ایران‌‏شناسى و انسان‏‌شناسى / بخش اول

گفتگو با ناصر فکوهی

میراث گذشتگان و چشم‏‌اندازهاى کنونى‏
گروهى از پژوهشگران رشته مردم‏‌شناسى و پژوهشگرانى که به حوزه ایران‏‌شناسى مى‏‌پردازند، در ایران از «مردم‏‌شناسى بدون مردم‏‌شناس» سخن مى‏‌گویند. آن‏‌ها به منابع بسیار گران‏‌سنگ، پربار و غنى گذشته ایران؛ یعنى منابع اسطوره‏‌اى، ادبى، دینى، و آیینى آن اشاره مى‏‌کنند و معتقدند که این منابع در شناخت مردم‏‌شناختى فرهنگ ایرانى بسیار مؤثرند. پرسش من این است که منابع مزبور تا چه حد مى‏‌توانند در مطالعات در زمانى و پژوهش‏‌هایى که تحول فرهنگ ایرانى را نشان مى‏‌دهند، مورد استفاده قرار گیرند؟
من دقیقاً از عبارت «مردم‏‌شناسى بدون مردم‏‌شناس» در پاسخ به این پرسش استفاده نمى‏‌کنم، بلکه بیش‏تر مایل به کاربرد عبارت «تفکر مردم‏‌شناختى» یا «تفکر انسان‏‌شناختى» هستم و این عبارت خود اشاره به دورانى دارد که مردم‏‌شناسى هنوز به‏ عنوان یک علم ظهور نکرده است که عموماً این دوره را باید به پیش از ۱۵۰ سال؛ یعنى نیمه قرن نوزدهم، به واپس برد. در مورد کشورهاى غربى نیز همین وضع وجود دارد؛ یعنى، کشورهاى غربى و سایر کشورهاى جهان نیز چنین دوره‏اى را با نام دوره «ماقبل مردم‏‌شناسى» یا «ماقبل انسان‏‌شناسى» باز مى‏‌شناسند. بحث در این‏جاست که اگر ما انسان‏‌شناسى را علمى بدانیم یا تفکرى تعریف کنیم که حاصل تعمق و اندیشیدن «خود» نسبت به «دیگرى» است و نیز توصیف «دیگرى» از سوى «خود»، همواره در طول تاریخ با چنین توصیف‏‌هایى مواجه هستیم. این‏که فرهنگى درباره فرهنگى دیگر سخن بگوید، آن را توصیف کرده و درباره آن قضاوت و داورى کند یا آن را مورد بدگویى و ناسزا قرار دهد و محکومش کند، تمامى صورت‏‌هاى مزبور را در قالب یک مجموعه مى‏‌توانیم در مقوله و دوره‏‌اى با نام «دوره ماقبل تاریخ مردم‏‌شناسى» و «تفکر مردم‏‌شناختى» قرار دهیم و این دوره همان‏‌گونه که گفتم به پیش از ظهور مردم‏‌شناسى به‏‌عنوان یک علم بازمى‏‌گردد. شاید بتوان گفت ایران جزء کشورهاىی است که از لحاظ چنین منابعى بسیار غنى است و از پربارترین فرهنگ‏‌هاى جهان به‏ شمار مى‏‌آید. علت این امر هم کاملاً مشخص است، ما از قدیمى‏‌ترین فرهنگ‏‌هاى جهان هستیم و سابقه تمدن در ایران به بیش از ۳۰۰۰ سال پیش مى‏‌رسد. بنابراین، نوعى از انباشت فرهنگى، هنرى، و تمدنى در طول چند هزار سال صورت گرفته و روى داده است که مى‏‌تواند تا اندازه‏‌اى زیاد در قالب اندیشه مردم‏‌شناسى جاى بگیرد. فرهنگ ایرانى درعین‏‌حال فرهنگى بوده است که با فرهنگ‏‌هاى بیرونى و پیرامونى خود به تعامل برخاسته، بسیارى از عناصر آن را جذب و در خویش هضم کرده و در این آمیزش تألیف‏‌هایى جدید را به‏‌وجود آورده است. باید توجه داشت که ایران در نقطه‏‌اى استراتژیک و در واقع در یک چهار راه تمدنى قرار داشته و محل گذار و دیدار بسیارى از فرهنگ‏‌ها و تمدن‏‌ها بوده است و بنابراین، ما تقریباً در تمامى دوره‏‌هاى تاریخ ایران با قضاوت درباره «دیگرى» و توصیف آن از جانب ایرانیان روبه‏‌رو هستیم. به تعبیر دیگر، این امر حجمى بزرگ از منابع را ایجاد کرده که در دسترس ما قرار دارند و این‏که منابع مذکور تا چه اندازه به یک تحلیل در زمانى از وضعیت کنونى ما کمک مى‏‌کنند، چیزى نیست که بتوانیم به‏ سادگى به آن پاسخ گوییم. یعنى از آغاز نمى‏‌توانیم این رأى را صادر کنیم که اگر با توجه به ابزارهاى امروزِ علم مردم‏‌شناسى به مطالعه دقیق مردم‏‌شناختى و انسان‏‌شناختى منابع گذشته بپردازیم، این پژوهش‏‌ها با نتایج کاربردى همراه خواهند بود و به‏ طور مسلم مى‏‌توان از این نتایج در برنامه‏‌ریزى‏‌هاى فرهنگى، توسعه، و … بهره جست. ما تنها مى‏‌توانیم در این‏جا از نوعى فرضیه سخن بگوییم که بررسى جدید این منابع و کار دقیق بر روى آن‏‌ها در وضعیت کنونى ما بى‏‌تأثیر نخواهد بود و بى‏‌شک اگر از نتایج آن نتوان به‏ طور مستقیم در مسائل کاربردى استفاده کرد، این پژوهش‏‌ها به‏ طور غیرمستقیم در غنى‏‌تر کردن آگاهى‏‌هاى ما نسبت به خود و فرهنگ ایرانى که درحقیقت تألیفى هزاران ساله است و مجموعه‏‌اى بسیارى فراوان و زیاد از فرهنگ‏‌هاى متعدد را در خود گرد آورده است، کمک مى‏‌کند.

البته در این میان به غیر از منابع و مراجعى که خالق شخصى ندارند، ما آثار و منابع مهم دیگرى مانند کارهاى ابوریحان بیرونى را در کتاب‏‌هایى چون التفهیم، آثارالباقیه، و … داریم که به‏ نظر مى‏‌رسد کارهایى در خور تأمل باشند، به‏ ویژه «بیرونى» که در ثبت و ضبط خود، قضاوت و داورى ارزشى ندارد و این امر را حتى در حوزه توصیف «دیگرى» در کتاب تحقیق ماللهند براى فرهنگ هندى‏‌ها از سوى ابوریحان مى‏‌بینیم. این کارها که سفرنامه‏‌نویسان، دیوانیان، و … انجام داده‏‌اند، تا چه اندازه در بررسى‏‌هاى مردم‏‌شناختى قابل استنادند؟
آثار ادبى چون مجموعه‏‌هاى شعر، حکایات، و … هدف‌شان به‏ طور مستقیم شناخت «دیگرى» نبوده است و با هدف شناسایى اشکال حاشیه‏‌اى و خاص زندگى اجتماعى صورت نگرفته‏‌اند. درحالى‏‌که آثار مورد اشاره شما کارهایى هستند که با نگاهى مردم‏‌شناختى و با تفکرى از این نوع انجام شده‏‌اند و درنتیجه شاید بتوان گفت که از لحاظ روش‏‌شناختى نسبت به منابع گروه اول در درجه بالاترى از اهمیت قرار دارند. البته باید در نظر داشت این آثار که متفکرانى چون بیرونى و مورخانى چون ابن‏‌فضلان، مسعودى، بیهقى، طبرى، و … انجام داده‏‌اند، با دیدگاه انتقادى و روش‏‌شناختى جدید از جهات زیادى قابل نقد هستند و هنوز در ایران از آثار یادشده، برخلاف آثار تفکر مردم‏‌شناختى غرب، ویرایش‏‌هاى انتقادى به چاپ نرسیده است. مثلاً در اروپا از تاریخ هردودت که جایگاهى مشابه آثار مورد بحث در ایران دارد، ده‏‌ها کتاب بر مبناى ویرایش انتقادى چاپ شده‏‌اند؛ یعنى جمله به‏ جمله کتاب هردودت مورد بررسى قرار گرفته و با داده‏‌هاى تاریخى که امروز در دسترس پژوهش‌گران قرار دارند، مقایسه شده است، حتى با داده‏‌هاى تاریخى مورخان دیگر در زمان او مقایسه شده است. ویرایش‏‌هاى انتقادى از آثار مزبور، به مردم‏‌شناسان و پژوهش‌گرانى که از منابع یاد شده استفاده مى‏‌کنند، کمک‏‌هاى فراوانى کرده‏‌اند. البته، منظور من نقد ادبى و تصحیح و ویرایش از این دیدگاه نیست.
در ایران متأسفانه درباره بسیارى از آثار مورد اشاره شما این کار صورت نگرفته است. البته درباره برخى از آثار مذکور گونه‏‌اى تصحیح و ویرایش ادبى صورت گرفته، اما منظور این تصحیح بیش‏تر پیدا کردن و یافتن اصلى‏‌ترین نسخه از میان نسخ متعددى بوده که وجود داشته است. این کارى است که معمولاً انجام گرفته، مثلاً شاهنامه را در نظر بگیرید یا از آثار حافظ و سعدى و … چون نسخ متعددى وجود داشته است و در بازنویسى نسخ معمولاً اشتباهاتى رخ مى‏داده، دانشمندان این عرصه سعى مى‏‌کردند با ویرایش اثر و بررسى متن آن به نسخه اصلى نزدیک‏‌تر بشوند. درحالى‏‌که نقد مورد نظر لزوماً نقدى از این نوع نیست، نقد موردنظر ما نقد تاریخى نکته‏‌هاى مطرح شده در این آثار است و پاسخ به این پرسش که آن‏چه در این آثار مى‏‌خوانیم، آیا حاصل قضاوت صحیح مؤلفین‌اش بوده است یا برعکس؟ آیا مؤلفین، شاعران یا داستان‏‌سرایان مزبور به عمد و به قصد، نکته نادرستى را در مورد یک فرهنگ دیگر مطرح کرده‏‌اند و یا به اشتباه این کار را انجام داده‏‌اند؟ و اصولاً موضوع مطرح شده در این آثار با واقعیتى که ما پس از این به یارى کانال‏‌هاى دیگر شناخته‏‌ایم تا چه اندازه انطباق دارد. این کار متأسفانه در ایران در مورد منابع مزبور نشده است. بخش بزرگى از این کار مسلماً بر عهده منتقدان، مورخان، و جغرافى‏‌دانان و … است، بخشى از این کار هم طبعاً بر عهده مردم‏‌شناسان است و من فکر مى‏‌کنم در این حوزه به‏ هرحال کار باید به‏ صورت گروهى انجام گیرد. یعنى گروهى از مردم‏‌شناسان که تخصص‌شان بررسى‏‌هاى ادبى است باید با متخصصان ادبى و کسانى که از نقطه‏‌نظر جغرافیایى به تحلیل و نقد آثار یاد شده مى‏‌پردازند، همکارى کنند.

ادامه دارد

فصلنامه نمایه پژوهش، ش ۱۹، تهران پژوهشگاه فرهنگ، هنر، و ارتباطات، پاییز ۱۳۸۰.