از روح خودروها

ناصر فکوهی

یکى از ویژگى‏‌هاى شگفت‏‌انگیز انسان‏‌ها، که خود را کمابیش در همه اعصار و همه عرصه‏‌هاى جغرافیایى نشان داده است، رابطه معنوى و نمادینى است که آن‏‌ها با اشیا در جهان پیرامون خود برقرار مى‏‌کنند. در کتاب‏‌هاى مقدس آمده است که انسان، اشرف مخلوقات، بر همه موجودات دیگر «نام» گذاشت و «نام»، یعنى «معنى». انسان با نامیدن اشیا، با وارد کردن آن‏‌ها در نظام پیچیده معنوى خود؛ یعنى زبان و واژگان آن، به آن‏‌ها معنى مى‏‌بخشد و به نوعى به اشیا «روح» مى‏‌دهد. این «روح» در خود سایه و بارى از هزاران اندیشه انسانى را در طول زمان‏‌ها و در محور مکان‏‌ها حمل مى‏‌کند. از همین‏‌رو، هر شیئى، حتى پیش‏‌پاافتاده‏‌ترین و به ظاهر بى‏‌ارزش‏‌ترین اشیا در خود حامل معانى بى‏‌شمارى هستند. معانى تاریخى؛ یعنى آن‏چه فرهنگى در درازمدت به‏ مثابه پشتوانه آن شى‏ء برایش انباشته است، و معانى جدید، یا نقش نمادین کارکرد آن شى‏ء در هر جامعه مفروض. بعضى از معانى جهانشمول‏‌اند و گویى از ژرف‏‌ترین اندیشه‏‌ها و میراث‌هاى بشرى ریشه گرفته‏‌اند: «کلید» در غالب زبان‏‌ها و فرهنگ‏‌ها «راهگشا» است و «پرده» در اغلب آن‏‌ها، پوششى بر آن‏چه بخواهیم از «دید بد» محفوظش بداریم.
اگر از ابعاد تاریخى و اشیاء ویژه، که به‏ دلیل همان ابعاد، بسیار پرمعنى مى‏‌شوند صرف‏‌نظر کنیم، در میان اشیاء مصرفى و روزمره، ما هر اندازه از کوچک به بزرگ و از ساده به پیچیده برویم، «روح» اشیا نیز پیچیدگى و بار معنایى سنگین‏‌ترى پیدا مى‏‌کند. از این‏‌رو، عموماً معناى یک کتابخانه چوبى بى‏‌شک از معناى یک چهارپایه کوچک حصیرى بیش‏تر است و گلدان سفالى کوچک، معنایى کم‏تر از کاشى‏‌هاى منقوش آستان یک مسجد دارد. اشیاء مدرن نیز همچون اشیاء قدیمى و از کار افتاده داراى معنى و «روح» هستند و شاید خودروها از این لحاظ بیش‏تر گویا باشند.
هر خودرویى در خود، مجموعه‏‌اى پیچیده از اشیایى بى‏‌شمار را با یکدیگر ترکیب کرده و روابطى ویژه میان آن‏‌ها برقرار ساخته است. هر یک از این اشیاء کوچک به تنهایى و همراه با دیگران داستان‏‌ها و سرگذشت‏‌هاى طولانى و گاه بسیار ارزشمندى را حمل مى‏‌کنند. نگاهى از سر حوصله بر یکى از این دستگاه‏‌هاى پیش پا افتاده که هر روز ما را از جایى به جایى مى‏‌برند بیندازیم.
به درها، به شیشه‏‌ها، به فرمان، به صندلى‏‌ها، به چرخ‏‌ها، به شکل هر یک از این‏‌ها و به کارکرد هر کدامشان به طرز قرار گرفتن‌شان، به چگونگى ترکیب‌شان با یکدیگر، به‏‌ راحتى‏‌ها و ناراحتى‏‌هایى که به ما مى‏‌دهند، و به فضاى انسانى که ایجاد مى‏‌کنند. آیا مى‏‌توان در یک «ژیان» همان‏‌طور نشست که در یک «بنز»، و در «پیکان» همان آدمى بود که در یک «پاترول»؟ هر کسى در هر ماشینى مى‏‌نشیند، «روح» آن را به خود و روح خود را به آن منتقل مى‏‌کند، از این‏‌رو بى‏‌شک مى‏‌توان میان خودرو و انسان‏‌ها رابطه‏‌اى عجیب و غریب یافت.
پیر بوردیو، در کتابى پربار و اندیشمندانه با عنوان «تمایز» در تحلیل «ذوق» و «سلیقه» و داورى انسان‏‌ها نسبت به پدیده «زیبایى» به این نتیجه مى‏‌رسد که زیبایى به خودى خود وجود ندارد و کشش انسان‏‌ها به‏ سوى اشیا و زیبا پنداشتن یا نپنداشتن آن‏‌ها از موقعیت اجتماعى و فرهنگى آن‏‌ها سرچشمه مى‏‌گیرد. بوردیو، ازجمله در یک نظرخواهى از مخاطبان خود، خواسته است میان پنج شخصیت سیاسى معاصر فرانسه و اشیایى مختلف مانند خودروها، مبل‌ها، درخت‏‌ها، گل‏‌ها، کلاه‏‌ها، و … پیوند برقرار کنند. نتایج بسیار جالب توجه بوده است و انتخاب‏‌ها اغلب یکدیگر را تأیید کرده‏‌اند.
مثلاً، در مورد خودروها، ژیسکاردستن – رئیس جمهور سابق، از جناح میانه‏‌رو اما از یک خانواده متظاهر به اشرافیت و مدپرستى و (اسنوبیسم) – با رولز رویس پیوند داده شده است، خودرویى که بیش از هر چیز بر عنصر اشرافیت در آن تأکید شده است، ژاک شیراک – رئیس جمهور کنونى، از جناح گلیست که فردى تندرو و افراطى اما متظاهر به خویشتن‏دارى است – به خودرو پورشه، خودرویى که سرعت و شتاب در آن پیش از هر گونه منطقى حتى راحتى سرنشین قرار مى‏‌گیرد، پونیاتفسکى – وزیر کشور سابق فرانسه از جناح راست که شخصیتى سرکوبگر، زورگو، و منفور بود – به پژوى ۵۰۴، خودرویى که با جثه بزرگ و موتور قدرتمند خود گویى هر چیزى را بر سر راه خود خرد مى‏‌کند، فرانسوا میتران – رئیس جمهور سابق فرانسه، از جناح سوسیالیست که شخصیت معتدل اما کمى از مد افتاده و باارزش‏‌هایى کهنه شده بود – به دو خودرو رنو ۵ و سیمکاى ۱۱۰۰، خودروهایى که نماد وضعیت متعادل و متوسط، بدون فراز و نشیب و همچنین از کارافتادگى و کهنگى هستند، و بالاخره ژرژ مارشه – رهبر سابق حزب کمونیست فرانسه که شخصیتى مردمى، با زندگى ساده اما تندرو و عوام‏‌فریب بود – با ژیان(۲cv) ، خودرویى ارزان قیمت، بسیار مردمى که محبوب کارگران و اقشار کم‏‌درآمد بود و همه چیز در آن به‏ کار گرفته شده بود تا صرفاً کارکرد حرکت را به ارزان‏ترین قیمت فراهم کند. اگر انسان‏‌ها، تصویر خودروها را با تصویر آدم‏‌ها یکسان مى‏‌پندارند، اگر آن‏‌ها را داراى مشخصاتى انسانى مى‏‌دانند، بى‏‌شک باید در این امر نوعى رابطه متقابل ذهنى میان انسان و اشیا را دید.
خودروها «روحى» دارند که از جامعه اخذ کرده‏‌اند و تصویرى عمومى از موقعیت هر جامعه‏‌اى را در حرکات و در روابط خود با یکدیگر و با رانندگان و سرنشینان خود عرضه مى‏‌کنند.
نگاهى به شبکه ترافیکى خودمان بیندازیم: درهم‏‌ریختگى و پریشانى آن از یک‏سو و نظم و منطق درونى‏‌اش از سوى دیگر، گویاى تلاش جامعه‏‌اى است گرفتار در بند پیچیدگى‏‌هاى بى‏‌شمار روابط و پدیده‏‌هایى که در تاریخ پر فراز و نشیب خود ایجاد کرده است و قانونى که برایش به‏ صورت دارویى حیاتى و به ظاهر دست نیافتنى درآمده است. درون این شبکه، نگاهى به خودروها بیندازیم. ماشین‏‌هایى کهنه که روزگارى سرآمد فناورى بوده‏‌اند و امروز گویى نشانى از ناباورى صاحبان‌شان به دگرگونى و تغییر جهان‏‌اند.
پندارى صاحبان آن‏‌ها خواسته باشند با حفظ آن خودروهاى کهنه، روزگار و زمان را در ذهن خود در جوانى آن‏‌ها از حرکت بازدارند. در کنار این خودروهاى کهنه، خودروهایى کاملاً نو، گویاى آخرین فناورى‏‌ها و پیشرفته‏‌ترین اندیشه‏‌ها و هماهنگى و انطباقى کامل با دگرگونى جهانى.
اما خودروهایى که اغلب به‏ دست رانندگانى سپرده شده‏‌اند که به دنیایى دیگر تعلق دارند، دنیایى نه فقط بیگانه با آن اندیشه‏‌ها که دشمن سرسخت آن‏‌ها و این ناسازگارى در هر حرکت و در هر رابطه‏‌اى با این خودروها پیداست و سرانجام، با مُدلى همیشگى که از فرط تکرار، گویى جاودانه شده است، خودرویى که با تغییرناپذیرى و رکود خود، گویى تمثیلى است از مشکلاتى که بر سر دگرگون و نو شدن مناسبات و اشکال اجتماعى جامعه وجود دارد و هزینه‏‌اى سنگین که باید براى خروج از این تکرار فناورانه پرداخت، همچون هزینه‏‌اى است که نمى‏‌توان در سطح جامعه براى دست یافتن به منطق و قانون از آن صرف‏نظر کرد. کمى بیش‏تر به زبان خودروها، به «روح» آن‏‌ها بیندیشیم.