بنیان‏گذارى یک سنت آکادمیک / بخش اول

گفتگو با ناصر فکوهی / حامد یوسفی

آقاى دکتر فکوهى اگر کارنامه کتاب‏‌نویسى شما را نگاه کنیم، به‏‌ آسانى مى‏‌شود دو دوره در آن تشخیص داد. من از این دوره‏‌ها با تعبیر کتاب روشنفکرى و کتاب دانشگاه یاد مى‏‌کنم و این دو را در تقابل با هم قرار مى‏‌دهم. در دوره نخست شما کتاب‏‌هایى نوشتید که بیش‏تر اهداف روشنفکرانه داشتند و در دوره دوم، کتاب‏‌هایى بیش‏تر با اهداف دانشگاهى. مى‏‌خواستم بدانم آیا شما خودتان این تقابل را به رسمیت مى‏‌شناسید یا خیر و اگر به رسمیت مى‏‌شناسید، هر کدام را اندکى بیش‏تر توضیح دهید.
من در واقع کار خودم را با ترجمه شروع کردم و این برمى‏‌گردد به حدود ۱۵ سال پیش، و نخستین ترجمه‏‌هایى هم که منتشر کردم، ترجمه‏‌هاى ادبى بودند. شاید علت این بود که مى‏‌خواستم رابطه‏‌اى با اوضاع فکرى در ایران داشته باشم و در آن موقع امکان چنین رابطه‏‌اى را صرفاً از راه ترجمه‏‌هاى ادبى مى‏‌توانستم بیابم. در این دوره چند ترجمه از من منتشر شد، ازجمله «زندگى تولستوى» و «خاطرات جوانى» که هر دو، اثر رومن رولان هستند. چند کار هم بود که در آن زمان منتشر نشدند، ازجمله «داستان‏هاى شرقى» مارگریت یورسنار که قبل از انتشار ترجمه دیگرى از آن در ایران چاپ شد و من چون در ایران نبودم، دیگر چاپ این کتاب را پى‏‌گیرى نکردم. این کار ادبى را البته من بعدها به‏‌صورت بسیار حاشیه‏‌اى ادامه دادم، ازجمله با ترجمه‏‌اى از لوکلزیو، نویسنده بسیار معروف فرانسوى و یکى از نویسندگان مطرح در چند سال گذشته و نامزد نوبل ادبیات، که البته کم‏تر در ایران شناخته شده است. این ترجمه هم هنوز چاپ نشده است و من خودم هم زیاد موضوع را دنبال نکردم.[هر دو این کتاب‌ها بعدها منتشر شدند- ن.ف.]
آخرین تجربه من در زمینه ترجمه ادبى که کارى در آنِ واحد ادبى و علمى و پیوندى است میان این دو، ترجمه «امپراتورى نشانه‏‌ها» از رولان بارت است؛ کتابى با نثرى کاملاً شعرگونه که حتى میان سایر آثار بارت کاملاً این شعرگونگى بارز است، اما درعین‏‌حال یک کتاب نشانه‏‌شناختى و انسان‏‌شناختى است. در کنار این کارها، ترجمه‏‌هاى سیاسى هم داشته‏‌ام که کم‏‌وبیش در این سال‏‌ها ادامه داشته‏‌اند. بعضى از این‏ها را زمانى که در خارج بودم نتوانستم منتشر کنم، ازجمله کتاب‏‌هاى «حاکمان»، «محکومان» و «سال‏‌هاى گورباچف». بنابراین، نخستین ارتباط من با حوزه‏‌هاى فکرى و انتشاراتى در ایران، حوزه ترجمه بود. به‏ واقع زمانى که به ایران برگشتم و پیش از آن‏که وارد دانشگاه بشوم، کارهایى را آغاز کردم که شما به آن با عنوان کتاب‏‌هاى روشنفکرانه اشاره کردید. این‏ها کتاب‏‌هایى بودند که لزوماً در ارتباط با یک بخش خاص و رشته خاص در دانشگاه یا غیر آن نوشته نشده‏‌اند، چون در آن زمان من به‏ صورت ثابت در کادر دانشگاهى نبودم. در آن موقع هم البته تدریس مى‏‌کردم، اما به‏ صورت تقریباً حاشیه‏‌اى و حق‏‌التدریسى و هنوز به استخدام دانشگاه درنیامده بودم. درنتیجه از لحاظ کارهایى که مى‏‌توانستم انجام بدهم، خیلى آزادتر بودم و کتاب‏‌هایى که در آن زمان نوشتم کتاب‏‌هایى بودند که از الزامات دانشگاهى تبعیت نمى‏‌کردند، آزادتر بودند؛ نه از این لحاظ که علمى نبودند، از این لحاظ که خودشان را به یک شاخه خاص و دقیق از حوزه دانشگاهى پیوند نمى‏‌دادند. ولى بعد از این‏که به‏‌طور خاص در کادر دانشگاهى و به‏ ویژه در داخل رشته انسان‏‌شناسى قرار گرفتم، تصمیم گرفتم بیش‏تر یا شاید تمامى کار خودم را صرف این کنم که به ادبیات این رشته کمک کنم و این کار را بر اساس یک منطق مشخص انجام بدهم که همیشه از آن دفاع کرده‏‌ام، و آن منطق این بود که در هر رشته علمى از کتاب‏هاى پایه‏‌اى و اساسى آغاز کنیم، ادبیات پایه و ادبیات اولیه را به‏‌وجود آوریم، بعد به‏‌سراغ نظریه‏‌ها و روش‏‌شناسى شاخه‏‌هاى آن رشته و سرانجام شاخه‏‌ها و کتاب‏‌هایى که به‏‌صورت کاربردى، آن رشته را پیاده کرده‏‌اند، برویم و آن‏‌ها را منتشر کنیم. در مورد انسان‏‌شناسى مى‏‌توان گفت این رشته که در ایران با نام پیشین خودش؛ یعنى مردم‏‌شناسى، شناخته مى‏‌شود، پیشینه‏‌اى طولانى دارد و ادبیات زیادى هم در این مورد وجود داشته است. منتها ما امروز در ایران در یک حالت گذار هستیم؛ یعنى، به نوعى داریم از مردم‏‌شناسى که در سال‏‌هاى گذشته یک حوزه کار محدود و مشخص داشت عبور مى‏‌کنیم و به‏‌سوى رشته انسان‏‌شناسى مى‏‌رویم که حوزه مطالعاتى بسیار گسترده‏‌ترى دارد و رشته‏‌اى است که مى‏‌شود گفت تا اندازه‏‌اى در حال نوسازى رشته مردم‏‌شناسى است. در تمامى دنیا این اتفاق رخ داده است، در امریکا این اتفاق از دهه ۶۰ آغاز شد، در اروپا هم در طول ۲۰ سال گذشته این اتفاق افتاد، همه‏‌جا رشته جدید انسان‏‌شناسى به‏‌عنوان یک رشته کاملاً نو، یک رشته کاملاً کاربردى، رشته‏‌اى که نه‏‌فقط موضوعات کلاسیک مردم‏‌شناسى را حفظ مى‏‌کند و به آن مى‏‌پردازد، بلکه به تمامى موضوعات جدیدتر دیگر نیز مى‏‌پردازد، مطرح شده است و من فکر مى‏‌کنم که ما در ایران هم در یک چنین وضعیتى هستیم.
بنابراین، شاید بتوان ادعا کرد این رشته به‏‌نوعى دوباره دارد تأسیس مى‏‌شود و من در خودم به‏ عنوان عضوى از اعضاى کالبد علمى که این رشته را در ایران تدریس مى‏‌کنند، احساس مسئولیت مى‏‌کردم و مى‏‌کنم که سهم خودم را در این فرایند ادا کنم و پژوهش‏‌ها و کتاب‏‌هایى در این زمینه به‏ چاپ برسانم. البته این نکته را باید اضافه کنم، کتاب‏‌هایى را که در این زمینه نوشتم لزوماً در طبقه‏‌اى که در ایران به آن «کتاب درسى» گفته مى‏‌شود، قرار نمى‏‌دهم. کتاب درسى را من داخل گیومه مى‏‌گذارم. چون کتاب درسى در ایران یک معناى خاص دارد، بیش‏تر یک جزوه تبدیل شده به کتاب است و همین باعث مى‏‌شود که از بیرون این نام و این نوع طبقه‏‌بندى یک نوع برخورد خاص ایجاد کند و این‏طور به‏‌نظر برسد که کتاب درسى براى کسانى که دانشجوى آن درس نیستند و نمى‏‌خواهند آن درس را بیاموزند، قابل استفاده نیست. این طرز تلقى به‏‌دلیل تعداد زیادى از کتاب‏‌هایى بوده است که در ایران با این عنوان منتشر شده و اغلب در حوزه خارج از علوم انسانى بوده‏‌اند، ولى تعداد زیادى هم در حوزه علوم انسانى به این صورت منتشر شده‏‌اند. چنین طبقه‏‌بندى‏‌اى در کشورهاى اروپایى و امریکایى به این صورت وجود ندارد؛ یعنى این‏طور نیست که یک کتاب درسى یا هر کتابى را صرفاً دانشجویان بخوانند.
بنابراین، مى‏‌توان گفت کتاب‏‌هایى هستند که براى دانشجویان بیش‏تر کاربرد دارند تا براى عموم مردم، ولى این‏که ما بگوییم کتابى هست که صرفاً باید دانشجویان آن را بخوانند و براى درس‌شان بخوانند و عموم مردم نمى‏‌توانند بخوانند، چنین طبقه‏‌بندى‏‌اى وجود ندارد. در دانشگاه‏‌هاى غرب، استادها به تعداد زیادى کتاب استناد مى‏‌دهند که در هر زمینه‏‌اى وجود دارند و دانشجویان بنابر مورد و حتى بنابر سلیقه خودشان، بنابر قابلیت‏‌هاى مختلف خودشان و بنابر امکانات خودشان به این کتاب‏‌ها رجوع مى‏‌کنند، و دسته‌اى موسوم به کتاب درسى به آن شکل؛ یعنى به معنایى که ما به یک کتاب درسى مى‏‌دهیم، وجود ندارد.

من فکر مى‏‌کنم که در ایران این تقابل دوگانه، تقابلى بسیار جدى است؛ یعنى در حوزه علوم انسانى، ما خیلى آسان مى‏‌توانیم دوگونه کتاب را تشخیص دهیم، یک‏‌گونه کتاب‏‌هاى روشنفکرى‏‌اند و یک‏ گونه کتاب‏‌هایى هستند که براى دانشگاه یا با اهداف دانشگاهى نوشته مى‏‌شوند. فعلاً من تعبیر «کتاب‏‌هاى درسى» را به‏ کار نمى‏‌برم، ولى بعداً با این تعبیر هم کار دارم. در کتاب‏‌هایى که با هدف دانشگاهى نوشته مى‏‌شوند، نویسنده مقدماتى مى‏‌چیند، شکل خاصى از توضیح را اتخاذ مى‏‌کند، نثرى ساده، روان، مشخص، و شفاف را به‏‌کار مى‏‌گیرد و در کتاب‏‌هایى که با اهداف روشنفکرى نوشته مى‏‌شوند، اتفاقاً برعکس، نویسنده سعى مى‏‌کند بیش‏تر شاعرانه بنویسد، بیش‏تر ادبى بنویسد، و به همین ترتیب. منظورم این نیست که این نوع کتاب مقدماتى است و آن دیگرى مقدماتى نیست. مثلاً فرض کنیم کتاب‏‌هایى که بابک احمدى مى‏‌نویسد و در زمره کتاب‏‌هاى روشنفکرى قلمداد مى‏‌شوند، کتاب‏‌هایى مقدماتى هستند و همچنین مى‏‌کوشند نظریه‏‌اى را توضیح دهند. به ظاهر هم مى‏‌توانند اهداف دانشگاهى داشته باشند. ولى با نثر و شیوه‏‌اى شاعرانه نوشته شده‏‌اند و بیش‏تر کتاب‏‌هایى روشنفکرى تلقى مى‏‌شوند. در دانشگاه شاید نشود آن کتاب‏‌ها را به آسانى تدریس کرد چون در این کتاب‏‌ها فرم نوشتن و شیوه بیان مهم‏‌تر بوده است، ولى کتاب‏‌هاى دانشگاهى سعى مى‏‌کنند خیلى روشن و واضح و شفاف باشند مثل همین کتابى که شما نوشته‏‌اید. پرسش من این است که شاید اگر این کتاب را شما مى‏‌خواستید براى دل‏‌خودتان بنویسید، بسیارى از مقدمات و مؤخراتش را حذف مى‏‌کردید و اصلاً با فرمى کاملاً متفاوت نسبت به فرم حاضر آن را مى‏‌نوشتید. این فرم، اکنون یک فرم کاملاً شفاف و مشخص است. نخست، تاریخچه بحث درباره شهر را توضیح مى‏‌دهد، بعد آرام‏‌آرام با نظرات متفکران مختلف تا آخر کتاب پیش مى‏‌آید. شاید اصلاً ممکن بود فرمى دیگر برایش انتخاب کنید و از آخر آغاز کنید. ممکن بود آن را با فرمى ساده بنویسید یا هر چیز دیگرى. در تفکیک کتاب دانشگاهى از روشنفکرى، در بحث فرم کتاب، آن‏چه بیش‏تر براى من اهمیت دارد این است که چه مى‏‌شود که شما به این فرم تن مى‏‌دهید؟
دقیقاً آن چیزى که می‌‏شود در مورد یک کتاب علمى گفت و واژه کتاب علمى را من در این مورد مى‏‌پذیرم، این است که کتاب علمى از یک روش‏‌شناسى دانشگاهى مشخص حرکت مى‏‌کند. در این حال، نویسنده باید ابتدا در هر زمینه‏‌اى مفاهیمى را که به‏ کار مى‏‌گیرد روشن کند، و بعد بر اساس مفاهیمى که توضیح مى‏‌دهد، مابقى کار را جلو ببرد؛ باید همیشه پیشینه‏‌هاى حرفى را که مى‏‌خواهد بزند و ایده‏‌هایى را که مى‏‌خواهد بیان کند، مطرح کند. بنابراین لازم است پیشینه نظرى و پیشینه دانشگاهى موضوع را مشخص کند و بعد باید به همین ترتیب تا به انتها جلو برود.
آن چیزى که در مجموع داخل کتاب مى‏‌آید، باید تماماً با آن روش‏‌شناسى قابل انطباق باشد. در این صورت مى‏‌توان گفت ما با یک کتاب علمى سروکار داریم که درعین‏‌حال براى همه علاقه‏‌مندان دیگر به موضوع نیز قابل استفاده است. اتفاقاً در همین کتاب «انسان‏‌شناسى شهرى» در انتها، من چند مقاله از خودم را دوباره منتشر کرده‏‌ام که یکى دو تا از این مقالات کاملاً همان چیزى هستند که شما به آن «روشنفکرانه» مى‏‌گویید؛ یعنى، مقالاتى که خیلى‏‌خیلى فشرده‏‌اند که حتى با نثرى تا حدى شاعرانه نوشته شده‏‌اند. در بین مقالات آن‏قدر الزام نداشتم که همه چیز را توضیح بدهم و فرض را بر این گرفته‏‌ام که خواننده‏‌اى که آن را مى‏‌خواند خیلى چیزها را مى‏‌داند.

ادامه دارد

گفت‏گو با حامد یوسفى، روزنامه شرق شماره ویژه‏نامه هفدهمین نمایشگاه بین‏‌المللى کتاب تهران، اردیبهشت ۱۳۸۳.