پیش از آنکه خواسته باشیم موضوع موافقت و مخالفت با مذاکرات هستهای و همکاری با آژانس بینالمللی کنترل هستهای را به جدال داخلی اصلاحطلبان و اصولگرایان تقلیل دهیم، یا آن را لزوما به دوگانهای قاطع میان موافقان و مخالفان حاکمیت کنونی در ایران فرو بکاهیم، باید بر چندین نکته تاکید کنیم. زیرا ما تنها با فرض شناخت و پذیرش این نکات یا دستکم بخش بزرگی از آنها، میتوانیم استدلالهای خود را مطرح کنیم. بخشی از این واقعیتها، به پیشینه تاریخی دولت اسرائیل در روابط بینالمللی آن، قدرت لابی این کشور در آمریکا، و درگیریها و روابطش با همسایگانش بر میگردد. توجه داشته باشیم که به گواه برجستهترین شخصیتهای دینی و علمی و به ویژه تاریخدانان مدرن یهود و اسرائیلی، یعنی شخصیتهایی چون ایلان پاپه، اوی شلایم و… از لحاظ تاریخی اسرائیلیسم و صهیونیسم با یهودیت و باورهای آن انطباق نداشته و حتی با آن در تضاد هستند و تهدیدی برای آن و عاملی برای یهودستیزی به شمار میآیند. البته گروهی بحث گرایشهای تعصبآمیز ضدگوئیسم (anti-goyism) (تحقیر و خشونت علیه غیریهودیان) را بر مبنای استنادهای توراتی، مطرح میکنند و آنها را مبنایی برای توجیه خشونتهای معاصر میدانند. اما در این مورد نیز همچون در اسلام و مسیحیت بنیادگرا، بیشتر با یک خوانش مکانیک و به دور از چارچوب از متون باستانی روبرو هستیم تا با تلاشی برای درک واقعی مسائل. واقعیت به گواه تاریخدانان و اندیشمندان جدید یهود و اسرائیل آن است که صهیونیسم جریانی سیاسی بوده است که بیش از هرچیز، بر پایه منافع کشورهای غربی، پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای از میان بردن «مسئله یهود» در آن کشورها، تقویت شد و به تشکیل دولت اسرائیل رسید. این کار به دست کسانی انجام شد که عمدتا یهودیانی غیردینی بودند. امروز حتی در مورد لابی اسرائیل در آمریکا که قدرتی بزرگ دارد، میدانیم که لزوما از یهودیان تشکیل نشده و صهیونیستهای اوانجلیست و اولیگارکهای غیردینی، سهم بزرگی در آن دارند. به عبارت دیگر این لابی نه باوری به آرمانها و ارزشهای یهودی دارد و نه حتی ایدئولوژیک است بلکه اهدافی اقتصادی و سیاسی و هژمونیک را دنبال میکند. همچنان که شاهدیم بخش بسیار بزرگی از یهودیان اروپا و آمریکا مخالف دولت ناتانیاهو و حتی اسرائیل هستند و او را بزرگترین عامل دامن زده شدن به یهودستیزی در حال حاضر و بزرگترین تهدید نه فقط برای خاورمیانه و جهان، بلکه برای خود یهودیت و حتی از این بیشتر برای موجودیت دولت اسرائیل در آینده میدانند.
نکته مهم دیگر آن است که از زمان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، و حتی پیش از آن، از هفت اکتبر ۲۰۲۳ و یورش گسترده دولت راست افراطی بنیامین ناتانیاهو به تقریبا تمام کشورهای منطقه خاورمیانه و دست زدن به یک نسلکشی بیسابقه در غزه و حتی کشاندن مستقیم پای قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا به این امر، چندین موضوع روشنتر از پیش مطرح هستند: اینکه این دولت و بیش از پیش جامعه اسرائیل در گرایش هر روز بیشترش به راست و راست افراطی، کاملا موضوع راه حل دو دولت را کنار گذاشته و رفتاری غیرمنطقی و غیرقانونی در سطح بینالمللی را پیش گرفته که در یک جمله میتوان آن را به جاهطلبی ناممکن «اسرائیل بزرگ» از خلال مجموعه بزرگی از جنگهای بیپایان با هدف به وجود آوردن سلطه بیرقابت اسرائیل در منطقه خاورمیانه دانست. این استراتژی نه فقط ناممکن بلکه برای همه از جمله جمله خود اسرائیل خطرناک و تا همین امروز هم به انفراد کامل آن در صحنه بینالمللی و به احتمال هر چه بیشتر به رسمیت شناخته شدن دولت فلسطین در هفتههای آینده در مجمع جهانی سازمان ملل با آرای قاطع اکثریت کشورهای جهان میانجامد.
واقعیت دیگر در آن است که هرچند متخصصان بزرگ و مهم ژئوپلیتیک چون جان میرشایمر تاکید میکنند که داشتن بمب اتمی برای ایران تنها عاملی است که میتواند از خطر موجودیتی برای آن بکاهد، اما موضوع را میتوان از زاویه دید دیگری که همان جلوگیری از گسترش سلاحهای اتمی و خطر این گسترش برای کل انسانیت وجود دارد نیز مشاهده کرد. و در مقابل کسانی که از نمونههای لیبی و عراق و سوریه به عنوان دولتهایی که اگر سلاح اتمی داشتند هرگز از بین نمیرفتند، میتوان این بحث را کرد اینکه سلاح اتمی نتوانست از سقوط ابرقدرتی چون شوروی پیشین جلوگیری کند و در آینده نیز نخواهد توانست همین کار را چه در مورد چین چه درهر مورد دیگری بکند. بنابراین مبارزه با گسترش سلاحهای اتمی، با حفظ توانایی فناورانه غنیسازی، بدون کاهش قدرت تدافعی کشور، در کنار دموکراتیزاسیون حداکثری بهترین انتخاب پیش روی ما برای دفاع از تمامیت و استقلال کشور است. اینکه گروهی دائما بر خطر تجزیه و از میان رفتن ایران تاکید میکنند، باید گفت، در این موضوع مثال کشورهای عربی نظیر لیبی و عراق و سوریه با عمر کوتاهی که داشتهاند، گویایی ندارد، بلکه باید مثالی چون ترکیه و مصر را مطرح کرد. اگر این خطر برای ایران وجود داشته باشد، برای ترکیه به مراتب بیشتر است. و اگر فرض بر آن باشد که راست افراطی بتواند با همین قانونشکنیها که بهای سنگینی در افکار عمومی برایش داشته و خواهد داشت به پیش رود، با کشوری کوچک با جمعیتی زیر ده میلیون یهودی، بتواند چند صد میلیون نفر ، دهها کشور و قرنها تاریخ این منطقه را از میان بردارد، نوعی توهم کودکانه اما به شدت خطرناک، نظیر تز معروف «فضای حیاتی» (Lebensraum) رایش سوم است که بیش از صد میلیون کشته بر جای گذاشت. در این میان داشتن و نداشتن سلاح اتمی تاثیری تعیین کننده در پیشبرد این تز نخواهد داشت. اما در این نکته نیز جای شکی نیست که لابی اسرائیل در آمریکا هرگز به اندازه امروز قوی نبوده، زیرا آمریکا هرگز به اندازه امروز ضعیف و دولتی به این حد بیکفایت و فرومایهسالار(kakistokratic) نداشته است. به باور من بمباران همزمان با مذاکرات چه در مورد ایران و چه در مورد غزه، از سوی اسرائیل و پذیرش ضمنی آمریکا بیشتر از آنکه از سر یک استراتژی باشد، از سر بیکفایتی دولت ترامپ است که این کشور را در مرز نوعی جنگ داخلی سرد و اقتدارگرایی قرارداده و موقعیت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی آن را در برابر تهدیدهایی بینظیر در تاریخ آن قرار داده است.
اما در این میان و با پذیرش این فرضیات اولیه که خود بخشی اصلی از بحث ما بودند، اگر به مذاکرات هستهای و همکاری با آژانس بازگردیم دو گروه مشخص را به عنوان دو ستون اصلی این مخالفت میبینیم (با کنار گذاشتن بحثهای توطئه و دخالتهای امنیتی از هر سو) نخست تندروهای داخل ایران و سپس براندازان خارج از ایران. روشن است این دو گروه با دو گفتمان کاملا و به ظاهر متضاد به میدان میآیند: گروه نخست دعوی نوعی بازگشت به اصول و انقلابیگری دارد در حالی که نماینده بیشتر دو یا سه درصد از مردم ایران بیشتر نیست. و گروه دوم که هیچ شاخصی برای میزان طرفداری از آنها وجود ندارد، اما همه شواهد در یکی دو سال اخیر گویای نداشتن پایه مهمی برای آنها در ایران است، با دعوی یک «انقلاب» جدید برای زیر و رو کردن کشور. البته هیچ یک از این دو گروه از واژه «انقلاب» استفاده نمیکنند زیرا گروه نخست خود را کاملا ایستاده بر «اصول» و نمایده اصلی و غیرقابل کنار گذاشتن انقلاب ۱۳۵۷ میدانند، و گروه دوم، نمیخواهد واژه «انقلاب» را به کار ببرد زیرا تمام گفتمان خود را بر اساس مبارزه با نتایج انقلاب ۱۳۵۷ تنظیم کرده و بنابراین واژه «براندازی» را به کار میبرد که مشخص نیست چه تفاوتی با انقلابی دارد که آنها در ذهن دارند.
اما در این میان و سوای همه ملاحظات سیاسی و نظامی و امنیتی و استراتژیک، نقطه نظر اجتماعی و فرهنگی ما در آن است که هیچ چیز برای آینده ایران خطرناکتر از یک انقلاب یا یک زیرورویی شدید در موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور نیست. این بدان معنا نیست که کشور ما نیاز به تغییرات گسترده، عمیق و کوتاه و دراز مدت رادیکالی ندارد . بدون شک این تغییرات رادیکال به ویژه حاکمیت واقعی قانون، مبارزه گسترده و جدی با فساد سیستمیک، گسترش کامل آزادیهای دموکراتیک، سیاسی و اجتماعی، از میان رفتن دخالت دولت در حریم خصوصی مردم، کنار گذاشتن پوسته توخالی ایدئولوژیک که امروز صرفا منشاء رانتخواری و فساد است، واگذاری امور کشور به متخصصان و مدیران شایسته و متخصص و دادن جان واقعی به یک دموکراسی زنده و شایسته این فرهنگ و مردم جوان آن، و پیش گرفتن یک سیاست خارجی متوازن و همراه با جامعه جهانی، همه و همه این اقدامات بسیار رادیکال ضرورتی محض دارند، اما تنها در شرایط صلح اجتاعی و پرهیز از خشونت قابل انجام هستند، هر گونه فروپاشی اجتماعی و سیاسی، هر گونه جنگ و خشونت در سطح کشور نه تنها ما را به اهداف دموکراتیک نزدیک نمیکند، بلکه به شدت با آنها فاصله ایجاد میکند، هرچند ممکن است در گامهای نخست به نظر برسد که به آنها دست یافتهایم.
از این رو ادامه همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و ادامه مذاکره با آمریکا و اروپا، بدون هیچ توهمی و با احتیاطهای لازم، برای ما ضرورتی مطلق دارد همچنان که باقی ماندن به هر قیمتی در چارچوب قوانین بینالمللی و خارج کردن هر چه سریعتر کشور از اقدامات خشن و فشار سیاسی و محدودیتهایی نظیر فشارهای اقتصادی و نبود امکانات آزادی بیان و اینترنت پرسرعت و غیره. همان طور که بارها گفتهایم هر اندازه ایران دموکراتیک تر و آزادتر و وضعیت مردم در آن بهتر و امیدشان به آینده بیشتر شود به همان میزان و بسیار بیشتر از همه سلاح های جهان ضمانت بقای کشور ایران فراهم میآید. از این رو شکی نداشه باشیم که هر نیرویی در حال مخالفخوانی با عادیسازی روابط ایران با جهان، مخالف مذاکره، مخالف اقدامات قانونی و تعهد به پیمانهای بینالمللی و هنوز در پی دشمنتراشی به ویژه با دولتهای منطقه، اما همچنین با دولتهای بزرگ، چه در شرق (روسیه و چین) و چه در غرب(اروپا و آمریکا) است، در حقیقت در حال بازی در استراتژی تضعیف و تجزیه ایران است که هرچند به نظر ما کاری ناممکن است، اما حتی تلاش به آن ضربات جبرانناپذیری به آینده کشور ما خواهد زد.
ورود
ورود
بازیابی رمز عبور .
کلمه عبور برایتان ایمیل خواهد شد.
پست قبلی