پاره‌ای از یک کتاب (۱۵۱): صد و یک پرسش از فرهنگ

ناصر فکوهی،تهران،انتشارات تیسا،چاپ دوم، 1403، رقعی، 435 صفحه

واژه نوکیسگان را می‌توان به جای واژه بسیار رایج فرانسوی nouveaux riches (ثروتمندان جدید) به کار برد که امروزه در بسیاری از زبان ها به همین صورت به کار می‌رود، واژه‌ای که به خصوص پس از فروپاشی شوروی پیشین و تغییر سیاست اقتصادی چین، و پدید آمدن اقشار جدیدی از ثروتمندان، رواج زیادی یافت. منظور در این موارد عموما کسانی بودند که ثروت بادآورده‌ای را از راه شانس، یا از طریق زد و بندهای فساد آور، سیاسی و باند بازهای مافیایی به جیب زده و به همین دلیل نیز با دست و دلبازی بسیار و برای نشان دادن این ثروت و کسب یک شخصیت اجتماعی کاذب، به شدت تمایل به هزینه کردن‌های بی‌حساب‌و‌کتاب و مصارف لوکس داشتند. این مفهوم را می‌توان همچنین در معنای فرهنگی آن با واژه «اسنوبیسم» (snobism) نزدیک دانست که در فارسی شاید بتوان اصلاح «تازه به دوران رسیدگی» را به جایش گذاشت. واژه «اسنوب» که با اثر طنز‌آمیز معروف ویلیام تاکری نویسنده انگلیسی یعنی «کتاب اسنوب‌ها»(۱۸۴۸) وارد زبان عمومی شد، دارای ریشه‌شناسی مورد مناقشه‌ای است ، اما یکی از ریشه‌ها که بیشترین اجماع را دارد آن را از لاتین sine nobilitate یعنی «بدون اشرافیت» می‌داند و اشاره به دورانی دارد که با آغاز انقلاب صنعتی و جامعه مدرن، بورژوا‌ها در برابر اشراف یا nobles ها قرار می‌گرفتند؛ اشرافی که در بسیاری از عرصه‌های زندگی روزمره ناچار به تحمل تازه به دوران رسیده‌ها بودند اما به آن‌ها احساس حقارت را القاء می‌کردند. همین امر باعث می‌شد که نوکیسگان نیز تلاش کنند با خود‌نمایی از طریق گروهی از مولفه‌های بیرونی به ویژه پوشش، طرز سخن گفتن و غیره تلاش کنند احساس حقارت خود را پنهان کرده و در برابر سایر مردم نیز با این گونه خود‌نمایی‌ها، شخصیتی کاذب به خویش بدهند.
واژه اسنوبیسم بدین‌ترتیب از قرن نوزده وارد زبان و ادبیات اروپایی شد و نکته جالب توجه در آن است که در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم و با ظاهر شدن شهرنشینی جدید، اقشاری از نوکیسگان که اغلب موفق شده بودند به دلایل سیاسی یعنی عمدتا نزدیکی به دربار و حاکمان و یا به دلیل سیاست گزاری‌های فرهنگی همین گروه، روانه اروپا شوند، در بازگشت، نخستین گروه از «اسنوب»‌ها یا تازه به دوران رسیدگان فرهنگی را به وجود آوردند، که در اصطلاح عامیانه برای آن‌ها از واژگانی چون «فرنگ‌رفته» یا «فکل – کراواتی» و از این قبیل استفاده می‌شد. برخی از افراد این گروه بعدها به صورت گسترده‌ای از واژه «روشنفکر» و یا «انتلکتوئل» نیز برای خود استفاده کردند و در حرکات و رفتارهای خود به شدت تمایل بدان داشتند که از نوعی صوری‌گرایی تحقیر‌آمیز نسبت به دیگران استفاده کنند و خود را از آن‌ها جدا کنند. بعدها در نظام دانشگاهی و فکری ما این اسنوبیسم شکل بسیار رایج‌تری یافت و بدل به نوعی نشانه «اشرافیت‌یافته» برای نشان دادن «دانش و فرهنگ» خود شد که از جمله نمودهای آن طرز لباس پوشیدن، استفاده از واژگان بیگانه غربی یا واژگان بسیار تخصصی در مکالمات علمی و حتی سخن گفتن عادی، استناد دائم به کشورهای «فرنگی» یا اروپایی و آمریکایی و نویسندگان و روشنفکران و اندیشمندان «فرنگی» و سپس «غربی» و غیره بود.
در این حال روی دیگر این سکه، در جامعه ما نوعی «جاهل‌گرایی» (لومپنیسم) بود که برعکس تلاش می‌کرد با بهره بردن از آنچه «فرهنگ مردم» می‌نامید و تظاهر به اینکه در برابر نوعی اشرافیت «غرب زده» ایستاده است، از پوپولیسمی دفاع کند که خود یکی از مهم‌ترین شاخه‌های سیاسی در غرب بود و آن را با استفاده گسترده از ادبیاتی بی‌ارزش و غیر‌قابل قبول در زبان و فرهنگ سنتی و دینی ما، به ظاهر نوعی «مردمی» بودن جا بزند. استفاده گسترده از واژگان «کوچه – خیابانی»، تحقیر روشنفکران و نخبگان جامعه و استناد دائم به مفهومی مبهم به نام «مردم» و تلاش برای جلوگیری از هر گونه حرکت عمیق فکری به بهانه «غربی بودن» و ادعای آنکه هر گونه «روشنفکری» معادل با «غرب زدگی» و خود آن نیز معادل با «نوکری اجنبی» است، از مولفه‌های به شدت رایج در این گفتمان بود و هست که در جایی دیگر به آن خواهیم پرداخت.