خشونت و جامعه / نقد کتاب

ناصر فکوهی

پتانسیل آنومیک موجود در جامعه ایران، که تظاهر آن را به‏ صورت افزایش خشونت و هیجان‏‌هاى جمعى و تنش‏‌هاى اجتماعى مى‏‌توان مشاهده کرد، بخشى قابل تأمل از مطالعه اجتماعى در کشور را به بررسى موضوع و مضمون خشونت سوق داده است. در جهان نیز بیش‏ترین و گسترده‏‌ترین مطالعات درباره پدیده خشونت همواره بر دوره‏‌هاى زمانى/ مکانى ویژه‏‌اى منطبق بوده است. مثلاً پدیده‏‌هایى چون فاشیسم و توتالیتاریسم بخشى بزرگ از اندیشمندان را به بررسى رابطه میان خشونت و فرهنگ برانگیخت.
قرار گرفتن جامعه ایران در فرایند یک انقلاب اجتماعى، تجربه جنگ تحمیلى و پیامدهاى آن و بحران اجتماعى گذار از سنت به مدرنیته بر لزوم بررسى‏‌هاى اجتماعى در این باره افزوده است. به کتاب خشونت و جامعه نیز باید از این دیدگاه نگریست.
کتاب خشونت و جامعه مباحث نظرى قابل توجهى را براى درک بهتر این پدیده (خشونت) در اختیار خواننده مى‏‌نهد. این کتاب در سه بخش به ابعاد نظرى خشونت، آثار سیاسى آن و بُعد انسانى این پدیده اجتماعى مى‏‌پردازد. اما گاه تقسیم‏‌بندى مذکور چندان با مقاله‏‌هاى انتخاب شده انطباق ندارد. یکى دیگر از ضعف‏‌هاى کتاب کهنگى مقالات آن است. با وجود این نقایص باید اذعان داشت که در مجموع کتاب خشونت و جامعه، به لحاظ علمى در بسیارى از مسائل مرتبط با پدیده خشونت، کتابى مفید و ارزشمند است.
کتاب خشونت و جامعه، مجموعه ۱۳ مقاله درباره ابعاد خشونت، آثار سیاسى، و بُعد انسانى آن است که به اهتمام اصغر افتخارى و با همکارى چند مترجم دیگر به فارسى برگردانده شده و به‏ وسیله نشر سفیر در ۳۸۵ صفحه در اسفند ۱۳۷۹ به چاپ رسیده است.
افزایش عناوین کتاب‏‌ها، مقالات، و پژوهش‏هاى اجتماعى درباره خشونت، انگیزه‏‌ها، دلایل، و پیامدهاى آن، گویاى نیاز جامعه‏‌اى خاص به درک، شناخت، و یافتن راه‏‌حل‏‌هایى براى مقابله با این پدیده است. در تاریخ علوم اجتماعى، بیش‏ترین و گسترده‏‌ترین مطالعات درباره پدیده خشونت همواره با دوره‏‌هاى زمانى/ مکانى ویژه‏‌اى انطباق داشته است. پدیده فاشیسم در نیمه اول قرن بیستم و گرایش به خشونت‏‌هاى دسته‏‌جمعى و توتالیتاریسم، ضربه فرهنگى و فکرى بزرگى به روشنفکران اروپایى وارد کرد و به‏‌ویژه گروهى از آن‏‌ها را که ارائه‏‌دهنده نظریه‏‌هاى تغییر انقلابى جامعه بودند، به‏ سوى تبیین نظریاتى جدید براى درک رابطه میان خشونت و فرهنگ کشاند. آنتونیو گرامشى، گئورگ لوکاچ، ویلهلم رایش و در بخشى گسترده‏‌تر، مجموع اندیشمندان مکتب فرانکفورت، به‏ ویژه هربرت مارکوزه، و بالاخره در فرانسه، روشنفکرانى چون مرلوپونتى و سارتر تلاش کردند دست به نقد گذشته نظرى خود بزنند و رابطه‏‌اى منطقى میان خشونت مشروع انقلابى و خشونت زیان‏‌بار اجتماعى بیابند. ضربه فکرى به حدى بود که حتى فیلسوفانى کمابیش به دور از حوزه مارکسیسم نیز در پى درک پدیده توتالیتاریسم برآمدند. هانا آرنت شاید در این میان با کتاب خشونت خود و از آن مهم‏‌تر با کتاب ۳ جلدى نظام توتالیتر بزرگ‏ترین سهم را داشته باشد.
مکان و زمان دیگرى که بیش‏ترین حجم از متون علوم اجتماعى درباره خشونت را تولید کرده است، تاریخ معاصر امریکا با تمرکز بر فرایند شهرنشینى و مسائل شهرى است. تاریخى که خود را از طریق فرایند «جهانى‏‌شدن» تا حدودى به کل جهان نیز تحمیل کرده است و از این رو شناخت آن مى‏‌تواند همان‏قدر براى ما ارزش داشته باشد که شناخت مسائل جامعه خود.
جامعه امریکا شاید شگفت‏‌انگیزترین رابطه را با خشونت داشته باشد، رابطه‏‌اى که به‏ صورتى متناقض بالاترین حد از آزادى را با پرخطرترین و خشونت‌بارترین نوع از زندگى درهم‏‌آمیخته است. ریشه این امر را بدون شک باید در تاریخ شکل گرفتن امریکا دانست، تاریخى که در آن گرایش‏‌هاى خشونت‏‌بار و نسل‏‌کشى گسترده فاتحان اسپانیایى این قاره، کسانى همچون هرنان کورتس و برادران پیزارو، در تضادى آشکار با لیبرالیسم سیاسى و پوریتانیسم اخلاقى فدرالیست‏‌ها، یا بنیانگذاران و نویسندگان قانون اساسى امریکا – که به‏ شدت از جان لاک تأثیر مى‏‌پذیرفتند؛ یعنى کسانى چون بنجامین فرانکلین – قرار داشتند.
از این‏‌رو امریکا شاید تنها کشور از میان کشورهاى توسعه‌یافته غربى باشد که گذار از «حالت طبیعى» به «حالت اجتماعى»، به تعبیر فیلسوفان «قرارداد اجتماعى» در آن به‏ صورتى ناقص انجام گرفته است. بدین معنى که مردم در تفویض حقِ اعمال خشونت به دولت، ایجاد انحصار نکرده و بخشى از این حق را تحت عنوان «دفاع از خود» براى خویش حفظ کرده‏‌اند. نتیجه این امر، تاریخى پر تنش و خشونت‏‌آمیز است که در مفهوم «شهر» و «دیگ ذوب» امریکایى بروز مى‏‌کند. امریکا جامعه‏‌اى است آکنده از اقوام مهاجر که برخى آن را به دیگى که همه این اقوام را درون خود ذوب کرده و آن‏‌ها را در قالب «روش زندگى امریکایى» قرار مى‏‌دهد، تشبیه کرده‏‌اند. اما این نظریه، امروز هرچه بیش‏تر به زیر سؤال رفته است. در واقع در این «دیگ» عناصر قومى و اجتماعى متعدد به جاى آن‏که با یکدیگر «جوش» بخورند، در تنشى همیشگى و در خشونتى گسترده علیه یکدیگر به‏‌سر مى‏‌برند.
افزایش روند چاپ و انتشار پژوهش‏‌ها و کتاب‏‌هاى مربوط به خشونت در جامعه ما نیز که در چند سال اخیر شاهد آن بوده‏‌ایم، با همین نیاز به شناخت و درک این پدیده براى یافتن راه‏‌حلى در مقابل آن ارتباط دارد. جامعه ما به چندین دلیل چنین نیازى را احساس مى‏‌کند: نخست به‏ دلیل قرار گرفتن در فرایند یک انقلاب اجتماعى؛ یعنى تغییرى گسترده که ضرورتاً هزینه‏‌هاى زیادى به‏ صورت تنش‏‌هاى اجتماعى به همراه دارد، سپس به‏ دلیل دوره و تجربه جنگ تحمیلى و پیامدهاى آن، سوم به‏ دلیل بحران‏‌هاى اجتماعى گذار از سنت به مدرنیته که پتانسیل آنومیک گسترده‏‌اى در جامعه ایجاد کرده و خود را به‏ صورت افزایش خشونت‏‌ها و هیجان‏‌هاى جمعى، خشونت‏‌هاى پاتولوژیک در قالب انحرافات اجتماعى، خشونت‏‌هاى درون خانوادگى، و خشونت‏‌هاى علیه خود (خودکشى) نشان مى‏‌دهد.
کتاب خشونت و جامعه با در اختیار گذاشتن مجموعه‏‌اى از مباحث عمدتاً نظرى درباره خشونت، منبعى مفید براى درک بهتر این پدیده فراهم مى‏‌آورد. کتاب به‏ صورت مجموعه‏‌اى از مقالات به انتخاب یک ویراستار و مترجم اصلى تدوین شده است. این روش، که در کشورهاى غربى بسیار رایج است، از بهترین روش‏‌ها براى ارائه مجموعه‏‌اى نسبتاً کامل از رویکردها و مباحث به خواننده درباره یک مسئله از دیدگاه چندین متفکر است. البته در تدوین چنین مجموعه‏‌هایى لازم است به انسجام مطالب و کامل بودن آن‏‌ها توجه شود.
کتاب در سه بخش تنظیم شده است: بخش نخست به ابعاد نظرى خشونت اختصاص دارد، بخش دوم آثار سیاسى خشونت را مطرح مى‏‌کند، و بخش سوم به بُعد انسانى خشونت پرداخته است. البته در همین جا باید این انتقاد را مطرح کرد که تقسیم‏‌بندى مزبور چندان با مقالات انتخاب شده انطباق ندارد و همان‏طور که در بررسى مقالات خواهیم دید، تداخل میان این سه بخش بسیار زیاد است و به نظر مى‏‌رسد که نیاز به جست‏جوى بیش‏ترى براى یافتن مقالات، با قابلیتى بیش‏تر براى طبقه‏‌بندى، وجود داشته است.
دو مقاله نخست بخش اول از دو دایرهالمعارف علوم اجتماعى اخذ شده‏‌اند. هرچند این دو مقاله بسیار ارزشمند هستند، اما به نظر مى‏‌رسد که براى ورود به بحثى گسترده چون «خشونت و جامعه» نیاز به مقدمه‏‌اى مفصل‏‌تر و گویاتر باشد. در واقع هر دو مقاله از فرهنگ‏‌هاى بزرگ تخصصى علوم اجتماعى بیرون کشیده شده‏‌اند که دقیقاً به دلیل همین ویژگى، بیش از اندازه متراکم و پیچیده هستند و درنتیجه خواننده عادى و غیرمتخصص، ممکن است بیش‏تر از آن‏که با خواندن آن‏‌ها به شناخت اولیه‏‌اى از پدیده دست یابد، بیش‏تر پرسش برایش مطرح شود. از این‏‌رو جاى آن است که ویراستار محترم در چاپ‏‌هاى بعدى کتاب با مقدمه‏‌اى مفصل و گسترده ابعاد خشونت را به‏‌صورت روشن و مستدل براى خواننده ایرانى بیان کند.
نکته دیگرى که باید در این‏جا متذکر شویم، نبود مرجع کامل براى مقاله دوم، «خشونت: مشکل در مقام نظریه‏‌پردازى است» است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۹۶ به‏ وسیله انتشارات «راتلج» منتشر شده است که در مرجع ذکر شده، این نکات و همچنین نوبت چاپ مورد استفاده از صفحات مربوطه نیامده‏‌اند که در چارچوب‏‌هاى بعدى کتاب باید درست شوند.
مقاله سوم کتاب، مقاله‏‌اى ارزشمند است با عنوان «علل خشونت»، اما جایگاه آن در این بخش از کتاب مورد سؤال است. در واقع این مقاله، به‏ طور خاص بر موضوع «خشونت سیاسى» و آن هم با تأکید بر یکى از اشکال این خشونت؛ یعنى بحث «خشونت انقلابى»، متمرکز است و بنابراین قاعدتاً باید در بخش پایانى کتاب قرار مى‏‌گرفت. نکته بسیار تأسف‏‌انگیز و عجیب در ترجمه این مقاله و بسیارى دیگر از مقالات کتاب خشونت و جامعه، حذف مراجع مقالات است. در واقع خواننده که در طول مقالات با مراجع اختصارى درون پرانتز روبه‏‌رو مى‏شود، انتظار دارد که اطلاعات کامل را در انتهاى مقاله بیابد اما در هفت مقاله از مجموع سیزده مقاله کتاب، ارجاعات انتهاى مقاله حذف شده‏‌اند که این امر ضربه‏‌اى جبران‏‌ناپذیر (جز در چاپ‏‌هاى بعدى) به ارزش علمى کتاب وارد کرده است.
مقاله پایانى این بخش، «نظریه‏‌هاى جامعه‏‌گرایانه سنتى در باب خشونت» است. این مقاله که در آن واژه Socialization ؛ یعنى «اجتماعى کردن»، به اشتباه به «جامعه‏‌گرایانه» ترجمه شده است، نظریه‏‌هاى کلاسیک درباره بُعد روان‏‌شناختىِ «اجتماعى کردن» را عرضه مى‏‌کند.
بخش دوم کتاب به «آثار سیاسى خشونت» اختصاص دارد. از مجموع پنج مقاله این بخش، سه مقاله از یک کتاب اخذ شده‏‌اند و هر سه مقالاتى قدیمى هستند که تاریخ انتشار آن‏‌ها به سال ۱۹۷۲ یعنى حدود ۳۰ سال پیش و ارقام و آمار مورد استفاده در آن‏‌ها به حدود ۴۰ تا ۵۰ سال پیش تعلق دارند. این کهنگى که در انتخاب مقالات باید به آن توجه مى‏‌شد در دو مقاله «خشونت سیاسى و ثبات سیاسى» و «منازعات مدنى» که در آن‏‌ها عمدتاً بر مطالعات میدانى تأکید شده است، بیش‏تر به چشم مى‏‌خورد. علاوه بر آن‏که روش بررسى کمّى «گار»، نویسنده مقاله دوم، در انطباق با تنش‏‌هاى سیاسى، امروز تا حدى زیاد به زیر سؤال رفته است. اما مقاله سوم، «خشونت سیاسى و تغییر اجتماعى» با وجود قدمت، به دلیل نظرى بودنِ آن بیش‏تر قابل استفاده است. البته این نکته را نیز ناگفته نگذاریم که مقاله «گار» یکى از مقالات کلاسیک و بسیار ارزشمند درباره موضوع است. دو مقاله دیگر این بخش، «مدرنیزاسیون و خشونت» و «دولت، اپوزیسیون، و خشونت داخلى»، هر دو جدیدند و مسائل قابل تأملى را مطرح مى‏‌کنند. با این همه، مقاله اخیر نیز در خط فکرى و روش‏‌شناختى «گار» قرار مى‏‌گیرد و تحلیل کمّى را در موضوعى با پیچیدگى بسیار بالاى انسان‏‌شناختى، در اولویت قرار مى‏‌دهد.
بخش پایانى کتاب که به «بُعد انسانى خشونت» اختصاص دارد، شامل چهار مقاله مى‏‌شود و بى‏‌شک جالب‏ترین و ارزشمندترین بخش کتاب نیز هست. در این مقالات به ترتیب رابطه خشونت با جنسیت، جوانان، کودکان و رسانه‏‌ها، مورد بررسى قرار گرفته‏‌اند.
مقاله نخست، هرچند از یک دیدگاه کاملاً فمینیستى نوشته شده است که امروز کم‏تر در علوم اجتماعى مورد استفاده است و بیش‏تر در چارچوب حوزه سیاسى و مبارزه اجتماعى قرار مى‏‌گیرد، اما این حُسن مهم را در بردارد که این دیدگاه را به‏ خوبى معرفى مى‏‌کند. البته اگر ویراستار محترم در چاپ‏‌هاى بعدى کتاب، رویکردى متفاوت در این موضوع را نیز به‏ صورت مقاله‏‌اى به کتاب اضافه کند، در ارائه کامل‏تر موضوع، قدمى مهم برداشته خواهد شد. مقاله دوم با تأکید بر تجربه امریکا، خشونت جوانان (و نه با ترجمه نادرست «خشونت و جوانان» که در کتاب آمده است) را مطرح مى‏‌کند. عنوان اصلى مقاله سوم «کودکان و خشونت سیاسى» است، اما مشخص نیست به چه دلیل مترجم محترم آن را به «خشونت و نوجوانان» ترجمه کرده است. در این مقاله با تأکید بر تجربیات بسیار گسترده‏‌اى از آلمان هیتلرى گرفته تا ایرلند شمالى، و از افریقاى جنوبى گرفته تا تروریسم در اسپانیا، چگونگى سوءاستفاده از کودکان را در حرکات خشونت‏‌آمیز و روابطى که میان عنصر کودکى و عنصر خشونت برقرار مى‏‌شود عرضه شده است و بى‏‌شک باید آن را بهترین مقاله این کتاب دانست. سرانجام مقاله پایانى «رسانه‏‌هاى جمعى و خشونت» نیز که فصلى از یک کتاب با عنوان «مسئله، جنایت نیست: خشونت مرگ‌بار در امریکا» ترجمه شده است، رابطه رسانه‏‌ها و خشونت و یا بُعد رسانه‏‌اى خشونت را مطرح مى‏‌کند. این موضوع یکى از مهم‏‌ترین مباحثى است که امروزه در علوم اجتماعى وجود دارد و دو گرایش را در مقابل هم قرار مى‏‌دهد: از یک‏سو کسانى که معتقدند خشونت رسانه‏‌اى، سوپاپ اطمینان و راهى براى تخلیه انگیزه‏‌هاى ذاتى خشونت در انسان است و بنابراین میزانى از آن نه‏ فقط زیانى ندارد، بلکه به‏ دلیل نمایشى‏‌کردن خشونت و تخلیه ذهنى آن، از شدت و حجم انتقال انگیزه‏‌هاى روحى به رفتارهاى عملى خشونت‏‌آمیز مى‏‌کاهد. در مقابل این گروه، گروهى دیگر معتقدند که خشونت مجازى یا نمایشى، نه فقط سبب کاهش خشونت واقعى نمى‏‌شود، بلکه با تحریک کردن و تشویق انگیزه‏‌هاى درونى و سرکوب‏‌شده انسانى، آن‏‌ها را آزاد و تبدیل به واقعیت مى‏‌کند. مطالعات اجتماعى در طول چند دهه گذشته بسیار تلاش کرده‏‌اند در این مورد به توافق برسند، اما این توافق به شکل قطعى هرگز دیده نشده است. مقاله «رسانه‏‌هاى جمعى و خشونت» از لحاظ طرح مسئله در این زمینه ارزشمند است.
هرچند انتشار کتاب‏‌ها در قالب مجموعه مقالات، کارى بسیار مفید و لازم است، اما ضرورت دارد که ویراستاران و مترجمان محترم این کتاب‏‌ها نکاتى اساسى را مد نظر خود داشته باشند:
۱. در انتخاب موضوع‏‌ها و مقالات باید به نیاز جامعه ما و پیشینه تحقیق و اطلاعات موجود در این جامعه توجه و مقالاتى را عرضه کرد که از لحاظ زمانى جدید و موضوع آن‏‌ها کم‏تر مطرح شده باشد.
۲. در انتخاب مقالات، انسجام عمومى کتاب و کامل بودن آن مورد توجه باشد تا کتاب حالت جُنگ به خود نگیرد.
۳. در فصل‏‌بندى کتاب و قرار دادن هر مقاله در فصل خود دقت لازم و منطق ویرایش و کتاب‏‌شناسى رعایت شود.
۴. مقدمه‏‌اى عمومى و کامل بر کتاب افزوده شود تا خواننده را براى برخورد با این ذهنیت‏‌هاى متفاوت و گاه دور از یکدیگر آماده کند.
۵. معرفى نویسندگان هر مقاله و اهمیت و زمینه تاریخى، اجتماعى، فرهنگى هر یک در ابتداى آن به‏ صورت مختصر درج شود تا خواننده با حضور ذهنى بیش‏تر مقاله را مطالعه کند.
۶. یادداشت‏‌ها و توضیحاتى در جاى جاى کتاب قرار داده شود تا خواننده با مفاهیم و نام‏‌هاى خاص ناآشنا و چارچوب‏‌هاى تاریخى – به‏ ویژه در مورد مقالات قدیمى‏‌تر – و همچنین زمینه‏‌هاى فکرى و اشاره‏‌ها و استنادهاى موضوعى آشنا شود.
۷. در بازگرداندن کتاب به فارسى بیش‏ترین حد از امانت رعایت شود و به‏ ویژه از انتقال کامل و بدون غلط یادداشت‏‌ها و ارجاعات متن اصلى غفلت نشود.
۸. کتاب با واژه‏‌نامه‏اى براى معادل‏‌هاى فارسى واژگان تخصصى تکمیل شود، زیرا در مورد بسیارى از این واژگان، اجماع وجود ندارد.
۹. در پایان کتاب یک نمایه موضوعى و اسامى خاص قرار داده شود تا کتاب براى پژوهشگران قابل استفاده شود.
کتاب خشونت و جامعه، همان‏گونه که در مقاله آمد در برخى از موارد فوق، داراى ضعف‏‌هایى است درحالى‏‌که بسیارى از این ضعف‏‌ها مى‏‌توانستند با اندکى تأمل از سوى ناشر محترم رفع شوند و کتاب از کیفیتى بسیار بالاتر برخوردار شود. با وجود این، در مجموع کتاب خشونت و جامعه را از لحاظ طرح علمى بسیارى از مسائل درباره پدیده خشونت، باید کتابى مفید و باارزش دانست و مطالعه آن را به دانشجویان، اساتید، و پژوهشگران رشته‏‌هاى جامعه‏‌شناسى، انسان‏‌شناسى، علوم سیاسى، روان‏‌شناسى، و تاریخ، توصیه کرد.

کتاب ماه علوم اجتماعى، ش ۴۱ – ۴۲، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، اسفند و فروردین ۱۳۷۹.