ایران امروز زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی بینالمللی و تحریم قرار گرفته و تهدید نظامی نیز علیه آن هر روز بیشتر میشود. ناظران مستقل و آگاه نسبت به شرایط جهانی و منطقه تقریبا همگی توافق دارند: در کنار دلایل درونی که بارها بر آن تاکید شده، موقعیت مردم ایران که ناچار به تحمل شدیدترین افزایش قیمتها و سقوط پول ملی شده و مشکلات گوناگون دیگری که به دلیل این فشارها برایشان ایجاد شده، تا حد زیادی نیز مربوط به استراتژی اسرائیل و آمریکا است که هدفشان ویران کردن این کشور و تبدیل آن به پهنهای خنثی و از پا افتاده است. روشن است که حملات تروریستی و جنگی پی در پی نیز بخش مهمی از این استراتژی هستند. اما بهر رو مسائلی که درباره بمب هستهای و خطر ایران از لحاظ مطرح میشود، دروغی آشکار است. مسئله تنها و تنها دنبال کردن یک طرح«تغییر رژیم» در ایران و تبدیل این کشور به یک سوریه جدید، یعنی کشوری ضعیف و از میان بردن استقلال آن است. روشن است که سود اسرائیل از این رویکرد در آن است که عملا تبدیل به ابرقدرت این منطقه شود. مشکل اما در آن است که این موضوعی جدید نیست و بحث تنها بر سر اسرائیل نیست. در واقع از دو قرن پیش روسها از شمال و اروپا و سپس آمریکا از جنوب، هرگز تمایل خود را برای کنترل کامل ایران برای بهره بردن و در اختیار گرفتن منابع انرژی و موقعیت ژئوپلیتیک آن، پنهان نکرده و هرگز دست از دخالت برای به دست گرفتن قدرت در این کشور برنداشتهاند. اما این نیز واقعیتی است که انقلاب ۱۳۵۷، نقطه عطفی بود که پس از آن هرچند رقابت و درگیری این دو نیرو تا امروز ادامه یافتهاند اما کاملا روشن است که هیچ یک از این دو، مگر در شرایط یک چنگ جهانی نخواهند توانست به چنین هدفی برسند. و این به معنای موقعیتی پوچ نیز هست زیرا هیچ کسی نمیداند جنگ جهانی چه چیزی از کل ژئوپلیتیک جهان باقی خواهد گذاشت. بنابراین اینکه گروهی فکر میکنند چرخش به سوی روسیه و چین میتواند راهگشایشی را برای مشکلات کشور باز کند، یعنی ایران در بلوک روسیه و چین میتواند کشور را به قدرتی پایدار علیه آمریکا و اروپا تبدیل کند، همان اندازه در اشتباه هستند که کسانی که میپندارند، با مصالحه و پذیرش شروط غرب در هر شرایطی میتوانند به دوره پیش از انقلاب بازگشته و یک ایران کاملا در جبهه غرب را در سال ۲۰۲۵، در مرزهای یک ابرقدرت جهانی (روسیه) بازسازی کنند در همان حال که کنترل نفت مورد نیاز یک غول اقتصادی نظامی دیگر (چین) را نیز به بزرگترین دشمنش یعنی آمریکا بسپارند. در نتیجه با میزان احتمال بالایی میتوان گفت که در چشمانداز کوتاه و میانمدت (گفتیم مگر با وقوع یک جنگ جهانی یا بسیار گسترده) هیچ یک از این دو بلوک بزرگ غرب و شرق نخواهند توانست کنترل بر ایران را به دست بیاورند زیرا معنای این امر آن است که طرف مقابل حکم خودکشی خود را صادر کند. صرف نظر از اینکه این جریان را باید بخشی از ژئوپلیتیک سرزمین ایران دانست که هم از دلایل بقای این کشور بوده و هم حتی امکان به استعمار در آوردن آن را هرگز ایجاد نکرد.،این واقعیتی است که امروز بیش از هر زمانی در ژئوپلیتیک جهانی به تحقق درآمده است. بنابراین بهترین و تنها راه حل در درک همین لزوم استقلال داشتن نسبت به این دو قدرت شرقی و غربی در آینده ایران و سیاستگذاری برای رسیدن به روابطی مبتنی بر این استقلال ولی بدون تنش با هیچ یک از این دو قدرت است. اینکه در شرایط تهدیدی جدی (به هر دلیلی) و در صورت نبود امکانات درونی لازم و ضروری، ایران مشروعیت دارد و باید از کمک طرف مقابل برای دفاع از تمامیت ارضی و استقلال خویش استفاده کند، امری به نظر من بدیهی است. بنابراین نزدیکی به روسیه و چین برای تامین تسلیحات ضروری برای دفاع از کشور را نمیتوان در شرایطی که طرف مقابل روی به حملات مسلحانه و جنگی آورده باشد، و ما بهر دلیلی از قدرت دفاعی لازم برخوردار نباشیم، نادرست دانست و با عقلانیت همراه است. اما اینکه به دلیل وجود چنین امکانی به کمک گرفتن از شرق در مقابل غرب یا برعکس، این امر ما را به سوی وابستگی بکشد، چنانکه امروز در تنش میان گروههایی از قدرتمندان درون ایران میبینیم که به صراحت از این یا آن قدرت دفاع میکنند، یعنی یا تمایل خود را به بازگشت به دوران پهلوی و وابستگی کامل به غرب را بیان میکنند، و یا تمایلشان را به کشاندن ایران درون اردوگاه روسیه و چین و ساختن یک کره شمالی در کشوری که هرگز چنین چیزی در آن ممکن نیست، گویای نوعی بیخردی است که بهای آن را در حال حاضر مردم ایران میپردازند. موقعیت ایران از این لحاظ شباهت زیادی به اوکراین دارد، زیرا در آنجا نیز تنش میان آمریکا و روسیه اوکراین را به خرابهای تبدیل کرد. اما این تفاوت و این درس را باید از ماجرای اوکراین گرفت که نزدیکی بیش از اندازه اوکراین به جناح غرب و تمایل به تبدیل شدن به صف اول تسلیحاتی و دفاعی غرب در مرزهای روسیه بود که آن را به وضعیت ویرانی و از دست دادن بخشی از خاک خود کشاند. این اشتباهی است که ایران نباید مرتکب شود. بازگشت به ایران وابسته و پایگاه تسلیحاتی آمریکا همان اندازه ناممکن و ویرانگر است که تمایل به تبدیل ایران به بخشی از بلوک ضد غرب ِ روسیه – چین. اگر سیاستمداران و نخبگان ما (و نه گروههای وابسته) این نکته را درک کنند و در محاسبات خود آن را جدی بگیرند، بسیاری از مسائل دیگر در روابط بینالمللی و داخلی نیز شانس بیشتری برای گشایش خواهند داشت.
ورود
ورود
بازیابی رمز عبور .
کلمه عبور برایتان ایمیل خواهد شد.