یکى از ویژگىهاى شگفتانگیز انسانها، که خود را کمابیش در همه اعصار و همه عرصههاى جغرافیایى نشان داده است، رابطه معنوى و نمادینى است که آنها با اشیا در جهان پیرامون خود برقرار مىکنند. در کتابهاى مقدس آمده است که انسان، اشرف مخلوقات، بر همه موجودات دیگر «نام» گذاشت و «نام»، یعنى «معنى». انسان با نامیدن اشیا، با وارد کردن آنها در نظام پیچیده معنوى خود؛ یعنى زبان و واژگان آن، به آنها معنى مىبخشد و به نوعى به اشیا «روح» مىدهد. این «روح» در خود سایه و بارى از هزاران اندیشه انسانى را در طول زمانها و در محور مکانها حمل مىکند. از همینرو، هر شیئى، حتى پیشپاافتادهترین و به ظاهر بىارزشترین اشیا در خود حامل معانى بىشمارى هستند. معانى تاریخى؛ یعنى آنچه فرهنگى در درازمدت به مثابه پشتوانه آن شىء برایش انباشته است، و معانى جدید، یا نقش نمادین کارکرد آن شىء در هر جامعه مفروض. بعضى از معانى جهانشمولاند و گویى از ژرفترین اندیشهها و میراثهاى بشرى ریشه گرفتهاند: «کلید» در غالب زبانها و فرهنگها «راهگشا» است و «پرده» در اغلب آنها، پوششى بر آنچه بخواهیم از «دید بد» محفوظش بداریم.
اگر از ابعاد تاریخى و اشیاء ویژه، که به دلیل همان ابعاد، بسیار پرمعنى مىشوند صرفنظر کنیم، در میان اشیاء مصرفى و روزمره، ما هر اندازه از کوچک به بزرگ و از ساده به پیچیده برویم، «روح» اشیا نیز پیچیدگى و بار معنایى سنگینترى پیدا مىکند. از اینرو، عموماً معناى یک کتابخانه چوبى بىشک از معناى یک چهارپایه کوچک حصیرى بیشتر است و گلدان سفالى کوچک، معنایى کمتر از کاشىهاى منقوش آستان یک مسجد دارد. اشیاء مدرن نیز همچون اشیاء قدیمى و از کار افتاده داراى معنى و «روح» هستند و شاید خودروها از این لحاظ بیشتر گویا باشند.
هر خودرویى در خود، مجموعهاى پیچیده از اشیایى بىشمار را با یکدیگر ترکیب کرده و روابطى ویژه میان آنها برقرار ساخته است. هر یک از این اشیاء کوچک به تنهایى و همراه با دیگران داستانها و سرگذشتهاى طولانى و گاه بسیار ارزشمندى را حمل مىکنند. نگاهى از سر حوصله بر یکى از این دستگاههاى پیش پا افتاده که هر روز ما را از جایى به جایى مىبرند بیندازیم.
به درها، به شیشهها، به فرمان، به صندلىها، به چرخها، به شکل هر یک از اینها و به کارکرد هر کدامشان به طرز قرار گرفتنشان، به چگونگى ترکیبشان با یکدیگر، به راحتىها و ناراحتىهایى که به ما مىدهند، و به فضاى انسانى که ایجاد مىکنند. آیا مىتوان در یک «ژیان» همانطور نشست که در یک «بنز»، و در «پیکان» همان آدمى بود که در یک «پاترول»؟ هر کسى در هر ماشینى مىنشیند، «روح» آن را به خود و روح خود را به آن منتقل مىکند، از اینرو بىشک مىتوان میان خودرو و انسانها رابطهاى عجیب و غریب یافت.
پیر بوردیو، در کتابى پربار و اندیشمندانه با عنوان «تمایز» در تحلیل «ذوق» و «سلیقه» و داورى انسانها نسبت به پدیده «زیبایى» به این نتیجه مىرسد که زیبایى به خودى خود وجود ندارد و کشش انسانها به سوى اشیا و زیبا پنداشتن یا نپنداشتن آنها از موقعیت اجتماعى و فرهنگى آنها سرچشمه مىگیرد. بوردیو، ازجمله در یک نظرخواهى از مخاطبان خود، خواسته است میان پنج شخصیت سیاسى معاصر فرانسه و اشیایى مختلف مانند خودروها، مبلها، درختها، گلها، کلاهها، و … پیوند برقرار کنند. نتایج بسیار جالب توجه بوده است و انتخابها اغلب یکدیگر را تأیید کردهاند.
مثلاً، در مورد خودروها، ژیسکاردستن – رئیس جمهور سابق، از جناح میانهرو اما از یک خانواده متظاهر به اشرافیت و مدپرستى و (اسنوبیسم) – با رولز رویس پیوند داده شده است، خودرویى که بیش از هر چیز بر عنصر اشرافیت در آن تأکید شده است، ژاک شیراک – رئیس جمهور کنونى، از جناح گلیست که فردى تندرو و افراطى اما متظاهر به خویشتندارى است – به خودرو پورشه، خودرویى که سرعت و شتاب در آن پیش از هر گونه منطقى حتى راحتى سرنشین قرار مىگیرد، پونیاتفسکى – وزیر کشور سابق فرانسه از جناح راست که شخصیتى سرکوبگر، زورگو، و منفور بود – به پژوى ۵۰۴، خودرویى که با جثه بزرگ و موتور قدرتمند خود گویى هر چیزى را بر سر راه خود خرد مىکند، فرانسوا میتران – رئیس جمهور سابق فرانسه، از جناح سوسیالیست که شخصیت معتدل اما کمى از مد افتاده و باارزشهایى کهنه شده بود – به دو خودرو رنو ۵ و سیمکاى ۱۱۰۰، خودروهایى که نماد وضعیت متعادل و متوسط، بدون فراز و نشیب و همچنین از کارافتادگى و کهنگى هستند، و بالاخره ژرژ مارشه – رهبر سابق حزب کمونیست فرانسه که شخصیتى مردمى، با زندگى ساده اما تندرو و عوامفریب بود – با ژیان(۲cv) ، خودرویى ارزان قیمت، بسیار مردمى که محبوب کارگران و اقشار کمدرآمد بود و همه چیز در آن به کار گرفته شده بود تا صرفاً کارکرد حرکت را به ارزانترین قیمت فراهم کند. اگر انسانها، تصویر خودروها را با تصویر آدمها یکسان مىپندارند، اگر آنها را داراى مشخصاتى انسانى مىدانند، بىشک باید در این امر نوعى رابطه متقابل ذهنى میان انسان و اشیا را دید.
خودروها «روحى» دارند که از جامعه اخذ کردهاند و تصویرى عمومى از موقعیت هر جامعهاى را در حرکات و در روابط خود با یکدیگر و با رانندگان و سرنشینان خود عرضه مىکنند.
نگاهى به شبکه ترافیکى خودمان بیندازیم: درهمریختگى و پریشانى آن از یکسو و نظم و منطق درونىاش از سوى دیگر، گویاى تلاش جامعهاى است گرفتار در بند پیچیدگىهاى بىشمار روابط و پدیدههایى که در تاریخ پر فراز و نشیب خود ایجاد کرده است و قانونى که برایش به صورت دارویى حیاتى و به ظاهر دست نیافتنى درآمده است. درون این شبکه، نگاهى به خودروها بیندازیم. ماشینهایى کهنه که روزگارى سرآمد فناورى بودهاند و امروز گویى نشانى از ناباورى صاحبانشان به دگرگونى و تغییر جهاناند.
پندارى صاحبان آنها خواسته باشند با حفظ آن خودروهاى کهنه، روزگار و زمان را در ذهن خود در جوانى آنها از حرکت بازدارند. در کنار این خودروهاى کهنه، خودروهایى کاملاً نو، گویاى آخرین فناورىها و پیشرفتهترین اندیشهها و هماهنگى و انطباقى کامل با دگرگونى جهانى.
اما خودروهایى که اغلب به دست رانندگانى سپرده شدهاند که به دنیایى دیگر تعلق دارند، دنیایى نه فقط بیگانه با آن اندیشهها که دشمن سرسخت آنها و این ناسازگارى در هر حرکت و در هر رابطهاى با این خودروها پیداست و سرانجام، با مُدلى همیشگى که از فرط تکرار، گویى جاودانه شده است، خودرویى که با تغییرناپذیرى و رکود خود، گویى تمثیلى است از مشکلاتى که بر سر دگرگون و نو شدن مناسبات و اشکال اجتماعى جامعه وجود دارد و هزینهاى سنگین که باید براى خروج از این تکرار فناورانه پرداخت، همچون هزینهاى است که نمىتوان در سطح جامعه براى دست یافتن به منطق و قانون از آن صرفنظر کرد. کمى بیشتر به زبان خودروها، به «روح» آنها بیندیشیم.
ورود
ورود
بازیابی رمز عبور .
کلمه عبور برایتان ایمیل خواهد شد.