برج بابِل و صلیب گمشده

ناصر فکوهی

و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود و واقع شد که چون از مشرق کوچ مى‏‌کردند، هموارى‏اى در زمین شنعار یافتند و در آن‏جا سکنا گرفتند و به یکدیگر گفتند بیایید خشت‏‌ها بسازیم و آن‏‌ها را خوب بپزیم و ایشان را آجر به‏ جاى سنگ بود و قیر به‏ جاى گچ. و گفتند بیایید شهرى براى خود بنا نهیم و برجى را که سرش به آسمان برسد تا نامى براى خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روى زمین پراکنده شویم. و خداوند نزول نمود تا شهر و برجى را که بنى‏‌آدم بنا مى‏‌کردند، ملاحظه نماید. و خداوند گفت همانا قوم یکى است و جمع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کرده‏‌اند و الآن هیچ کارى که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آن‏جا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشان را از آن‏جا بر روى تمام زمین پراکنده ساخت و از بناى شهر بازماندند. (عهد عتیق، سفر پیدایش، باب یازدهم ۱ – ۹)…

زمانى که برج‏‌هاى سر به فلک کشیده سازمان تجارت جهانى، پس از یورش تروریستى یازدهم سپتامبر، فرو مى‏‌ریختند، در نگاه بسیارى از طردشدگان و بینوایانى که «جهانى‏‌شدن» و سراب‏‌هاى زیباى اقتصادى آن، در زندگى روزمره‏‌شان، ارمغانى جز فقر و گرسنگى، تبعیض و بى‏‌عدالتى، زورگویى و تحقیر، شکنجه و زندان، جنگ و بى‏‌رحمى، و … نداشت نمى‏‌توانستند شادمانى و خوشبختى خود را از آن‏چه تصور مى‏‌کردند فرود آمدن خشم خدایى بر این نمادهاى تکبر انسانى است، پنهان کنند. گویى انسان‏‌ها خواسته‏‌اند به «زبان واحد» – به زبان «اقتصاد بازار آزاد» – سخن بگویند و برج‏‌هایى برافراشته‏‌اند تا سر به آسمان بسایند و بهشت زمینى را براى تمامى تشنگان «رفاه» و «پیشرفت» و «جاودانگى» به تحقق رسانند، و گروهى که خود را نمایندگان «دست عدالت آسمانى» مى‏‌پنداشته‏‌اند، با فروریختن برج‏‌ها، رؤیاى شیرین آن‏‌ها را به کابوسى تلخ بدل ساخته‏‌اند.
پرسش آن است که آیا مى‏‌توان از خشم و دردهاى بى‏‌پایان «دوزخیان روى زمین»، میوه‏‌اى شیرین‏‌تر (به‏ کام آن‏‌ها) از این فروپاشى و مرگ «مستقیم» بر پرده میلیون‏‌ها تلویزیون که تصاویر «اینک آخرالزمان»ى جدید را تکرار و باز تکرار مى‏‌کردند، انتظار داشت؟ پیش‏‌بینى این «تشویش در زبان‏‌ها» و این «درک‏‌ناپذیرى» انسان‏‌ها کارى مشکل نبود، سال‏‌هاى سال اندیشمندان اجتماعى نسبت به توهم توانایى به استفاده از چنین «زبان واحدى» که دستور جهانشمول آن «پول و ارزش مبادله» بوده و الزامات انسانى و اخلاقى در آن به سطح «حروف اضافه» و «جملات معترضه» سقوط کرده باشند، هشدار داده بودند. قلعه‏‌هاى مستحکم اروپا و امریکا، چگونه مى‏‌توانستند (و خواهند توانست) در برابر امواج یورش هرچه قدرتمندتر بیم و ناامیدى انسان‏‌هایى که هیچ چیز جز زندگى شکنجه بارشان براى از دست دادن ندارند، مقاومت کنند؟
از این‏‌ رو شاید، پس از یازدهم سپتامبر، انتظار مى‏‌رفت که چیزى در ذهنیت‏‌هاى بسته و اندیشه‏‌هاى سودجویانه نولیبرالى دگرگون شده و راهى به‏ سوى خروج از بحران تعمیم‏‌یافته پى گرفته شود، بحرانى که با تشدید شکنندگى فناورانه مدرنیته، نظم جهانى را به بزرگ‏ترین دشمن خود بدل کرده است و این نظم را به شکلى ناگزیر همچون «روایتى از یک مرگ اعلام شده»، به‏ سوى تخریب جنون‏‌آمیز خویش پیش مى‏‌برد. انتظار ما، بیهوده و خوش‏بینانه بود: از فرداى واقعه، واژگانى کهنه و از رمق‌افتاده، اما همواره قابل استفاده و سوءاستفاده، چون «جنگ‏‌هاى صلیبى»، و واژگانى نو و همیشه آماده مصرف چون «جنگ تمدن‏‌ها»، در زبان حاکمان قدرت‏‌هاى جهانى، جارى شدند، توده‏‌ها برانگیخته شدند و خشم، نفرت، و جنایت علیه تمامى «شهروندان غیرمسیحى» خاطره بیرحمى‏‌هاى دو جنگ جهانى، و «عرب‏‌کشى»ها و «سیاه‏‌کشى»هاى نژادپرستانه شهرهاى اروپایى و امریکا در سال‏‌هاى پس از جنگ را زنده کرد. واکنش «بزرگان» حتى به این نیز محدود نماند و «جراحى دموکراتیک» خاورمیانه با شروع از افغانستان و عراق به ضرب فروریختن میلیون‏‌ها تُن بمب و موشک بر سر مردمان آن‏‌ها، آغاز شد: چه انتخاب بی‌رحمانه‏‌اى میان فقر و استبداد از یک‏سو و بمب‏‌هاى ویرانگر از سوى دیگر! و چه زمین مستعدى براى پرورش خشم‏‌ها و قساوت‏‌هاى آینده!
جنگ جهانى با تروریسم و پاکسازى جهان از این «شرارت» و «ناپاکى» – و از نظام‏‌هاى بی‌رحم و زورگوى جهان سومى که بسیار زود فراموش مى‏‌شوند حاصل خودخواسته و تعمدى همان «بزرگان» در شرایطى دیگر و سناریوهایى متفاوت بوده‏‌اند – به‏ نحوى غریب، یادآور همان جنگ‏‌هاى صلیبى هستند. امروز پرسش آن است: چگونه مى‏‌توان امیدوار بود که «بزرگان» این جهان با حرکت از تفکر خشونت‏‌طلبانه و بى‏‌تفاوتى نسبت به پهنه‏‌هاى بزرگ درد و رنج انسانى، تنها هدف خود را دشمنى سایه‏‌وار – تروریسم جهانى – ندانند و این اندیشه ساده‏انگارانه را تبلیغ نکنند که با خشونت مى‏توان خشونت را از میان برداشت و سرانجام روشنى براى بشریت ترسیم کرد؟
اگر امروز سردمدار بزرگ‏ترین قدرت نظامى و اقتصادى جهان که در تصور خویش کشور خود را تا مقام یک دین جهانشمول بالا مى‏‌برد، مى‏‌تواند خطاب به سربازان خود بگوید: «شما به هر کجا بروید، پیامى از امید را به همراه خواهید داشت، پیامى قدیمى و تاریخى اما همیشه تازه … به گفته‏‌هاى پیامبرمان عیسى گوش مى‏‌دهیم: اى اسیران و اى گرفتارشدگان، بیرون بیایید و اى فرو رفتگان در ظلمات آزاد باشید» (به نقل از گاردین) پس جاى آن است که با نگاهى به گذشته، از خود بپرسیم: قرن‏‌ها و قرن‏‌ها خشونت کورکورانه و نفرت‏‌هاى قومى و نژادى چه ثمره‏‌اى جز قرار دادن انسان بر لبه پرتگاهى خطرناک و حاصل آمدن امکان نابودى همیشگى انسانیت، داشته است؟ سخن را در انتها به پاپ اوربانوس دوم، که به شکلى شگفت‏‌آور تازگى دارد و سخن قدرت‏‌هاى بزرگ کنونى را به‏ یاد مى‏‌آورد بسپاریم و درباره گسل‏‌هاى مخربى که جهان را تهدید مى‏‌کنند، به اندیشه نشینیم. اوربانوس، نزدیک به هزار سال پیش، در ۱۰۹۵ میلادى، نطق معروف خود را علیه ترکان مسلمان سلجوقى ایراد کرد و آغاز جنگ‏‌هاى بی‌رحمانه صلیبى را براى قرن‏‌ها رقم زد:

… بگذارید آرامگاه مقدس خداوند و منجى خویش که به‏ دست ملت‏‌هاى ناپاک افتاده است و مکان‏‌هاى مقدسى را که امروز، با بى‏‌شرمى و بى‏‌آبرویى، به آلودگى کشیده مى‏‌شوند، شما را برانگیزاند. شما اى سربازان شجاع، شما اى فرزندان نیاکان شکست‏‌ناپذیر، خود را نبازید و بر ارزش‏‌هاى پدران خویش تکیه زنید … در راه سرزمین مقدس گام گذارید تا آن را از چنگال نژاد شیطانى بیرون کشید و به اختیار خود درآورید … اورشلیم، این شهر مقدس، این مرکز زمین، امروز در دست دشمنان مسیح، خداناشناسان و کافران پلید است. این شهر امروز در آرزوى رهایى است و پیوسته شما را به یارى مى‏‌خواند. پرورگار، قدرت سلاح‏‌هاى شما را بر همه ملت‏‌ها برترى داده است. پس بیایید این سفر را با شور و هیجان آغاز کنید تا گناهان‏‌تان بخشوده شوند و ایمان داشته باشید که پاداش شما در پادشاهى بهشتى و ابدى خداوند داده خواهد شد…