پاره‌ای از یک کتاب (۱۶۶): انسان‌شناسی

مارک اوژه و ژان پل کولن/ ترجمه ناصر فکوهی / نشر نی/ ۱۳۹۸

رشته انسان‌شناسی تغییر می‌کند و این تغییر شامل موضوع آن نیز می‌شود. انسان‌شناسی در دوره نخستین خود به مطالعه بر جوامع بیگانه با توجه به زمینه‌های بلافصل این جوامع علاقمند بود. این رشته در این زمان به شدت متاثر از آنچه مردم‌نگاری اضطراری نامیده می‌شد، بود که اولویت خود را در تشریح و توصیف جوامعی می‌دید که به دلیل گسترش تمدن اروپایی در حال از میان رفتن بودند[و هستند]. امروز نیز با تقویت وابستگی متقابل دو حوزه اقتصادی و سیاسی، رشد خیره‌کننده تحرک اشخاص و شتاب باز هم چشم‌گیرتر گردش پیام‌ها‌، زمینه کار انسان‌شناسان به کل جهان تسری پیدا کرده است. افراد هر کجا که باشند تنها در چارچوب ترکیبی تاریخی و ویژه، «محلی» به حساب می‌آیند. برای نمونه، در یک نظام جهانی ِ هر چه بیش از پیش در وابستگی متقابل، چگونه ممکن است زولوهای آفریقای جنوبی، نامیبی‌ها، توتسی‌ها و هوتوهای رواندا، تیمورها، میسکیتوهای نیکاراگوئه، کردها، افغان‌ها، شیعیان لبنان، را بتوان فرهنگ‌هایی بومی و خارج از زمینه جهانی مورد توجه قرار داد؟ نویرها، که مثالی کلاسیک برای جامعه‌ای بدون دولت به حساب می‌آمدند، امروز جنگی داخلی و مرگبار را تجربه می‌کنند که بر پیش‌زمینه‌ای از اعتقادات دینی و منابع نفتی، مردم جنوب سودان را در مقابل دولت خرطوم قرار داده است. بدین‌ترتیب گروهی که به ظاهر کمتر از حوادث جهان تاثیر پذیرفته بودند، امروز دیگر در موقعیتی که در ابتدای قرن قرار داشتند، نیست و انفراد یا حاشیه‌ای شدن خود را ناشی از گرد هم آمدن شرایطی سیاسی، اقتصادی- و خلاصه کنیم شرایطی که به یک تاریخ ویژه تعلق دارند، می‌بیند. امروزه کمتر گروهی را می‌توان در جهان یافت که با کار مزدبری و کالاهای شهری آشنا نباشد. سرخپوستان کایاپوی آمازون با لباس‌های پرشکوه مناسکی خود در آلتامیرا یا برازیلیا علیه تعرض به سرزمین‌هایشان تظاهرات می‌کنند و «اخبار» خود را به صورت ویدیویی ضبط می‌کنند. مقاومت بومیان کالاش هندوکوش و دوگون‌های باندیاگرا در برابر اسلام، به صورت روشنی برجسته می‌شوند تا به خدمت استفاده از منابع توریستی این مناطق درآیند. این دو گروه به دور از آنکه تبلوری از تداوم یافتن یک فرهنگ مقاوم در برابر تغییر باشند، تنها گویای موقعیت یک جامعه در زنان مورد مشاهده قرار گرفتن آن هستند. توصیف مردم‌نگارانه در ترکیب خود با سایر روش‌ها، مرحله‌ای ضروری برای هر نوع پژوهش جدی بر پدیده‌های جدید ناشی از روابط پیچیده میان زمینه‌های سلطه و مفاهیم اقلیت‌ها و جنبش‌های سیاسی- فرهنگی، به حساب می‌آید: جنبش‌هایی نظیر شیکانوها و زاپاتیست‌های مکزیک،پان‌مایا‌ها در گواتمالا، جماعت‌های سیاه در کلمبیا، مردمان بی‌زمین در برزیل، کارگران زراعی در پورتو آلگره و غیره. بنابراین در دوران کنونی شاهد تحولی در انسان‌شناسی هستیم که رفته‌رفته از مطالعه بر گروه‌های مردمی به مطالعه بر مضامین سوق می‌یابد. با این وصف اشتباه است که این حرکت را کاملا جدید بدانیم. امیل دورکیم و مارسل موس چندان به گسستی ریشه‌ای میان حوزه‌های بیگانه و نزدیک به خود نبودند. و هم آن‌ها بیشتر از آن که در پی تحلیل ریز و دقیق و کامل از یک جامعه خاص باشند، بر آن بودند که مطالعه خود را بر مضامینی چون جادو، دین، هدیه، قربانی، تقسیم کار متمرکز کنند.

تنوع یافتن حوزه ها

تنوع موضوع‌های مورد علاقه انسان‌شناسان به حدی است که دائم شاهد تخصصی‌شدن روزافزون در این رشته هستیم و این امر خود به ایجاد نام‌هایی هر‌چه بیشتر انجامیده است: انسان‌شناسی کودکی، آموزش و پرورش، جنگ، هنر، بیماری، شهر، فضا، توسعه، و حتی انسان‌شناسی ِ انسان‌شناسی. این نام‌گذاری‌ها اغلب به دلایل تسهیل مسائل نهادی انجام می‌گیرند اما به سرعت و به دلیل استفاده شدن، تثبیت می‌گردند به صورتی که دیگر نمی‌توان آن‌ها را مورد اعتراض قرار داد یا نادیده‌شان گرفت.با این همه لازم است که این حوزه‌های کمابیش جدید را به مثابه موضوع‌هایی تجربی و متفاوت درک کرد تا به مثابه زیر‌شاخه‌های انسان‌شناسی. در واقع در صورتی که این موضوع‌ها را زیر‌شاخه بگیریم با این خطر روبرو می‌شویم که تحلیل‌مان به نوعی جراحی وحشیانه در حوزه‌های خاص – سیاست، امر مقدس، دین، هنر- بدل شود در حالی که این حوزه‌ها به ناچار به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. به همین دلیل است که ما گمان می‌کنیم می‌توان برای کمتر زیان‌بار بودن این نام‌ها لااقل از اصطلاحاتی همچون انسان‌شناسی حقوق، انسان‌شناسی دین، انسان‌شناسی بیماری، انسان‌شناسی شهر و غیره سخن بگوئیم تا از مقوله‌های بسته‌ای همچون انسان‌شناسی حقوقی، انسان‌شناسی دینی، انسان‌شناسی پزشکی. بدین‌ترتیب دست‌کم می‌توانیم یک بینش واحد انسان‌شناختی را حفظ کنیم، زیرا انسان‌شناس تنها در حالتی می‌تواند به ابعاد حقیقی خود احترام گذارد، که کل انسانیت را به مثابه میدان بینشی خود در نظر بگیرد. روشن است که به دلیل افزایش خیره‌کننده شمار انسان‌شناسان و انتشارات آن‌ها امروز دیگر امکان ندارد که یک نفر به تنهایی بتواند بر کل «ادبیات» انسان‌شناسی اشراف داشته باشد. با این صف و برغم لزوم تخصصی شدن در این رشته باید حداقلی از نگاه عمومی را حقظ کرده و با گتویی شدن دانش‌ها در این حوزه مبارزه کرد. اصطلاح «مردم‌شناسی نزدیک» که امروزه زیاد به کار می‌رود تا اندازه‌ای شبهه‌برانگیز است زیرا در این مردم‌شناسی بر روابطی مطالعه می‌شود که تفاوتی اساسی در آن بر اساس اینکه با زمینه‌ای غربی روبرو باشیم یا بیگانه وجود ندارد. زمانی که ما تلاش می‌کنیم برخی از شیوه‌های زیستی غربی خود را تشریح کنیم، به این امر دقت داریم که اطلاعات را منحرف نکنیم. سعی می‌کنیم معنای پرسش‌گری انسان‌شناس را در نظر کسی که از او پرسش می‌شود، بفهمیم.بنابراین دست به تحلیلی انتقادی از این روش خاص می‌زنیم که در آن انسان‌شناس تلاش می‌کند به تشریح و بنابر این به نوشتار فرهنگ انسان‌هایی دیگر در محیط جغرافیایی و تاریخی متفاوتی بزند. انسان‌شناس تلاش می‌کند به حقیقتی دست بیابد که مردمان مورد مطالعه او، گاه حتی بدون آنکه خود آگاه باشند، حاملانش هستند. در اینجا، همچون در نقطه متقابل‌، لااقل در مرحله نخسیتن پژوهش، باید خود را به فرد بومی تبدیل کرد تا بتوان پیشرفت‌ها و محدودیت‌های پروژه انسان‌شاختی را درک کرد.
حال به روشی بپردازیم که بر اساس آن واژگانی ترکیبی با استفاده از پیشوند «مردم»(‌یا قوم)* ساخته می‌شوند برای مثال واژگانی چون مردم‌شناسی اقتصادی، مردم(قوم)‌مداری،سینمای مردم‌شناختی و غیره. این واژگان گویای آن هستند که حوزه‌ها، رویکردها و یا فعالیت‌ها، مشخصات خود را مدیون یک فرهنگ ویژه هستند و یا عوامل فرهنگی را به حساب می‌آورند. ما همچنین از دانش مردم‌شناختی سخن می‌گوئیم، واژه ای که دارای نوعی ابهام است. دانش‌های مردمی را گاه به عنوان شاخه‌ای از مردم‌شناسی در نظر می‌گیرند، گاه به عنوان دانش مردمان دیگر در حوزه ای خاص و تحلیل تطبیقی این دانش و گاه نیز به عنوان مطالعه تطبیقی بر حوزه‌ای خاص بر اساس گروه‌های فرهنگی مختلف. واژه مردم‌شناسی تاریخی به شاخه‌ای از تاریخ اطلاق می‌شود (‌که اغلب انسان‌شناسان در آن مشغولند) که به جوامع بدون نوشتار مطالعه می‌کند، یعنی جوامعی که تاریخ‌نگاری کلاسیک نمی‌تواند به خودی خود به آن‌ها بپردازد. البته بسیاری از مولفان به این شاخه ایراد گرفته‌اند که شکلی فاضلانه از همان تقسیم همیشگی و جدا کردن جوامع ابتدایی از سایر جوامع انسانی است. گیاه مردم‌شناسی گاه به پژوهش بر گیاهان مورد استفاده مردم مورد مطالعه مردم‌شناسان می‌پردازد و گاه بر نظریه‌های بومی درباره گیاهان. مردم‌شناسی‌پزشکی‌ گاه مطالعه بر پزشکی «دیگران» است، گاه بر نظریه‌های دیگران در حوزه پزشکی البته چنانچه چنین نظریاتی به صورت مشخص وجود داشته باشند. همین امر در حوزه تاریخ، روان‌شناسی و موسیقی‌شناسی و غیره نیز صادق است. بنابراین بی‌شک مفیدتر خواهد بود که از زاویه دید، رویکرد، چشم‌انداز پژوهشی سخن بگوئیم تا از رشته‌های علمی‌. برای نمونه انسان‌شناسی بیماری، پرتو جدیدی بر گروهی از موضوع‌های کلاسیک یا کمتر کلاسیک انسان‌شناسی می‌اندازد همچون بر مفهوم شخص(مارسل موس)، کارایی نمادین(کلود لوی استروس)، سیاست زیستی (میشل فوکو)، همزیستی قرهنگ‌های مختلف با یکدیگر، مهاجرت و غیره. و سرانجام، دانش مردمی مفهوم سومی را نیز در بر می‌گیرد که لااقل به صورت جزئی دو مفهوم پیشین را در بر می‌گیرد: این مفهوم به تحلیل متاثر از زبان‌شناسی‌، طبقه‌بندی و فرایندهایی که فرهنگ‌های مختلف در حوزه‌های علم و کاربرد به اجرا می‌گذارند، می‌پردازد. البته ناگفته نگذاریم که این حوزه آخر تا اندازه‌ای با مجموع پژوهش‌هایی که زیر عنوان «انسان‌شناسی شناخت» انجام می‌گیرند نیز تداخل می‌یابد.
تحلیل ساختاری این حسن را در بر داشت که تلاش کرد کار ساختن نمادین و مقولات ادراک را، پیش از آنکه اندیشه علمی آن‌ها را «اهلی کند» روشن نماید. انسان‌شناسی شناختی این کار را با تلاش برای پاسخ دادن به کمک روش‌های دقیق به این پرسش انجام می‌دهد که جهان طبیعی چگونه در سطح محلی شکل می‌گیرد. البته در مورد واژگانی که با ریشه «مردم»ساخته شده‌اند باید واژه روش‌شناسی مردمی را جدا کنیم، این واژه به گرایشی در جامعه‌شناسی آمریکایی اطلاق می‌شود که روش‌های مردم‌شناسی را در مشاهده و تحلیل زندگی روزمره به کار می برد. هارولد گارفینکل و همفکران او از این اصل حرکت می‌کنند که هر گروه اجتماعی قادر است خود خویشتن را بفهمد، تعبیر و تحلیل کند. روش‌های مردمی‌، فرایندهایی هستند که اعضای یک جامعه مشخص برای تولید جهان خود‌، بازشناسی و نزدیکی با آن به کار می‌برند. به کار بردن واژه روش‌های مردمی درباره این روش‌ها گویای تعلق آن‌ها به یک گروه خاص، به یک سازمان یا یک نهاد محلی است. در این حالت روش‌شناسی مردمی به مطالعه روش‌های مردمی‌ای بدل می‌شود که کنشگران در زندگی روزمره خود به کار می‌برند.