پارهای از یک کتاب (۱۴۷): زنان، شیرها، روباهها
ناصر فکوهی، تهران، نشر ثالث، چاپ چهارم، 1401، رقعی، 498 صفحه
مفهومشناسی حاشیهنشینی و روند شکلگیری آن
منظور از حاشیهنشینی دراین مطالعه، حاشیهنشینی فیزیکی و کالبدی شهری است که بر مساکن و محلههای نامتعارف و زندگی شهری تأکید دارد و تحت عناوین مختلفی چون آلونکنشینی، زاغهنشینی و یا حلب شهر و غیره نامیده میشود. این نوع حاشیهنشینی در واقع به هرگونه خانه یا سکونت گاهی که از طریق نقض مقررات موجود در زمینه تصرف زمین بوجود آمده باشد (اسمیت درآقایی ۱۳۷۶) اطلاق میشود. لذا این نوع حاشیهنشینی به دلیل غیرمجاز بودن این نوع سکونت گاهها در شهر باعث ایجاد مجموعه ای میشود که ماهیتاً غیرقانونی هستند و همین خصلت سایر ویژگیها و فعالیتهای جاری در این گونه اجتماعها را، از قبیل فعالیتهای اقتصادی، روابط اجتماعی، و حتی محیط فیزیکی آنها، را تحت تأثیر خود قرار میدهد.از این رو اجتماع حاصل در نهایت خود را در قالب محلهای به لحاظ فیزیکی غیراستاندارد (در مقایسه با نظم رایج شهری) و نسبتاً منزوی از شهر، نشان میدهد.
بدین منوال این نوع حاشیهنشینی اغلب به دنبال خود حاشیهنشینی اقتصادی و نیز فرهنگی و اجتماعی را برای ساکنان خود به همراه دارد. بدین معنی که ساکنان آن با وجود زندگی در شهر، از یک سو به لحاظ ماهیت اجتماع خود به طور کامل یا نسبی از امکانات و خدمات شهری بیبهرهاند و از سوی دیگر اغلب مهاجران روستایی هستند که از شیوه معیشتی قبلی خود بیرون آمده اند و ولی جذب چرخه اقتصادی شهری نشده و لذا به صورت مازاد نیروی انسانی، در حاشیه اقتصادی شهرها قرار گرفتهاند. این گروهها با گسست فرهنگی اجتماعی از زمینه تعلق پیشین، قرار گرفتن در حاشیه اقتصادی و کالبدی شهری و نیز عدم توانایی ایجاد ارتباط مناسب و هنجاری با محیط جدید و نیز قرار گرفتن در شرایط مبهم و گیجکننده بین دو موقعیت اجتماعی متفاوت (پیشین و کنونی) از نظر اجتماعی نیز، در حاشیه اجتماعی شهر درانزوا قرار میگیرند (پارک در انصاری، ۱۳۶۹).
این نوع حاشیهنشینی در واقع به نوعی حاصل نوسازی (مدرنیزاسیون) در ساختار اجتماعی و به ویژه شهرنشینی در کشورهای در حال توسعه است. با گسترش شیوههای تولید سرمایهداری در شهرهای جهان سوم، این شهرها نقش و کارکرد قدیم خود را به عنوان بازار تولید زراعی، از دست میدهند (تورپ ۱۳۷۰، کاستل در افروغ ۱۳۷۷، اعتماد ۱۳۷۷) و انعکاس این امر در تمرکز صنایع به عنوان ابزار تولید سرمایه در شهرهای بزرگ و به دنبال آن گسترش و درنتیجه در افزایش شدید جمعیت شهری قابل مشاهده بوده است. این پدیده در عمل بامهاجرت سیلآسای روستاییان به شهرها که از یک سو ناشی از فروپاشی ساختهای روستایی به عنوان عامل دافع بوده (کاستل در افروغ، ۱۳۷۷) و از سوی دیگر منتج از عوامل جاذب شهری چون طلب کار یا کار بهتر و نیز ادامه تحصیل و دستمزد بالا (کاستلو ۱۳۷۰ بوده)، همراه بوده است. تورپ (۱۳۷۰) در این رابطه مینویسد: «درباره مهاجرت از روستا به شهر (در کشورهای در حال توسعه) موضوع عجیب یا غیرمنطقی وجود ندارد، متوسط درآمدها در شهر در اکثر این کشورها حداقل دوبرابر درآمد روستا است….». این نوع شهرنشینی در این کشورها- برخلاف کشورهای توسعهیافته که در آنها رابطه منطقی بین صنعتیشدن و رشد شهرنشینی وجود داشته است و شهرنشینی آنها براساس توان و ظرفیت پویشهای صنعتی انجام میشده (اعتماد ۱۳۷۷، کاستل در افروغ ۱۳۷۷)- شهرنشینی وابسته را به دنبال داشته که منجر به تمرکز بالایی از جمعیت در مناطق مادر- شهر میشده است و لذا بزرگسری شهری که کاستل مطرح میکند، نتیجه این گونه رشد شهری است. از سوی دیگر در این نوع شهرنشنی در برخی از کشورهای در حال توسعه به ویژه در ایران “بسط ناکافی اقتصاد شهری و ماهیت پویش صنعتی شدن (نفت جایگزین واردات) و نوع این صنعت (بیشتر مبتنی بر سرمایه تا بر کارگر” (اعتماد، ۱۳۷۷) این مهاجرتها را پیوسته با مشکلاتی مواجه میکرده است، به طوریکه رشد و افزایش فرصتهای شغلی در این شهرها صرفاً پاسخگوی تعداد معدودی از مهاجران روستایی بوده و لذا طبیعی است که بدین ترتیب تنها بخش اندکی از این مهاجران جذب نظام شهری بشوند. مجموعه این شرایط باعث به حاشیه اقتصادی و نیز فضایی رانده شدن این روستاییان میشود که در شکل حاشیهنشینی بروز میکند (اعتماد ۱۳۷۷، تورپ ۱۳۷۰، کاستلو ۱۳۷۰). بدین سان که این مهاجران که در بدو ورود به شهر اندوخته مالی اندکی دارند پس از ورود به شهر نیز جذب سیستم مولد شهری نمیشوند، برای سکونت خود مناطق طبیعی فاقد هرگونه امکانات حاشیه شهرها را، اغلب یا به طور رایگان و یا با هزینه اندکی به طور غیررسمی و غیرقانونی به تصرف خود درمیآورند (کاستلو، ۱۳۷۰). البته اشکال این تصرفها در کشورهای درحال توسعه متفاوت بوده، اما آن دسته از این اشکال که بیشتر در ایران هم مشاهده شده است، شامل تصرف زمینهای دولتی و یا زمینهای منابع طبیعی (نظیر منطقه مورد مطالعه ما) و یا حاشیه رودخانه ها و مسیلها میشود (پیران ۱۳۷۳). شکلگیری حاشیهنشینی در رابطه با کشور ما نیز ریشه در توسعه برونزا و رشد بسیار سریع شهرنشینی دارد که آغاز آن به طور تقریبی مقارن است با سالهای آغازین ۱۳۰۰ (حسامیان و دیگران، ۱۳۷۷) و استقرار حکومت رضاخان و آغاز گسترش روابط اقتصادی سرمایهداری که موجب ایجاد تحولاتی در رابطه با شیوههای تولید و به دنبال آن دگرگونیهایی در رابطه بین شبکههای شهری و روستاها شده و در نهایت موجد کلان شهرهایی چند در کشور، به عنوان نقطه تمرکز همه فعالیتهای صنعتی جدید بوده است. اوج این حرکت که اتکای سرمایهگذایهای صنعتی آن بر درآمد ناشی از فروش نفت بوده است، حدود سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ بوده است (همان) و نتیجه آن مهاجرت عظیم روستاییان به شهرها و لذا افزایش شدید جمعیت روستایی در چند شهر بزرگ بوده است که در نهایت منجر به بروز اشکال حاشیهنشینی در برخی از این شهرها منجر شده است.
منطقه مورد مطالعه ما نیز یکی از این گونه اجتماعهای حاشیهنشین است که در چهارچوب عوامل فوق از سالهای پایانی دهه سی ایجاد شده و تا سالهای پایانی دهه پنجاه به نهایت رشد خود رسیده است.