فاتحان اسپانیایى در ۱۴۹۲ هنگام ورود به سرزمینى که بعدها امریکا نام گرفت، با اقوامى مواجه شدند که داراى تمدنهاى قدیمى و غنى بودند. اسپانیایىها براى آنکه بتوانند بر این سرزمین و اقوام آن حکومت کنند، به غارت، نسلکشى، انتقال ثروت، و تخریب دست زدند. اما هیچیک از این اقدامات نتوانست مانع تأثیر عمیق تمدنهاى این قاره بر تمدنهاى اروپایى و بر تمدن جهانى شود. مهمترین این تمدنها که در حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد در حوزه مکزیک و پروى امروزى پدید آمدند، اولمک و مایا، امروزه تمدنهاى پیشکلمبى نامیده مىشوند.
کتابهاى زیر چند نمونه از تلاشهایى هستند که در ایران براى معرفى و شناخت تمدنهاى پیشکلمبى صورت گرفتهاند.
– فرهنگ و تمدن امریکاى میانه پیش از کلمب. این کتاب به تشریح آثار هنرى (مجسمهسازى و معمارى) این تمدنها مىپردازد و نیم نگاهى به اساطیر و سازمان اجتماعى، اقتصادى، و سیاسى تمدنهاى پیشکلمبى دارد.
– اقوام سرزمین آند – از فرهنگهاى آغازین تا اینکا. این کتاب تبلور اسطورهشناسى امریکاى پیشکلمبى را در آثار تجسمى دوره پیش از کلمب نشان مىدهد. رویکرد مؤلفان کتاب عمدتاً باستانشناختى و هنرى است.
– اقوام و سرزمین مکزیک از فرهنگهاى آغازین تا آزتکها. این کتاب تمدن و هنر امریکاى میانه، به ویژه مکزیک را از دیدگاه باستانشناسى بررسى مىکند و تاریخ پیشکلمبى را به سه دوره پیش کلاسیک، کلاسیک و بعد از کلاسیک تقسیم مىکند.
– جامعه اینکا – از نخستین دولتهاى سوسیالیستى جهان. این کتاب نگاهى کلى و گذرا به تمدن اینکا دارد و ریشههاى تمدن اینکایى، سازمان اقتصادى، نظام سوسیالیستى، مقایسه سوسیالیزم اینکایى با اشکال باستانى و جدید سوسیالیزم در اروپا، منابع تاریخ اینکا، و مسئله امروزى سرخپوستها را بررسى مىکند.
– هنر و تاریخ. «پاز» در این کتاب تلاش کرده است با نثرى شاعرانه چگونگى ترکیب شگفتآور نبوغ اسپانیایى و ریشههاى پیشکلمبى را در زمینه هنر، بهویژه در نقاشى، نشان دهد. این کتاب همچنین ترکیب و پیوند مفاهیم هنرى پیشکلمبى را با دو حوزه تمدنى فرهنگى دیگر؛ یعنى بودیسم در شرق و سوررئالیسم در غرب، بررسى مىکند.
– هنر و جامعه. در این کتاب دید گسترده «باستید» درباره هنرهاى بومى، به ویژه هنر امریکاى لاتین و افریقا، خواننده را با پیوندهایى عمیق آشنا مىکند که به علت ذهنیت و احساسهاى مشترک میان اشکال گوناگون هنر و هنرهاى اقوام گوناگون وجود دارد.
در این مقاله با نگاهى به این کتابها شرحى بر تمدن پیشکلمبى خواهیم داشت.
سال ۱۴۹۲، سال ورود فاتحان اسپانیایى به سرزمینى که بعدها «امریکا» نام گرفت، به حرکتى در تاریخ بشر دامن زد که سرنوشت انسان را براى همیشه دگرگون کرد. گستره تغییراتى که پس از «کشف» امریکا در تمدن اروپایى و از خلال آن در سراسر جهان پدید آمدند به اندازهاى بود که امروز بسیارى از اندیشمندان این سال را پایان قرونوسطا و آغاز عصر جدیدى مىدانند.
فاتحان اسپانیایى در این «دنیاى نو» جهانى شگفتانگیز یافتند که به بهشتى گمشده شباهت داشت. کریستف کلمب در نامههایى که در همین زمان مىنوشت از فراوانى گیاهان و جانوران و منابع غذایى و حاصلخیزى زمین و … اظهار شگفتى مىکرد. اما این طبیعت زیبا و غنى، خالى از جمعیت نبود. اسپانیایىها در این سرزمین با گروهها و قومهایى بىشمار روبهرو شدند که گاه صاحب تمدنهایى چند هزار ساله بودند.
قاره امریکا بنابر مطالعات باستانشناختى، دستکم از حدود بیست هزار سال پیش، داراى ساکنان شکارچى و گردآورنده در امریکاى میانه بود. این گروههاى انسانى از هزاره هفتم پیش از میلاد به تدریج روى به کشاورزى آوردند و در حدود ۳۵۰۰ سال پیش با افزایش تولید کشاورزى توانستند نخستین روستاهاى دائمى را تشکیل دهند. سفال در حدود سه هزار سال پیش ظاهر شد و نخستین اشکال سیاسى و اقتصادى و دو قشر جنگجو و روحانى نیز همراه با نخستین اشکال شهرى در این قاره ظاهر شدند.
تاریخ پدید آمدن دو حوزه قدرتمند اشاعه تمدنى در مکزیک و در پرو، به حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مىرسید. اولمکها، قدیمىترین ساکنان مکزیک امروزى، در مراکزى چون لاونتا، سن لورنتزو، و تنوشتتلان در حدود ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد سازمان یافتند و توانستند عناصر اصلى یک تمدن غنى را پدید آورند: آثار هنرى، اشیاء مقدس، و بناهاى مناسکى از این جملهاند. سرهاى سنگى غولآسایى که از تمدن اولمک باقى ماندهاند، امروز هنوز شگفتى انسان را برمىانگیزند. این پیکرهها که بین ۱۵ تا ۳۰ تن وزن و گاه تا چند متر ارتفاع دارند، از زیباترین و مرموزترین آثار هنرى امریکاى پیشکلمبى بهشمار مىآیند.
تمدن مایاها، از دیگر تمدنهاى باستانى امریکا بود که ریشههاى بسیار باستانى داشت، اما اوج شکوفایىاش بین قرنهاى هفتم تا دهم میلادى بود. مایاها توانسته بودند به دستاوردهایى ارزشمند در علوم ریاضى و نجوم دست یابند و یک خط هیروگلیفى و یک تقویم به وجود آورند. پهنه جغرافیایى حاکمیت مایاها میان امریکاى جنوبى و مرکزى در بخشهایى از کشورهاى کنونى گواتمالا، هندوراس، و جنوب مکزیک قرار مىگرفت. این تمدن که از قرن دهم رو به ضعف گذاشت، در اواخر قرن پانزدهم، هنوز داراى شهرهاى متعددى بود که فاتحان اسپانیایى آنها را تسخیر و نابود کردند. با وجود این، مایاها توانستند مقاومت زیادى در برابر مهاجمان اسپانیایى از خود نشان دهند و آخرین شهر آنها در قرن هفدهم بهدست اسپانیایىها افتاد.
همزمان با ورود فاتحان اسپانیایى، در امریکاى جنوبى و در منطقهاى در کناره غربى قاره؛ یعنى، جایى که امروز بخشهایى از کشورهاى کلمبیا، اکوادور، پرو، بولیوى، آرژانتین، و شیلى قرار دارند، یک امپراتورى قدرتمند دیگر نیز به نام اینکا – نامى که اسپانیایىها بر آن مىگذاشتند – مشاهده مىشد. این امپراتورى که در اوج شکوفایى خود جمعیتى در حدود ۸ میلیون نفر را در برمىگرفت، بر پهنهاى در حدود ۳۵۰۰ کیلومتر مربع حاکمیت داشت. امپراتورى اینکا داراى ارزش تاریخى خاصى است زیرا نخستین نمونه از یک حکومت «سوسیالیستى» به شمار مىآمد که درعینحال یک حکومت دینى نیز بود.
در همین زمان در منطقه مکزیک تمدن شگفتآور دیگرى نیز به چشم مىخورد: آزتک. آزتکها یکى از قبیلههایى بودند که از قرن چهاردهم میلادى در منطقه مکزیک کنونى مستقر شده و دولتى قدرتمند برپا کرده بودند. تمدن آزتکى سازوکارهایى پیچیده و سازمان اجتماعى پیشرفتهاى در خود به وجود آورده بود که نظامهاى مناسکى در آن نقشى عمده داشتند. البته در این مناسک گاه روشهایى چون قربانى انسانى به چشم مىخورد که فاتحان اسپانیایى با عمده کردن این گونه روشها تلاش مىکردند تخریب و قتلعامهاى گسترده خود را توجیه کنند.
تمدنها و فرهنگهاى بسیار دیگرى نیز در طول تاریخ چند هزار ساله امریکاى پیش از کلمب به چشم مىخوردند: فرهنگهایى متعلق به میکستکها، ساپوتکها، تولتکها، و … که میراث ادبى و هنرى خیرهکنندهاى از خود برجاى گذاشتند، که با وجود نابودى بخشى بزرگ از آن به دست اسپانیایىها، تداوم آن هنوز در خلاقیت هنرى و ادبى امریکاى لاتین و میانه به چشم مىخورد.
زمانى که ماجراجویان اسپانیایى با این گستره بزرگ انسانى در غناى طبیعى روبهرو شدند، نخستین انگیزه آنها غارت و انتقال ثروتهاى بهدست آمده در این تمدنها و تخریب تمامى آثارى بود که نمىتوانستند غارت کنند. میزان تخریب به حدى بود که نهتنها تمامى کاخها و معابد تا حد ممکن نابود شدند، بلکه آثار سنگى غولآساى تمدنهاى پیشکلمبى نیز، که مهاجمان قادر به نابودى آنها نبودند، در گودالهاى بزرگ مدفون مىشدند تا شاید هرگز اثرى از آنها باقى نماند. براى این کار لازم بود که ابتدا مقاومت انسانهایى که این تمدنها را ساخته بودند درهم شکسته شود. بهاینترتیب یکى از بزرگترین فرایندهاى نسلکشى در تاریخ بشر آغاز شد و حاصل آن کشتار گسترده چندین میلیون از مردم بومى امریکا بود: این کشتار، گاه به صورت قتلعامهاى سازمانیافته و بیرحمانه، گاه به شکل به اسارت و بردگى درآوردن و بیگارى کشیدن از بومیان در معادن و در ساختوسازها و در بدترین شرایط، و گاه نیز از راه بیمارىها و اپیدمىهایى که مهاجمان به قاره جدید وارد کرده بودند، انجام گرفتند. نتیجه آن بود که بهشت جدید تقریباً از سکنه سابق خود خالى شد و جا براى مهاجرت میلیونها نفر از اروپاییانى که در سرزمینهاى خود با فقر و تنگدستى روبهرو بودند، هموار شد.
در این کشتار و تخریب بزرگ نه فقط دولتهاى اروپایى، بلکه کلیساى مسیحى نیز مقصر بود. نخستین سؤالى که پس از «کشف» مطرح شد، آن بود که آیا افرادى که در سرزمین جدید دیده شدهاند «انسان»هایى همچون انسانهاى اروپایى و داراى روح هستند؟ پاسخ پاپ الکساندر ششم، که از سال ۱۴۹۲ تا ۱۵۰۳ در مقام رهبرى کلیسا قرار داشت، به این پرسش منفى بود. به اینترتیب، ضمانت و پشتیبانى لازم براى تسخیر خشونتآمیز دنیاى نو فراهم کرد و به فاتحان اجازه داد بومیان را همچون جانوران میان یکدیگر تقسیم کنند و یا به میل خود آنها را به هلاکت برسانند. سالها بعد؛ یعنى در سال ۱۵۱۱، بود که کشیشى از فرقه دومینیکنها به نام آنتونیو مونتسینوس صداى اعتراض خود را علیه این ظلم و بیرحمى از درون کلیسا بلند کرد. پس از او، کشیشى دیگر به نام بارتولمه دِلاس کازاس با نوشتن کتابى به نام «تاریخ مختصر تخریب هند» دست به افشاى جنایات فاتحان در امریکا زد. به اینترتیب تعداد مخالفان در کلیسا، روزبه روز افزایش یافت. گروه مخالف، دکترین رسمى کلیسا را که با الهام گرفتن از رویکرد ارسطو به بردگى، بومیان را فاقد روح انسانى مى دانست زیر سؤال مىبردند و معتقد بودند که هر اندازه هم این بومیان دست به اعمال خشونتآمیز و مناسک «شیطانى» بزنند، این تنها گویاى گمراه بودن آنهاست و به هرحال مىتوان آنها را به راه راست و دین مسیح هدایت کرد. سرانجام در سال ۱۵۳۷ پاپ پل سوم، که از سال ۱۵۳۴ تا ۱۵۹۴ در رأس کلیسا قرار داشت، رسماً بومیان امریکا را داراى روح دانست و برنامه کلیسا را براى اعزام مبلغ (میسیونر) به امریکا آغاز کرد. اما تا این زمان شدت تخریب، بخش اعظم بومیان و آثار تمدنى آنها را از میان برده بود. پس از این زمان نیز دستکم تا پایان قرن شانزدهم تغییر رویه کلیسا چندان تأثیرى بر سودجویى و خشونت مهاجمان نداشت.
کتاب ماه علوم اجتماعى، ش ۳۴ – ۳۵، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، مرداد و شهریور ۱۳۷۹.
ادامه دارد