…و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود و واقع شد که چون از مشرق کوچ مىکردند، هموارىاى در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنا گرفتند و به یکدیگر گفتند بیایید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم و ایشان را آجر به جاى سنگ بود و قیر به جاى گچ. و گفتند بیایید شهرى براى خود بنا نهیم و برجى را که سرش به آسمان برسد تا نامى براى خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روى زمین پراکنده شویم. و خداوند نزول نمود تا شهر و برجى را که بنىآدم بنا مىکردند، ملاحظه نماید. و خداوند گفت همانا قوم یکى است و جمع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند و الآن هیچ کارى که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشان را از آنجا بر روى تمام زمین پراکنده ساخت و از بناى شهر بازماندند. (عهد عتیق، سفر پیدایش، باب یازدهم ۱ – ۹)…
زمانى که برجهاى سر به فلک کشیده سازمان تجارت جهانى، پس از یورش تروریستى یازدهم سپتامبر، فرو مىریختند، در نگاه بسیارى از طردشدگان و بینوایانى که «جهانىشدن» و سرابهاى زیباى اقتصادى آن، در زندگى روزمرهشان، ارمغانى جز فقر و گرسنگى، تبعیض و بىعدالتى، زورگویى و تحقیر، شکنجه و زندان، جنگ و بىرحمى، و … نداشت نمىتوانستند شادمانى و خوشبختى خود را از آنچه تصور مىکردند فرود آمدن خشم خدایى بر این نمادهاى تکبر انسانى است، پنهان کنند. گویى انسانها خواستهاند به «زبان واحد» – به زبان «اقتصاد بازار آزاد» – سخن بگویند و برجهایى برافراشتهاند تا سر به آسمان بسایند و بهشت زمینى را براى تمامى تشنگان «رفاه» و «پیشرفت» و «جاودانگى» به تحقق رسانند، و گروهى که خود را نمایندگان «دست عدالت آسمانى» مىپنداشتهاند، با فروریختن برجها، رؤیاى شیرین آنها را به کابوسى تلخ بدل ساختهاند.
پرسش آن است که آیا مىتوان از خشم و دردهاى بىپایان «دوزخیان روى زمین»، میوهاى شیرینتر (به کام آنها) از این فروپاشى و مرگ «مستقیم» بر پرده میلیونها تلویزیون که تصاویر «اینک آخرالزمان»ى جدید را تکرار و باز تکرار مىکردند، انتظار داشت؟ پیشبینى این «تشویش در زبانها» و این «درکناپذیرى» انسانها کارى مشکل نبود، سالهاى سال اندیشمندان اجتماعى نسبت به توهم توانایى به استفاده از چنین «زبان واحدى» که دستور جهانشمول آن «پول و ارزش مبادله» بوده و الزامات انسانى و اخلاقى در آن به سطح «حروف اضافه» و «جملات معترضه» سقوط کرده باشند، هشدار داده بودند. قلعههاى مستحکم اروپا و امریکا، چگونه مىتوانستند (و خواهند توانست) در برابر امواج یورش هرچه قدرتمندتر بیم و ناامیدى انسانهایى که هیچ چیز جز زندگى شکنجه بارشان براى از دست دادن ندارند، مقاومت کنند؟
از این رو شاید، پس از یازدهم سپتامبر، انتظار مىرفت که چیزى در ذهنیتهاى بسته و اندیشههاى سودجویانه نولیبرالى دگرگون شده و راهى به سوى خروج از بحران تعمیمیافته پى گرفته شود، بحرانى که با تشدید شکنندگى فناورانه مدرنیته، نظم جهانى را به بزرگترین دشمن خود بدل کرده است و این نظم را به شکلى ناگزیر همچون «روایتى از یک مرگ اعلام شده»، به سوى تخریب جنونآمیز خویش پیش مىبرد. انتظار ما، بیهوده و خوشبینانه بود: از فرداى واقعه، واژگانى کهنه و از رمقافتاده، اما همواره قابل استفاده و سوءاستفاده، چون «جنگهاى صلیبى»، و واژگانى نو و همیشه آماده مصرف چون «جنگ تمدنها»، در زبان حاکمان قدرتهاى جهانى، جارى شدند، تودهها برانگیخته شدند و خشم، نفرت، و جنایت علیه تمامى «شهروندان غیرمسیحى» خاطره بیرحمىهاى دو جنگ جهانى، و «عربکشى»ها و «سیاهکشى»هاى نژادپرستانه شهرهاى اروپایى و امریکا در سالهاى پس از جنگ را زنده کرد. واکنش «بزرگان» حتى به این نیز محدود نماند و «جراحى دموکراتیک» خاورمیانه با شروع از افغانستان و عراق به ضرب فروریختن میلیونها تُن بمب و موشک بر سر مردمان آنها، آغاز شد: چه انتخاب بیرحمانهاى میان فقر و استبداد از یکسو و بمبهاى ویرانگر از سوى دیگر! و چه زمین مستعدى براى پرورش خشمها و قساوتهاى آینده!
جنگ جهانى با تروریسم و پاکسازى جهان از این «شرارت» و «ناپاکى» – و از نظامهاى بیرحم و زورگوى جهان سومى که بسیار زود فراموش مىشوند حاصل خودخواسته و تعمدى همان «بزرگان» در شرایطى دیگر و سناریوهایى متفاوت بودهاند – به نحوى غریب، یادآور همان جنگهاى صلیبى هستند. امروز پرسش آن است: چگونه مىتوان امیدوار بود که «بزرگان» این جهان با حرکت از تفکر خشونتطلبانه و بىتفاوتى نسبت به پهنههاى بزرگ درد و رنج انسانى، تنها هدف خود را دشمنى سایهوار – تروریسم جهانى – ندانند و این اندیشه سادهانگارانه را تبلیغ نکنند که با خشونت مىتوان خشونت را از میان برداشت و سرانجام روشنى براى بشریت ترسیم کرد؟
اگر امروز سردمدار بزرگترین قدرت نظامى و اقتصادى جهان که در تصور خویش کشور خود را تا مقام یک دین جهانشمول بالا مىبرد، مىتواند خطاب به سربازان خود بگوید: «شما به هر کجا بروید، پیامى از امید را به همراه خواهید داشت، پیامى قدیمى و تاریخى اما همیشه تازه … به گفتههاى پیامبرمان عیسى گوش مىدهیم: اى اسیران و اى گرفتارشدگان، بیرون بیایید و اى فرو رفتگان در ظلمات آزاد باشید» (به نقل از گاردین) پس جاى آن است که با نگاهى به گذشته، از خود بپرسیم: قرنها و قرنها خشونت کورکورانه و نفرتهاى قومى و نژادى چه ثمرهاى جز قرار دادن انسان بر لبه پرتگاهى خطرناک و حاصل آمدن امکان نابودى همیشگى انسانیت، داشته است؟ سخن را در انتها به پاپ اوربانوس دوم، که به شکلى شگفتآور تازگى دارد و سخن قدرتهاى بزرگ کنونى را به یاد مىآورد بسپاریم و درباره گسلهاى مخربى که جهان را تهدید مىکنند، به اندیشه نشینیم. اوربانوس، نزدیک به هزار سال پیش، در ۱۰۹۵ میلادى، نطق معروف خود را علیه ترکان مسلمان سلجوقى ایراد کرد و آغاز جنگهاى بیرحمانه صلیبى را براى قرنها رقم زد:
… بگذارید آرامگاه مقدس خداوند و منجى خویش که به دست ملتهاى ناپاک افتاده است و مکانهاى مقدسى را که امروز، با بىشرمى و بىآبرویى، به آلودگى کشیده مىشوند، شما را برانگیزاند. شما اى سربازان شجاع، شما اى فرزندان نیاکان شکستناپذیر، خود را نبازید و بر ارزشهاى پدران خویش تکیه زنید … در راه سرزمین مقدس گام گذارید تا آن را از چنگال نژاد شیطانى بیرون کشید و به اختیار خود درآورید … اورشلیم، این شهر مقدس، این مرکز زمین، امروز در دست دشمنان مسیح، خداناشناسان و کافران پلید است. این شهر امروز در آرزوى رهایى است و پیوسته شما را به یارى مىخواند. پرورگار، قدرت سلاحهاى شما را بر همه ملتها برترى داده است. پس بیایید این سفر را با شور و هیجان آغاز کنید تا گناهانتان بخشوده شوند و ایمان داشته باشید که پاداش شما در پادشاهى بهشتى و ابدى خداوند داده خواهد شد…