پاره‌ای از یک کتاب (۱۴۸): انسان‌شناسی سیاسی

کلود ریویر، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم، 1341، رقعی، 341 صفحه


• در اغلب موارد برای حفظ نظم اجتماعی نمی‌توان [صرفاً] بر قدرتِ سرکوب‌گرانۀ یک قانون جزایی تکیه زد.
• هدف از حل و فصل تعارض‌ها [به خودی خود] محکوم کردن و مجازات کردن نیست بلکه آن است که روابط مناسبی را که [به دلیل وقوع جرم] دچار گست موقت شده‌اند، بار دیگر برقرار کرد.
• محکومیت لزوماً با جرم همسنگ نیست، اما خیانت همواره نفرت‌انگیز است.
• جرم را نباید یک گناه دانست: برای مثال در فرانسه اظهار غلط درآمد یک جرم است، اما گناه به حساب نمی‌آید. زنا از دیدگاه مسیحیت گناه محسوب می‌شود، اما از نظر قانون مدنی کشور فرانسه جرم نیست.
• در غرب مسئولیت فردی اشخاص و سقوط ارزش‌های اخلاقی در حال گسترش است و این امر به زبان مسئولیت گروهی و وظایف نسبت به دیگران، انجام می‌گیرد.
• در اکثر مواقع در جوامع مدرن، قوانین، دستورالعمل‌های اجرایی آنها و اجرای دقیق آنها برای حفظ گونه‌ای از نظم اجتماعی کافی است.
• با این وصف نباید تصور کرد که جوامع بدون حکومت از نوع غربی آن، یعنی جوامع بدون قاضی و بدون دادگاه، جوامعی دستخوش بی‌نظمی و هرج‌ومرج هستند. در این جوامع نظم بر یک پایۀ سرزمینی یا بر یک پایۀ قبیله‌ای و بدون کارمندان تخصصی حفظ می‌شود اگرچه اقتدار سیاسی صرفاً در دست رئیس‌ها و بزرگان دودمان‌های جوامع بدون رأس باشد.
• در شرایطی که ترس از مجازات‌های دینی و جادویی وجود داشته باشد، یعنی در موقعیتی که رسوم، سنت‌ها و قواعد به جای مانده از گذشتگان، باور به مفاهیم پاکی و ناپاکی، شایست و ناشایست درونی شده باشند، برای ایجاد اطاعت نسبت به آنها نیازی به استفاده از نیروی فیزیکی نیست و به‌این‌ترتیب می‌توان از سرایت خطا از فرد به گروه خانوادگی نیز جلوگیری کرد.
• همچون در عرصۀ حیوانی، اغلب یک برخورد سرسختانه کافی است که طرف فرودست را بدون توسل به خشونت آشکار به اطاعت واداشت.
• تعریف دولت به‌مثابۀ نهاد خشونت مشروعیت یافته، به‌گونه‌ای که ماکس وبر مطرح می‌کند، بدان معناست که دولت می‌تواند با اعمال زور به شکل‌های متفاوت عمل کند: محروم کردن افراد از آزادی، مجازات‌های فیزیکی و حتی به قتل رساندن دشمن در زمان جنگ و یا مانند بعضی از کشورها، اعدام افراد جنایت‌کار.
• دولت همچنین می‌تواند به خود اجازه دهد که اِعمال تنبیه‌های بدنی را در خانواده یا در مدرسه ممنوع کند. اما عموماً حق دخالت در خشونت‌های اخلاقی ناشی از مجازات‌های معنوی با منشاءِ دینی را ندارد.
• اگر دولت دموکراتیک ضامن آزادی بیان باشد، گاه ممکن است از راه برخی تردستی‌ها از شایع شدن انتقادات نسبت به حکومت جلوگیری کند و و مانع از آن شود که مخالفان سیاسی‌اش، صدای خود را از رسانه‌های عمومی به گوش دیگران برسانند.
• دولت عموماً ترجیح می‌دهد به جای استفاده از ابزار زور که در آخرین مرحله به آن روی می‌آورد، از راه اقناع افراد وارد عمل شود، یعنی به زبان گرگی که با میش سخن می‌گوید، با وعده و وعیدهای خوشایند مناسب سلیقۀ عموم و با تهدید به ظاهر شدن وضعیت‌های مصیبت‌بار در صورت عدم توجه به قواعدی که وضع کرده است.
• در نزد افراد فرمانبردار، برتری واقعی یا مفروض دولت امری پذیرفته شده به حساب می‌آید و اقتدار آن که پایۀ مشروعیت در فرماندهی است، به محض آنکه به اثبات رسید، به یک احترام و حیثیت بدل می‌شود، همان‌گونه که در مفهومِ لاتین واژۀ حیثیت، این واژه به معنی نوعی شعبده‌بازی یعنی نوعی توهم‌زایی است که به جادوگران نسبت داده می‌شود (مفهوم شعبده‌باز و تردست را ببینید).
مجازات‌های هنجارمند که بر رفتارها اِعمال می‌شوند، برای اجرای خود بر قواعد و منابع [ویژه‌ای] تکیه می‌زنند، اما نظام‌های اجتماعی درون خود ریشه دارند. در این مجازات‌ها، ترکیبی از زور و مشروعیت، اجبار و منصرف کردن مشاهده می‌شود.