ناصر فکوهی
بیمارى ایدز در کمتر از دو دهه، از یک اپیدمى خاص کشورهاى توسعهیافته – به ویژه امریکا – که صرفاً چند گروه خاص اجتماعى را مورد تهدید قرار مىداد، به یک بیمارى رایج در جهان سوم – به ویژه افریقا و آسیاى جنوبى و جنوب شرقى – بدل شد که همه گروههاى اجتماعى را تهدید مىکند. تفاوت اساسى این اپیدمى با موارد مشابه تاریخى، در آن بود که با گروهى از رفتارهاى پیشپاافتاده یا پرهیز از برخى رفتارهاى دیگر، به سادگى مىتوان از سرایت بیمارى جلوگیرى کرد. به همین دلیل کشورهاى توسعهیافته پس از یک دوران بحران نخستین، که نتیجه عدم شناخت دقیق بیمارى بود، توانستند به سرعت آن را مهار کنند و حتى نیازى به ایجاد تغییرى اساسى در رفتارهاى جنسى شهروندان خود نداشتند. افزون بر این، در این کشورها لابراتوارهاى پزشکى توانستند در طول ۲۰ سال گذشته دهها داروى مبارزه با پیشرفت بیمارى را براى افراد مبتلا به آن تولید کنند و در نتیجه ایدز در این گروه از جوامع، امروز کاملاً از شکل یک بیمارى تهدیدکننده و درمانناپذیر خارج شده است و دیدگاه نسبت به آن، دیدگاهى عادى و به دور از دراماتیزاسیون سالهاى نخستین است. درحالىکه سرطان، هنوز در بسیارى از موارد، همان چهره هولناک و تبلورى اسطورهاى از چهره و مفهوم «مرگ اعلام شده» را در خود دارد.
اما در کشورهاى درحالتوسعه، وضع به گونهاى دیگر است. نهتنها بیمارى بهشدت در حال گسترش یافتن است، بلکه عدم توانایى مردمان این کشورها، بهدلیل فقر گسترده در آنها، به پرداخت بهاى داروهاى گرانقیمت، و عدم پذیرش لغو انحصارها از سوى لابراتوارهاى دارویى، که بازارى بزرگ در این زمینه در دست دارند، از سوى دیگر، بیشتر بیماران جهان سومى ایدز را در معرض تهدیدى جدى قرار داده است. با این وصف، این پرسش هرچه بیشتر مطرح مىشود که چرا نمىتوان در کشورهاى جهان سوم با اشاعه بیمارى مبارزه کرد؟ یکى از پاسخها، بىشک فقر و ناآگاهى بسیارى از مردمان این کشورهاست که آنها را در درک و پذیرش راههاى مبارزه با بیمارى در موقعیتى ضعیف قرار مىدهد. پاسخ دیگر اما، رویکردهایى کاملاً متفاوت است که فرهنگهاى متفاوت انسانى با موضوع رابطه جنسى دارند. این رویکردهاى متفاوت، سبب پدید آمدن رفتارهایى بسیار گوناگون نیز در این ارتباط مىشوند و بازنمود روابط جنسى را به اشکال گوناگون درمىآورند و به درجههایى بسیار متفاوت تابویى مىکنند. مثلاً رشد بیمارى ایدز رابطهاى بسیار روشن را با گستره نفوذ ادیان متفاوت نشان مىدهد: درحالىکه در حوزه کشورهاى اسلامى این رشد نسبتاً کندتر بوده است، در کشورهاى با ادیان جانپرست (آنیمیستى) و یا با اشکال متفاوت درهمگراییهاى دینى (بین مسیحیت، اسلام، و ادیان بومى) براى نمونه در افریقا و یا سرانجام در کشورهایى با ادیان هند و بودایى (هند و آسیاى جنوب شرقى) پیشرفت بیمارى بسیار شدید بوده است.
انسانشناسان به ویژه بر این نکته پاى فشردهاند که هیچ جامعه و هیچ یک از گروههاى اجتماعى را نمىتوان داراى مصونیتى حتى نسبى، از لحاظ فرهنگى، در برابر این بیمارى به شمار آورد. دلیل این امر تا اندازهاى زیاد، به ویژه در جوامعى که روابط جنسى به شدت از قوانین عرفى یا دینى تبعیت مىکنند، به تابویى شدن این روابط در برخى از اشکال آنها بازمىگردد. این امر سبب مىشود که گروهى از این روابط گرایش به پنهان شدن و یا ابهام یافتن به سود اشکال «متعارف» داشته باشند و درنهایت به از میان رفتن شفافیت در این زمینه کشیده و خطر را به شدت در حوزه مرکزى این روابط پنهانى و پیرامون «متعارف» آنها افزایش دهند. در این میان بیمارى ایدز به مثابه نوعى «تخطى» یا مرزشکنى عمل مىکند که حوزههاى تابویى را مورد تهدید قرار مىدهد و از این رو تمایلى کاملاً بارز به سکوت و پنهان ساختن، و درحقیقت شیطانى کردن تمامى علائم و نشانههاى آن وجود دارد که به نوبه خود سبب مىشود دور باطل تابویى شدن و گسترش بیمارى ادامه یابد.
در متن کوتاه زیر که از کتاب انسانشناسى و ایدز(۱۹۹۶) برداشته شده است، ژان بنوآ، استاد انسانشناسى پزشکى در دانشگاه اکس ِ مارسِى، ضمن تشریح رویکردهاى نخستین انسانشناسى در ارتباط با بیمارى ایدز، جمعبندى و اندیشیدنى جدید در این زمینه را، براى تعیین استراتژىهاى جدید، ضرورى ارزیابى مىکند:
علوم اجتماعى به طورکلى و انسانشناسى به طور خاص تنها در فرایندى کند و آرامآرام توانستند به درک بهتر پدیدههاى اجتماعى فرهنگى مربوط به بیمارى ایدز یارى رسانند. از نظر من دخالت نسبتاً دیررس انسانشناسى در مباحث ایدز عمدتاً ناشى از آن بود که براى شروع به کار متخصصان اجتماعى و فرهنگى در این زمینه، ابتدا گرد هم آمدن چند شرط لازم بود. پیش از هر چیز ضرورت داشت که ویروسشناسان ماهیت عامل اصلى آلودگى و شیوههاى اساسى ابتلا را روشن مىکردند، سپس لازم بود که متخصصان بیمارىهاى همهگیر مىتوانستند گروههاى ویژه افرادى را که بیمارى در آنها تمرکز داشت، مشخص مىکردند، و متخصصان کلینیکى دادههاى لازم درباره تاریخچه طبیعى بیمارى و نحوه پیدایش علائم پىدرپى آن در نزد بیماران را معلوم مىکردند.
زمانى که این موارد شناخته شدند، مدیران دولتى، مسئولان برنامههاى پیشگیرى، مربیان بهداشتى، پزشکان، و … در گستردهترین شکل به سوى «مهندسان اجتماعى» و متخصصان رفتارهاى انسانى و به ویژه متخصصان رفتارهاى جنسى روى آوردند و آنها را تشویق کردند که به مطالعه شرایط اجتماعى فرهنگىِ اشاعه بیمارى در گروههاى مختلف، واکنشهاى سایر گروهها در برابر افراد مبتلا به بیمارى، شیوههاى خاص زندگى گروههایى همچون معتادان، روسپیان، و همجنسگرایان، بپردازند. بدینترتیب این انتظار بهوجود آمد که با شناخت جدید حاصل از این مطالعات بتوان به شکلى دقیقتر در ارتباط با بیماران و محیط انسانى آنها دخالت کرد، سرعت اشاعه بیمارى را کاهش داد و به علاوه کارزارهاى اطلاعرسانى مناسبترى با توجه به شیوههاى زندگى هر گروه براى آن تنظیم کرد. مربیان بهداشتى مىخواستند بدانند به چه دلیل برخى از افرادِ در معرض خطر، با وجود آگاهى داشتن از آن، رفتارهاى خود را تغییر نمىدادند. مسئولان بهداشت عمومى نیز به نوبه خود این پرسش را مطرح مىکردند که دولت تا کجا مىتواند در فرایندهاى کنترل، تشخیص بیمارى و زیرنظر گرفتن بیمارى پیش رود که حقوق گروهها و اشخاص را زیر پا نگذارد.
تمامى این تقاضاها که گروهى جنبه اخلاقى داشتند و گروهى دیگر عمدتاً جنبه عملى، متخصصان اجتماعى و فرهنگى را بدان سو کشاندند که مطالعه بر ایدز را از چندین زاویه دنبال کنند و درعینحال، به برخى از این ابعاد توجه بیشتر نشان دهند. مطالعات مردمشناسان به سرعت به سمت دو مسیر اصلى هدایت شدند. بخش بزرگى از مردمشناسان، به ویژه کسانى که بر کشورهاى غیرغربى کار مىکردند، به گونهاى متناقض بر آن شدند که اپیدمى ایدز نوعى آزمایشگاه اجتماعى بزرگ و زنده را به وجود آورده است که در آن مىتوان به پژوهش بر بازنمودهاى فرهنگى و ویژگىهاى اخلاقى جوامع مختلف در رودررویى با بحرانهاى حادِ ناشى از ظهور بیمارىها، پرداخت. بسیارى از این مردمشناسان با تکیه بر مطالعات تاریخى در مورد اپیدمىهاى بزرگ دورههاى گذشته، به ظاهرشدن خرافات کهنه در برابر بیمارى در نقاط مختلف جهان اشاره و این امر را برجسته کردند که بیماران به دلیل تعلق داشتن به گروههایى خاص، گرایش به طرد خود را به همراه گروه مزبور به وجود مىآورند.
اما رویکرد انسانشناختى که در آغاز از یک سنت مردمنگارانه پژوهش بر بازنمودهاى اجتماعى تغذیه مىشد، متأسفانه به سرعت تحت استیلاى روشهاى ملهم از روانشناسى اجتماعى قرار گرفت که تأکید خود را بر مطالعه بر باورها، نگرشها، شناختها، و پیوندهاى آنها با رفتارهاى محسوس افراد مىگذاشتند. این رویکرد روششناختى اثرى بسیار نامطلوب بر توسعه پژوهشهاى انسانشناختى در این زمینه داشت، زیرا این پژوهشها درنهایت خود را به کاربردپذیر کردن الگوى معروف شناخت/ نگرش/ عملکرد ملزم مىکردند، به ویژه آنکه سازمان بهداشت جهانى نیز همین رویه را تشویق مىکرد. تلاش براى دستیافتن به پاسخهایى سریع از سوى مردمشناسان بود و آنها نیز طبعاً چارهاى نداشتند (یا تصور مىکردند ندارند) که از سیاستهاى کمیتههاى ملى مبارزه با ایدز در کشورهاى مختلف جهان تبعیت کنند. در این حال، خاص بودن پژوهشهاى انسانشناختى به آن خلاصه مىشد که روشهاى مزبور را در کشورهاى غیرغربى یا در برخى از گروههاى قومى پیاده کنند.(…)
خط دومى از پژوهشهاى انسانشناختى نیز در ارتباط با ایدز بر محور مطالعه بر خُردهفرهنگهاى گروههاى مورد تهدید بیمارى، به پیش مىرفت. این پژوهشها به سرعت نشان دادند که عموماً شیوه زندگى افراد عضو گروههاى موسوم به «در خطر» (همجنسگرایان، روسپیان، معتادان) و رفتارهاى مردم عادى، با یکدیگر فاصلهاى بسیار اندک دارند. ایدز در واقع، مردمشناسان را واداشت به صورت علنى اعلام کنند که مرزهاى میان دنیاى روسپیان و مشترىهاى آنها که عموماً «پدران محترم خانواده» هستند، بسیار سستاند (پیش از آن هم متخصصان امور جنسى بر این نکته تأکید کرده بودند). این امر نیز بیش از پیش روشن مىشد که مرزهاى میان فروشندگان مواد مخدر و مصرفکنندگان این مواد همان حالت را دارند. درنهایت همه پژوهشها نشان دادند که ما با پیچیدگى بسیار زیادى در رفتارهاى جنسى سروکار داریم و خطکشىهاى سخت میان فرضاً گروههاى همجنسگرا و گروههاى با رفتار «عادى» بىمعناست و تازه این بدون در نظرگرفتن حوزههاى مبهم رفتارهایى چون دوجنسگرایى و چندجنسگرایى بود. انسانشناسان همچنین در این زمینه، سخنگفتن از فرهنگهاى جنسى را آغاز کردند و نشان دادند که جوامع مختلف جهان بر پایههایى متفاوت از بیان جنسى استوارند. در این زمینه نیز تلههایى بسیار بر سر راه انسانشناسان قرار داشتند که آنها نتوانستند از همهشان بگریزند.
بنابراین، امروز لازم است که با نگاهى به گذشته مطالعات انسانشناختى بر ایدز، فهرستى از این مطالعات فراهم آوریم تا بتوانیم راههاى توسعه آینده این پژوهشها را روشن کنیم.