‌طور اشتراکى مى‌پردازند و مى‌گیرند و از این رو یک گروه هم‌تبار (یک «گروه دیه‌پرداز»، مطابق با واژه عربى دیه = خون‌بها) را شکل مى‌دهند که وظایف حراستىِ معینى دارد. در تأمل درباره نقش تبار در این قبیل نظام‌هاى دودمان شاخه‌اى، باید به یاد داشت که تبار قبل از هر چیز یک منبع اجتماعى‌ـ‌سیاسى (و اقتصادى) است که مى‌توانیم به روش‌های مختلف، حتى در درون یک نظام فرهنگى واحد، به آن معنى ببخشیم و در آن دست ببریم. درواقع تبار به خودى خود کنش را تعیین نمى‌کند، اما در این موارد یک ایدئولوژى سیاسى به‌شدت با نفوذ را به‌دست مى‌دهد.
نَسَبى که رد آن پدرتبارانه است و از طریق پدر گرفته مى‌شود، اهمیت مکمل پیوندهاى طرف مادرى را نادیده نمى‌گیرد. درواقع، گرایش پدرتبارى در منتها درجه خود تمایل دارد که همراه با رابطه‌اى مشخصآ الزامى بین یک مرد و دایى او و دودمان پدرى این دایى باشد. چنین رابطه‌اى اغلب با درنظر گرفتن دختر دایى به‌مثابه جفت آرمانى براى ازدواج* با او تقویت مى‌شود. جایى که چندزنى† معمول است، هویت پدرِتبارِ هر کدام از زنانِ یک مرد براى اخلاف او، تبدیل به مبناى تقسیمات مشابه میان دودمان‌هایى مى‌شود که بعدآ شکل مى‌گیرند. وجود این بخش‌هاى متمایز شده برمبناى رابطه مادرى در درون یک نظامِ نسبِ پدرْ‌تبار، اغلب این احساس گمراه‌کننده را به غیرانسان‌شناسان (نه فقط تاریخ‌نگاران) داده است تا شواهدى حاکى از وجود نسبِ مادرْتبار† یا حتى نشانى از «مادرسالارى»† بیابند. تبار بر ازدواج بى‌تأثیر نیست، از این لحاظ که ازدواج میان کسانى که نسبت نزدیک دارند عمومآ زناى با محارم* تلقى مى‌شود. گروه‌هاى نسلىِ قویاً ادغام‌شده اغلب یک قانون برون‌همسرى دارند که با ممنوع کردن ازدواج درون‌گروه، اعضاى خود را وامى‌دارند تا همسر خود را درمیان سایر گروه‌های تباری جست‌وجو کنند. این امر اغلب با گونه‌اى ایدئولوژى ازدواج به‌مثابه وصلتى میان گروه‌هاى متخاصم تلفیق مى‌شود و در گفتمان عمومى با احکامى مانند: «ما با دشمنانمان ازدواج مى‌کنیم»، بازتاب مى‌یابد. در برخى نظام‌هاى پدرتبار، ازدواج زن را به دودمان شوهر ملحق مى‌سازد، در برخى دیگر زنِ شوهردار هویت دودمان خود را حفظ مى‌کند. در این مورد اخیر، ازدواج معمولاً بى‌ثبات‌تر از مورد اول است. رسم ازدواج نظام‌مند با گروه‌هاى خویشاوندِ* معین (یعنى بین عمه‌زاده و دایى‌زاده)، که به‌ویژه در جنوب شرقى آسیا*، در بین بومیان استرالیا و امریکاى جنوبى به‌طور وسیعی معمول است، و اغلب همراه با تفاوت جایگاه بین زن‌دهنده‌ها و زن‌گیرنده‌هاست، مولد ساختارهایى است که در آن‌ها وصلت* به‌مثابه یک اصل بنیادىِ اجتماعى، تبار را تحت‌الشعاع قرار مى‌دهد.
گرفتن رد تبار از طریق اجداد مادرى مبناى مادرتبارى، شکل دیگر نَسَبِ تک‌تبار (نک. Schneider and Gough 1961) است. این با مادرسالارى بسیار متفاوت است زیرا هنوز مردان کنترل را به‌دست دارند. با وجود این، در این‌جا هرچند هنوز سلطه مذکر برقرار است، دستى که فرمان مى‌راند همانى نیست که حق شهروندى یا حقوق مربوط به میراث یا مقام را اعطا مى‌کند. طبق قوانین شهروندىِ مادرتبار، یک مرد نه از طریق زن خود، که از طریق خواهرش توالد و تناسل مى‌کند. او از دایى‌اش ارث مى‌برد و فرزندانى را سرپرستى مى‌کند که به برادر زنش تعلق خواهند داشت. به‌این‌ترتیب، مادرتبارى بیش‌تر به «حق برادرى» مربوط است تا «حق مادرى» (مادرسالارى). تنش‌هاى خانگى ویژه این قبیل جوامع که به‌دقت در پژوهش ماندگار مالینوفسکى* درباره ساکنان جزایر تروبریاند تصویر شده‌اند، در شعر و. ه اُودن، «روزگار سخت»، به طرزى بسیار زنده مورد اشاره قرار گرفته‌اند: «نژادهاى مادرتبار، برادرانِ مادران خود را در رؤیاهایشان به قتل مى‌رسانند، و خواهران خود را به زنى مى‌گیرند.» در نظام‌هاى مادرتبار پیوندهاى زناشویى، روابط خواهر و برادر، و روابط حساس برادرِمادر ــ پسرِ خواهر در نوعى «دعواى بچه»، که شکلى نهادى پیدا کرده است، مدام در معرض تهدید قرار مى‌گیرند، و ازدواج اغلب بى‌ثبات است. دایى، به منظور اعمال و حفظ قدرت خود، باید بتواند پسران خواهرش را کنترل کند. از این‌رو، قوانین حاکم بر محلِ زندگىِ زوج در ارتباط با محل اقامتِ برادر زن، مسائل مهمى هستند. بهترین قرار در این‌جا براى برادران و خواهران این خواهد بود که با هم زندگى کنند و به شوهران اجازه دهند که زود به زود زنان خود را ببینند تا تداوم گروه‌تبارى حفظ شود. قوم نایار ساکن کرالا در هند، گویا در روابط سنتى خود پیش از آن که نفوذ استعمارى انگلیس این روابط را به هم بزند نزدیک‌ترین نمونه این مثال بوده‌اند (فولر ۱۹۷۶). سایر جوامع از زن و شوهر هر دو مى‌خواهند که به‌طور منظم دوره‌هایى را به نوبت در روستاى خود و روستاى مادرتبارِ همسر خود بگذرانند. طبق یکى از قوانینِ ازدواجِ زن مکانى† ، زنان مادرتبار با هم در سکونتگاه آبا و اجدادى‌شان زندگى مى‌کنند و شوهرانشان در آن‌جا به آن‌ها ملحق مى‌شوند. اما، اشکال این کار پراکنده کردن مردان مادرْدودمان است که امور دودمان را در اختیار دارند و همچنین تهدیدى است علیه کنترل آن‌ها بر پسرانِ خواهرانشان که وارثان آن‌ها هستند. این نقص را مى‌توان تا حدى با قانونى که فرزندان خواهران، به‌ویژه فرزندان مذکر، را به محض رسیدن به سن بلوغ ملزم به زندگى با دایى‌شان مى‌کند، بر طرف کرد. وقتى ازدواج باعث پراکندگى هردو گروه اعضاى مذکر و مؤنث مادرْدودمان در جماعات جداگانه مى‌شود، نظام مادرْتبار، چنان که اوضاع کلى در به اصطلاح «نوار مادرتبار» افریقاى مرکزى شهادت مى‌دهد، بخش اعظم نیروى خود را از دست مى‌دهد. به‌هرحال، پیوندهاى مادرتبار همچنان مى‌توانند در ایجاد پیوندهاى سَبَبى میان جماعات محلى مهم باشند.
در موقعیت امروزى، هرجا که دست یافتن به ثروت شخصى (از طریق تجارت یا کار دستمزدى) عملى است، تلاش هر پدرى در جهت کنار گذاشتن تعهدات سنتى خود نسبت به پسران خواهر، به نفع فرزندان خود است. این امر ممکن است با تشویق مرد به ازدواج با دختر عمه‌اش ــ که از حق قانونى وراثت مادرتبار برخوردار است ــ تسهیل شود. تحت نفوذ استعمار و مسیحیت* (پدرسالار/ پدرتبار) و درگیرى فزاینده در اقتصادهاى پولى، یک جابه‌جایى عمومى از مادرتبارى به سمت پدرتبارى یا نسب تقاطع‌تبار† ، که نوعى حد وسط را گرفتن است، روى داده است. اما استثناها و نمونه‌هایى از جوامع به‌طور سنتى مادرتبار وجود دارند که با موفقیت بین این شکل از تبار و اقتصاد بازار پیوند ایجاد کرده‌اند.
تبار دوگانه† یا دوجانبه، که در آغاز داریل فورد† )در Radcliffe-Brown and Forde (1950 به تحلیل آن در میان یاکوهاى افریقاى غربى مبادرت ورزید، هر دو نظامِ نسبِ تک‌تبار را با هم تلفیق مى‌کند، و به هر کدام کارکردهاى اجتماعى متفاوتى مى‌دهد. نَسَب یا خویشاوندى هم‌تبار† یا جفت‌تبار که در آن روابط خویشاوندى در هر تبارى، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر دنبال مى‌شود، به مراتب رایج‌تر است. در این‌جا شجره‌نامه‌ها معمولاً کوتاه‌تر هستند و، در مجموع، شخص به همان تعداد که اجداد شناخته شده دارد، عضو گروه‌هاى نسلى خویشاوندى جفت‌تبار (یا «دوتبار»† ) نیز هست. این‌گونه تداخل یافتنِ هویت براى رشد یک رشته گروه‌هاى تبارى مشخصاً تعریف شده به سبک نظام‌هاى دودمانىِ شاخه‌اى مناسب نیست، و انسجام گروه رو به ضعف و بى‌تعهدى مى‌نهد. در میان امحره‌هاى مسیحى ساکن اتیوپى (هابن ۱۹۷۳)، جایى که تبار یک نیاىِ به‌خصوص مبناى زمین‌دارى قرار مى‌گیرد و ازدواج را (از طریق قانونى که اخلاف را ملزم به ازدواج بیرون از گروه مى‌کند) انتظام مى‌بخشد، این امر مى‌تواند باعث همبستگى گروهىِ قوى‌ترى شود. باز در این‌جا، همچنان که در سایر نظام‌هاى تبار، کمبود نظریه رسمى خویشاوندى در عمل با منافعى که برمبناى سایر اصول همبستگى قرار دارند جبران شده است. با خویشاوندى جفت‌تبار، و درواقع تحت قوانین تبار، مردم همچنین امکان شکل دادن به گروه‌بندى‌هاى موقتى‌تر و هریک با ویژگى خاص، بر پایه یک تبار مشترک، را که اصطلاحاً به «خویشان† خودمحور» معروف‌اند به‌دست مى‌آورند. چنین خویشانى خاص فرد هستند و فقط کسانى که به‌طور کامل (با نیایى یکسان) هم‌شیرند خویشان مشترک دارند. در اکثر جوامع سنتى (و برخى جوامع مدرن) حتى وقتى که نسب تک‌تبار قویاً رشد یافته است، خویشان شبکه‌هاى اجتماعى مهمى را فراهم مى‌آورند.

همچنین نک.: افریقا: نیل، ازدواج، خانه، خویشاوندى، دارایى، فرزندى مکمل، وصلت
برای مطالعه بیش‌تر
Barth, F. (1973) ‘Descent and Marriage Reconsidered’ in J.Goody (ed.) The Character of Kinship,Cambridge: Cambridge University Press
Evans-Pritchard, E.E. (1940) The Nuer, Oxford: Clarendon Press
Forde, D. (1950) ‘Double Descent among the Yakö’ in A.R.Radcliffe-Brown and D.Forde (eds) African Systems of Kinship and Marriage, London: Oxford University Press
Fortes, M. (1953) ‘The Structure of Unilineal Descent Groups’, American Anthropologist, 55:17–۴۱
Fox, R. (1967) Kinship and Marriage, Harmondsworth: Penguin
Freedman, M. (1966) Chinese Lineage and Society, London: Athlone Press
Fuller, C. (1976) The Nayars Today, Cambridge: Cambridge University Press
Helander, B. (1994) The Slaughtered Camel: Coping with Fictitious Descent among the Hubeer of Southern Somalia, Stockholm: Almqvist and Wiksell
Hoben, A. (1973) Land Tenure among the Amhara of Ethiopia, Chicago: Chicago University Press
Kuper, A. (1982) ‘Lineage Theory: A Critical Retrospect’, Annual Review of Anthropology, 11:71–۹۵
Leach, E.R. (1961) Rethinking Anthropology and Other Essays, London: Athlone Press
Lewis, I.M. (1969) ‘From Nomadism to Cultivation: The Expansion of Political Solidarity in Southern Somalia’, in M.Douglas and P.Kaberry (eds) Man in Africa, London: Tavistock
——(۱۹۹۴) Blood and Bone: The Call of Kinship in Somali Society, New Jersey: Red Sea Press
Malinowski, B. (1922) Argonauts of the Western Pacific, London: Routledge and Kegan Paul
Scheffler, H.W. (1966) ‘Ancestor Worship in Anthropology: Observations on Descent and Descent Groups’, Current Anthropology, 7:54–۹۸
Schneider, D. and K.Gough (eds) (1962) Matrilineal Descent, Berkeley: University of California Press