هنر، سیاست، خشونت / گفتگو با ناصر فکوهی/ بخش اول

همشهری/ 1380

لطفاً بفرمایید از چه زمانى کار ترجمه و تألیف را آغاز کردید؟
من از دوره‏‌اى که در خارج بودم؛ یعنى از حدود ۲۰ سال پیش، ابتدا به صرف علاقه‏‌مندى به‏ کار ترجمه روى آوردم و ابتدا به ترجمه در حوزه ادبى پرداختم و چندین ترجمه در این حوزه انجام دادم که در همان موقع منتشر و بعدها نیز تجدید چاپ شدند. مهم‏ترین آن‏‌ها ترجمه‏‌هایى از آثار رومن رولان مثل زندگى تولستوى و بعد هم خاطرات جوانى رولان بودند. البته چندین ترجمه ادبى نیز داشته‏‌ام که بعضى از آن‏‌ها هنوز چاپ نشده‏‌اند، ازجمله کتابى از لوکلزیو که از نویسندگان بسیار مشهور معاصر فرانسه و نامزد جایزه نوبل بوده است. بعد از این سابقه ترجمه ادبى، بیش‏تر به‏‌ کار تألیف و ترجمه در زمینه کارى خودم روى آوردم. به‏ ویژه بعد از بازگشت به ایران سعى کردم که کار خود را به حوزه تخصصى خودم محدود کنم و در این زمینه ابتدا کتاب «خشونت سیاسى» را منتشر کردم. با این دیدگاه که در سال‏هاى ۷۵ و ۷۶ بحث خشونت در جامعه ما بسیار رایج بود و تصور من این بود که بیش‏تر صحبت‏‌هایى که در این زمینه انجام مى‏‌شود، نشان دهنده نوعى ابهام در مفاهیم و مبانى است و شاید هم‌زبانى لازم و آن دیدگاه دانشگاهى لازم نسبت به این پدیده، که پدیده‏‌اى بسیار مهم و حاد است، وجود ندارد. درنتیجه تصمیم گرفتم که این کتاب را بنویسم و در آن مفهوم خشونت به‏ ویژه در حوزه سیاسى را تشریح کردم که چه مبانى‏‌اى دارد؟ و چه جنبه‏‌هاى مختلف دیگرى نیز دارد؟ و چطور این ابعاد به‏ ویژه ابعاد روان‏‌شناختى، رسانه‏‌اى، اقتصادى و سیاسى، و غیره به‏ هم پیوند مى‏‌خورند و بر هم تأثیر متقابل دارند؟ چطور این‏ها در دیدگاه تاریخى بر روى ایدئولوژى‏‌هاى مختلف سیاسى اثرگذاشتند؟ و چطور ایدئولوژى‏‌ها توانسته‏‌اند خشونت را تقویت کنند و یا جلوى آن را بگیرند و چقدر پتانسیل و زمینه‏‌هاى داخلى در ایدئولوژى‏‌هاى سیاسى متفاوت، وجود داشته براى آن‏که خشونت افزایش و یا کاهش بیابد؟ چطور خشونت بعد از قرن نوزدهم به شکل دولتى پدید آمد و با قدرت عظیمى که دولت‏‌هاى جدید در دست داشتند، چگونه توانستند جنایات بسیار بزرگى را در قرن بیستم مرتکب شوند؟ و این پرسش که آیا این وضعیت که در قرن بیستم به‏ وجود آمد، ضرورى بود و یا مى‏‌شد جلوى آن را گرفت؟ و سرانجام این‏که چطور خشونت، امروز از حوزه‏‌هاى سیاسى خارج شده و به یکى از جنبه‏‌هاى تمامى زندگى انسان بدل شده است؟

آیا این پدیده منحصر به امروز است و یا این‏که همواره همراه بشر بوده است؟
این از نکاتى است که در کتاب مورد بحث قرار گرفته است. یعنى در واقع یکى از نظریاتى که در حوزه خشونت وجود دارد، خشونت را به غرایز ذاتى انسان مربوط مى‏‌کند و معتقد است از آن‏جایى که خشونت یک امر غریزى است، همواره در انسان وجود دارد و تنها شکل تخلیه این خشونت متفاوت بوده است و در دوره‏‌هاى متفاوت، انسان خشونت را به گونه‏‌هایى مختلف از خود نشان مى‏‌داده است. در این‏جا مى‏‌توان این خشونت را که در انسان وجود دارد، با خشونت‏‌هاى حیوانى مقایسه کرد. در خشونت‏‌هاى حیوانى، بیش‏تر از این‏که با خشونت روبه‏‌رو باشیم، با چیزى روبه‏‌رو هستیم که به آن تهاجم مى‏‌گوییم. این تهاجم با هدف خاصى انجام مى‏‌گیرد، این هدف مى‏‌تواند محافظت از خود و یا به‏ دست آوردن منابع حیاتى، که مورد نیاز هر حیوانى هست، یا منابع غذایى و یا منابع براى تولیدمثل باشد که در تمامى حیوانات وجود داشته است و به زحمت مى‏‌توان به آن اسم خشونت داد، چون یک سازوکار طبیعى و یک سازوکار دفاعى و تهاجمى در زندگى است و آن بی‌رحمى که در خشونت انسانى مى‏‌بینیم، هیچ‏گاه در نزد حیوانات مشاهده نمى‏‌کنیم. درحقیقت مفهوم بی‌رحمى تفاوت اساسى میان خشونت انسان و حیوان است. در حیوانات هیچ‏وقت خشونت نمادین نمى‏‌بینیم، مگر به‏ صورت تهدید با نشانه‏‌ها (استفاده از نشانه) که در نزد حیوانات وجود دارد. مثلاً براى آن‏که آغاز خشونتى را اعلام کنند و این‏‌گونه نشانه‏‌ها همان حرکات تهدیدآمیز هستند، مثل صداها و یا حرکاتى که مى‏‌کنند براى تهدید طرف مقابل به خشونتى که قرار است انجام گیرد. اما خشونت نمادین انسانى در اشکال بی‌رحمانه خشونت مثل شکنجه دیده شده است که یک پدیده کاملاً انسانى است و هیچ نمونه حیوانى ندارد یا کشتارهاى نمادین مثل قتل‏‌عام‏‌ها و یا نسل‏‌کشى‏‌ها که در واقع در این‏جا کسى که کشته مى‏‌شود منظور هدف خشونت نیست، بلکه از طریق کشتن آن فرد پیام و نمادى ارسال مى‏‌شود که این‏ها کاملاً اشکال خشونت انسانى هستند. در سایر موارد مى‏‌توان گفت که تهاجم حیوانى براى به‏ دست آوردن منابع زیستى و منابع تولیدمثلى، در انسان به‏ صورت پیچیده‏‌اى بازتولید شده است. ما خشونت بسیارى را در جهان داریم که براى به‏‌دست آوردن ثروت بیش‏تر و یا براى به‏ دست آوردن امتیازهاى بیش‏تر و رفاه بیش‏تر و یا صرفاً قدرت بیش‏تر است و این را مى‏‌توانیم به خشونتى که ریشه‏‌هاى غریزى دارد، تعبیر کنیم.

آیا به‏ طور مشخص به مسائل ایران نیز توجه کرده‏‌اید؟
البته سعى شده است که به‏ صورت خیلى کوتاه و در یک فصل، تاریخچه خشونت سیاسى در ایران مطرح شود. این تاریخچه تا اندازه‏‌اى زیاد با تاریخچه دولت‏‌هایى که در ایران بر سر کار بوده‏‌اند، انطباق داشته است.

آیا در این‏جا مشابهت با فرهنگ‏‌هاى خارجى دیده مى‏‌شود، یا این‏که فرهنگ ایرانى خشونتى خاص دارد؟

خشونت به دو دسته خشونت از بالا و خشونت از پایین تقسیم‏‌بندى مى‏‌شود. خشونت از بالا؛ یعنى خشونتى که حاکمان بر مردم اعمال مى‏‌کنند و خشونت از پایین به‏ صورت واکنشى به این ظلم است که از پایین به‏ سوى بالا انجام مى‏‌گیرد؛ مثل شورش‏‌ها و انقلاب‏‌ها و … که در تاریخ ایران اگر نتوانیم بگوییم منحصراً، ولى مى‏‌توانیم بگوییم عمدتاً خشونت از بالا وجود داشته است؛ یعنى آن خشونتى که از بالا به‏ صورت ظلم به مردم اعمال شده است. یعنى آن خشونتى که از بالا به‏ صورت ظلم به مردم اعمال شده است و خشونت از پایین چندان دیده نمى‏ شده است و جامعه ایران را می‌توانیم جامعه‏‌اى خشونت گریز بدانیم که در مقابل حرکات بسیار وحشتناک خشونت‏آمیز از خود واکنش‏‌هاى صلح‏‌آمیز نشان داده است. نمونه‏‌هایى متعدد از اشغال ایران وجود داشته‏‌اند. مثل حمله مغول‏‌ها و حمله ترک‏‌ها که در مقابل خشونت‏‌هایى که از جانب این‏ها اعمال شده‏‌اند، خشونت متقابلى اتفاق نیفتاده است بلکه نوعى خشونت‏‌گریزى دیده شده است. البته این‏که دلیل این مسئله چه بوده است، مى‏‌توان در مورد آن بسیار بحث کرد که شاید یکى از دلایل آن حفظ تداوم حیات اجتماعى بوده باشد. یعنى در این عدم خشونت، یک نوع فرزانگى عقل سلیم دیده شده است که مقابله خشونت‏‌آمیز با خشونت مى‏‌تواند به نابودى جامعه منجر شود. وقتى ما در مقابل نیرویى که خشونتى بسیار عظیم به خرج مى‏‌دهد دست به خشونت بزنیم، مسلماً نابود خواهیم شد، اما اگر با آن نیرو از در صلح درآییم، ممکن است طرف مقابل تغییر کند و این عملاً در تاریخ ایران اتفاق افتاده است و ما دیده‏‌ایم کسانى که با خشونتى بزرگ به ایران حمله کرده‏‌اند (مثل مغول‏‌ها و ترک‏‌ها) خود به حاکمان ایرانى و به افرادى بدل شده‏‌اند که دست‏‌کم آن خشونت اولیه را نداشتند و اهدافى صلح‏‌آمیزتر را دنبال کردند و این تأثیر یک نوع فرزانگى عمومى است که ریشه اصلى آن را در هند و در فلسفه هندى مى‏‌دانیم که ایران هم از راه گذشته خود به آن متصل است.

پس ما این پیام حافظ «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» را نسل به‏‌نسل منتقل کرده‏‌ایم؟
من معتقدم که این پیام، پیامى بسیار عمیق‏‌تر و کهن‏‌تر از آن شعر است و به گذشته‏‌هاى بسیار دور بازمى‏‌گردد. شاید ما بتوانیم این فرضیه را مطرح کنیم که این گذشته‏‌ها، گذشته‏‌هاى مشترک هند و ایران بوده‏‌اند که در هند کاملاً باقى مانده‏‌اند و مشاهده مى‏‌شود و دقیقاً همین مسئله است که جامعه هند، با وجود بزرگى و جمعیت زیاد و ایده‏‌هایى متفاوت که در آن دیده مى‏‌شود، همواره صلح را حفظ کرده است. من معتقدم که در ایران هم ما میراثى از این مسئله داشته‏‌ایم؛ یعنى عدم خشونت از پایین که در ایران وجود دارد، باید ریشه‏‌اى عمیق داشته باشد. این اعتقاد وجود داشته است که نباید با ظلم، از راه ابزارهاى ظلم و خشونت مقابله کرد.

در چارچوب سیاسى جدید هم به لحاظ کمّى، کشورهاى شرقى کم‏تر جنگ داشته‏‌اند؟
در کشورهاى شرقى – البته در واژه کلى کشورهاى شرقى شامل کشورهایى است که در شرق اروپا بوده‏‌اند – در مورد ایران و هند عموماً این‏ها کشورهایى خشونت‏‌گریز بوده‏‌اند و حتى در جایى که جنگ به‏ وجود آمده است، این‏ها با بی‌رحمى زیادى برخورد نکرده‏‌اند، در صورتى که کشورهایى که به این‏ها حمله کرده‏‌اند، معمولاً بی‌رحمى زیادى نشان داده‏‌اند و این قضیه‏‌اى است که ما در جنگ عراق هم مى‏‌بینیم. بیرحمى‏‌هایى که عراق در ایران نشان داد، به‏ هیچ‏‌ عنوان از سوى دیگران انجام نشده و انجام شدن آن منطقى هم نبوده است، ولى باید دانست که در جنگ‏‌ها معمولاً چنین چیزهایى اتفاق مى‏‌افتد و کم‏تر کسى هم به آن توجه مى‏‌کند، ولى از نظر ما این خشونت‏‌گریزى حتى در جایى که خشونت شاید ضرورى به نظر برسد، تا اندازه‏‌اى مى‏‌تواند خود را نشان دهد، البته همواره موارد استثنایى هستند. آن چیزى که ما از آن صحبت مى‏‌کنیم، موارد عام‏‌اند نه موارد استثنایى که مى‏‌توانند وجود داشته باشند و از نظر من یکى از مشکلاتى که ما هم‏‌اکنون داریم، آن است که خشونت به‏ صورت‏‌هاى مختلف ازجمله به شکل خشونت‏‌هاى جنایى که در بعضى اخبار شنیده مى‏‌شود، در حال رشد است و این گرایشى منفى است که باید با آن مقابله کرد.

آیا شما این مسئله را حس مى‏‌کنید؟
من احساس مى‏‌کنم که فرهنگ ما اکنون تحت تأثیر مشکلات داخلى خود و همچنین تأثیراتى که فرهنگ‏‌هاى بیرونى بر آن گذاشته‏‌اند، عناصر خشونت را درون خویش تقویت مى‏‌کند و این یک گرایش خطرناک است که باید با آن مبارزه کرد. البته تا آن‏جا که مى‏‌توان، باید این‏ها به دور از مباحث جنجالى و مباحث سیاسى در مفهوم سیاسى‏‌گرى باشند و ما فکر مى‏‌کنیم که این‏ها مسائل بسیار جدى و عمیق جامعه‏‌اند که باید در محافل علمى درباره آن‏‌ها بحث کرد و به نتیجه‏‌گیرى عملى رسید و در این کتاب هم من سعى کرده‏‌ام با توجه به مطالعات علمى که در کشورهاى دیگر شده است، به‏ ویژه در مورد محیط‌هاى شهرى و خشونت‏‌هاى شهرى و … در انتهاى کتاب راهکارهایى متعدد را عرضه کنم که پاسخ‏‌هاى مثبتى هم در جلوگیرى از خشونت گرفته‏‌اند. باید توجه داشت که با وجود ریشه فرهنگى خشونت‏‌گریزى ما، نوع جدید زندگى انسان پتانسیل زیادى براى خشونت ایجاد مى‏‌کند، دلیل آن هم این است که این نوع زندگى، پتانسیل زیادى براى تنش دارد. به همین لحاظ باید به این نکته توجه داشته باشیم که گرایش‏‌هاى پیشین (ریشه‏‌هاى فرهنگى) از ما حمایت نمى‏‌کنند؛ یعنى ما را در مقابل گرایش‏‌هاى خشونت‏‌آمیز واکسینه نمى‏‌کنند. باید دقت داشته باشیم که هرچقدر پیچیدگى جامعه، میزان شهرنشینى، و توسعه بیش‏تر شود، پتانسیل خشونت افزایش پیدا مى‏‌کند.

به نظر مى‏‌رسد ما در این زمینه از لحاظ نظرى خیلى کمبود داریم، این موضوع را شما در تألیف کتاب خودتان احساس کرده‏‌اید.
منابعى که من در مورد خشونت در ایران دیده‏‌ام، بیش‏تر به بُعد نمایشى خشونت توجه دارند؛ یعنى آن‏جا که مشاهده مى‏‌کنیم خشونت ایجاد شگفتى مى‏‌کند، مثلاً در منابعى تاریخى تأکید بر بی‌رحمى‏‌هاى سلاطین گذشته و حاکمان انجام گرفته است که شکنجه‏‌ها با دقت زیاد توصیف و بیرحمى‏‌ها با تفصیل بیان شده‏‌اند. همچنین کشتارها با تفصیل بیان شده‏‌اند و شاید حتى در تشریح آن‏‌ها مبالغه شده است و این نشان‏‌دهنده آن است که توجهى که به خشونت شده از دیدگاه شگفت‏‌آور بودن آن انجام گرفته و یا خواسته است موجب رعب و وحشت بیش‏تر شود. شاید هدف سلاطین و پادشاهان هم ایجاد رعب و وحشت بوده است – با تبلیغ خشونتى که انجام مى‏‌داده‏‌اند – مثلاً در گذشته سلاطین افرادى را بعد از کشتن، پوست مى‏‌کندند و آن‏‌ها را از دروازه شهر آویزان مى‏‌کردند و نمونه‏‌هایى از این خشونت را، ما در دوران مشروطه و غیره هم داریم. شاید هدف از این کار تأثیر روانى شدید بر روى افراد بوده است، براى این‏که از این مسئله استفاده‏‌هاى سیاسى و یا غیره شود. اما بحث این است که اندیشمندان، شاید بیش از اندازه به این جنبه پرداخته باشند و به لایه‏‌هاى عمیق‏‌تر مفهوم خشونت، کم‏تر توجه کرده باشند؛ این‏جا هم مثل سایر موارد، ما بیش‏تر در سطح باقى‏مانده و بیش‏تر لایه بیرونى را مورد توجه قرار داده‏‌ایم و به‏ سوى عمق نرفته‏‌ایم تا ببینیم که توضیح روانى، اجتماعى، اقتصادى، و سیاسى این‏ها چه بوده است و صرفاً به توضیحات خیلى کلى بسنده کرده‏‌ایم و خشونت را در ظلم حاکمان دیده‏‌ایم. ببینیم که این ظلم چه سازوکارى داشته است و چرا اصولاً جامعه‏‌اى افراد ظالم تربیت مى‏‌کند، چرا جامعه‏‌اى ظلم تولید مى‏‌کند، چرا جامعه‏‌اى بی‌رحمى تولید مى‏‌کند و تا چه اندازه جامعه‏‌اى پتانسیل تولید بی‌رحمى و ظلم دارد. این نکاتى است که در سایر نقاط جهان، هم در جاهایى که دقت به آن نشده است، زیان‏‌هایى بسیار ایجاد کرده است. نمونه نزدیک به ما در اروپاى شرقى و بالکان است که تصور مى‏‌شد در یوگسلاوى سابق مسئله پتانسیل کشتار جمعى از بین رفته است – پتانسیلى که قبلاً وجود داشت – بین این اقوامى که در این کشور مى‏‌زیستند قبلاً این پتانسیل وجود داشت و یکدیگر را به قتل مى‏‌رساندند، ولى تصور این بود که با به‏ وجود آوردن یک واحد سیاسى جدید به‏ نام یوگسلاوى و برنامه‏ هایى که این‏ها در آن‏جا ایجاد کردند، این پتانسیل از بین رفته است. درحالى‏‌که به محض آن‏که این زمینه آماده شد، کشتارهاى گسترده اتفاق افتاد و شبیه این مسئله در رواندا در حدود سال ۱۹۹۳ نیز اتفاق افتاد؛ یعنى قبایل به جان هم افتادند و کشتار چند صد هزار نفرى روى داد که در حال حاضر محاکمه مسببین آن در جریان است.
درنتیجه، هر جامعه‏‌اى ممکن است همواره در مورد وجود پتانسیل‏‌هاى بی‌رحمى و خشونت در خود دچار اشتباه شود و این حوزه‏‌اى است که باید هرچقدر که مى‏‌توان در آن کار کرد و عمیق هم کار کرد؛ یعنى باید دید که چقدر چنین پتانسیلى وجود دارد. بنابراین، من نمى‏‌خواهم که حرف اولم این تصور را ایجاد کند که ما پتانسیل خشونت نداریم. در واقع امتیاز ما این است که خوشبختانه در فرهنگى بوده‏‌ایم که سابقه بی‌رحمى از پایین، در آن خیلى کم بوده است و ما باید این بعد را تقویت کنیم؛ یعنى باید بتوانیم با فرایند فرهنگ‏‌سازى روى این بعد که بعد ارزش‌مندى است تکیه کنیم و بدانیم که ما مردمانى آرام بوده‏‌ایم و هیچ‏گاه نه خود و نه پادشاهان ما، به کشورى حمله نکرده‏‌ایم و ذات مردم ما این نبوده است که به خاک دیگرى تجاوز کند. ما باید بر روى این بعد تأکید کنیم تا اگر هم پتانسیلى براى خشونت و بی‌رحمى وجود دارد بتوانیم از بین ببریم.

ادامه دارد…

روزنامه همشهرى ش ۲۴۰۲، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۰.