مردم‌‏‌شناسى گیاهى

ناصر فکوهی

 

یکى از مشخصات اساسى انسان‏‌شناسى آن است که انسان را در روابطى غیرانسانى نیز مورد بحث و تحلیل قرار مى‌‏دهد. در واقع انسان‌‏شناسى از این‏ باور حرکت مى‌‏کند که مفهوم «انسان‌‏بودگى» را نمى‏‌توان صرفاً در خود انسان و به‏ویژه صرفاً در روابط اجتماعى انسان‏‌ها؛ یعنى ارتباط انسان‏‌ها با یکدیگر خلاصه کرد، بلکه در این روابط باید همه موجودات دیگر را، که به هر شکلى در تماس مقطعى یا دائمى با انسان‏‌ها قرار مى‏‌گیرند، نیز قرار داد. این مفهوم را شاید بتوان با آن‌‏چه مارسل موس «واقعیت اجتماعى تام» مى‌‏نامید، نزدیک کرد. موس بر آن بود که هر بار که به سراغ یک موقعیت انسانى مى‌‏رویم، باید نه‏ تنها رابطه خاص و بلافاصله قابل مشاهده در آن موقعیت، بلکه تمامى روابط دیگرى را که مى‌‏توانند به‏ طور مستقیم یا غیر‌مستقیم با آن رابطه اولیه مربوط باشند، در نظر بگیریم. اصل جامع‌‏گرایى در انسان‏‌شناسى دقیقاً به‏ همین معناست.

گروهى از این روابط، روابط محیطى هستند که مباحثى گسترده را، به‏ ویژه در چارچوب محیط‌شناسى فرهنگى، به ‏وجود آورده ‏اند. در این مباحث، مهم‏‌ترین موضوع مورد بررسى انسان‏‌شناسان چگونگى انطباق‌‏یافتن زیستى فرهنگى انسان و محیط است: اثرگذارى‌‏هاى متقابل، به‏ ویژه در حوزه‌‏هاى معیشتى اما همچنین در زمینه‌‏هایى دیگر و بسیار متفاوت، از باورهاى دینى گرفته تا هنر. محیط‌شناسى فرهنگى چنان گسترده است که جز با تقسیم موضوع‌‏هاى آن به بخش‏ هایى تفکیک‏‌شده، نمى‏‌توان در چارچوب آن به مطالعه‌‏اى جدى پرداخت. بنابراین، مى‌‏بینیم که روابط انسان با هر یک از اجزاى محیط طبیعى او شاخه‏‌هایى مختلف را نیز در انسان‌‏شناسى فرهنگى به‏ وجود آورده است. این اجزا مى‌‏توانند موضوعاتى چون رابطه انسان با جانوران، رابطه انسان با اقلیم، رابطه او با کانى‏‌ها، در نهایت رابطه او با گیاهان را در بر گیرد.

موجودیت گیاهى تا مدت‏‌ها به ‏مثابه یکى از ساده‌‏ترین اشکال حیات تصور مى‏‌شدند، اما امروز مطالعات جدید گیاه‌‏شناسى لزوماً این باورها را تأیید نمى‏‌کنند و نشان مى‏‌دهند که در میان گیاهان نیز مى‏‌توان با پیچیدگى بسیار زیادى در روابط ارگانیک رو‌به‌‏رو شد. این پیچیدگى که امروز براى ما با ابزارهایى علمى قابل مطالعه است، در نزد انسان‏‌هاى موسوم به «ابتدایى» و در بسیارى از فرهنگ‏‌هاى انسانى به‏ صورتى غریزى درک مى‌‏شده و خود را به زندگى زیستى فرهنگى این انسان‏‌ها منتقل مى‌‏کرده است. ورود انسان به عرصه «تمدن» ظاهراً از خلال تغییرى گسترده انجام گرفته که در روابط میان او با جانوران و گیاهان اتفاق افتاده است: مهم‏‌ترین مشخصه آن‌‏چه در باستان‏‌شناسى و تاریخ تطور انسانى به «انقلاب نوسنگى» معروف شده است و از لحاظ زمانى در حدود ده هزار سال پیش قرار مى‌‏گیرد، قابلیت انسان‏‌ها به ابداع کشاورزى و دام‏‌دارى و به عبارت دیگر، ایجاد رابطه‏‌اى روشمند با گیاهان و جانوران بوده است. با وجود این، باید توجه داشت که پیش و پس از پیدا شدن نخستین نطفه‏‌هاى تمدنى؛ یعنى، اسکان یافتگى‌‏ها و روستاهاى موقت و سپس دائم، که پایه‏‌هاى شهر‌نشینى و ظهور دولت‌‏ها را از حدود هفت هزار سال پیش به‏وجود مى‌‏آورند، انسان‌‏ها از لحاظ فرهنگى زیستى رابطه‌‏اى بسیار غنى با جهان گیاهى اطراف خود داشته‏‌اند، رابطه‏‌اى که بیش و پیش از هر چیز از خلال چرخه‌‏هاى طبیعى، شرطى مى‌‏شده است. البته شکى نیست که این چرخه‌‏هاى اکوسیستمى، به گونه‌‏اى فزاینده زیر تأثیر فرایندهاى فرهنگى و رشد و تطور قابلیت‏‌هاى شناختى انسان‏‌ها، نسبت به سایر جانوران، متفاوت مى‏‌شده‌‏اند، اما در بخش بزرگى از خود، حتى تا امروز اصالت‏‌هاى انسانى یا نطفه‌‏هاى فرهنگى نخستین جماعت‏‌هاى انسانى را حفظ کرده‌‏اند. هم از این‏ رو، شناخت رابطه انسان گیاه یکى از راه‌‏هاى اصلى شناخت، چگونگى پدیدار شدن فرهنگ‌‏هاى انسانى و چگونگى رشد و تکامل این فرهنگ‌‏ها قلمداد شده است.

در متن زیر که از مقاله ‏اى با عنوان «مردم‏‌شناسى گیاهى» از کتاب مردم‌‏شناسى عمومى گرفته شده است، ژاک میو تلاش کرده است مهم‏‌ترین محورهاى این شاخه از مردم‌‏شناسى را، که امروز گاه آن را انسان‌‏شناسى گیاهان مى‌‏نامند، تشریح کند:

 

مردم‌‏شناسى گیاهى را مى‌‏توان علم شناخت روابط متقابل انسان در جهان گیاهى تعریف کرد. این علم به خودى خود، نه به مطالعه گیاهان و نه به مطالعه جوامع انسانى که به پژوهش بر همه پدیده‏‌هایى که این دو گروه را به یکدیگر متصل مى‌‏کنند، مى‏‌پردازد. هر چند واژه مردم‏‌شناسى گیاهى صرفاً در آغاز قرن بیستم ظاهر شده است، اما موضوع این علم را مى‏‌توان از نخستین دوره‌‏هاى حیات انسانى بازیافت و در واقع آن را منشأ گیاه‌‏شناسى و حتى کشاورزى و پزشکى به‏ شمار آورد.

اما مردم‏‌شناسى گیاهى – یا «تاروپودهاى گیاهى تاریخ انسانیت» – به‏ مثابه یک علم مستقل، هنوز بسیار جوان است. حوزه کار این علم هنوز کاملاً مشخص نشده است، اما به‏ سرعت در حال شکل‌‏گیرى است (…) از لحاظ تاریخى، قدیمى‌‏ترین اثر در این مورد کتاب موقعیت گیاهان کشورهاى جنوبى است که در اواخر قرن سوم میلادى به قلم یک دانشمند چینى به‏ نام هى هان نوشته شده است و اطلاعاتى گرانبها درباره بسیارى از گیاهان چین جنوبى و ویتنام شمالى، نحوه استفاده از آن‏‌‌ها، و کاربرد و نقش آن‌‏ها در اعتقادات دینى عرضه مى‌‏کند.

مردم‌‏شناسى گیاهى را باید به‏ دلیل دقتى که در اسناد آن وجود دارد و وسواس و سخت‌‏گیرى‌‏اى که در توصیف‌‏ها و تحلیل‌‏هاى خود طلب مى‌‏کند، شایسته نام علم دانست. با این وصف، این علم بى‏‌شک علمى ترکیبى است که نمى‌‏توان آن را داراى روش‏‌هایى خاص خود دانست: در این راه، مردم‌‏شناسى گیاهى عموماً پژوهش‏‌هاى گیاه‏‌شناسى را با پژوهش‏‌هاى مردم‌‏شناختى یا جامعه‌‏شناختى ترکیب مى‌‏کند. گونه‌‏شناسى داروهاى گیاهى محلى، مطالعه بر گیاهانى که مردمانى مشخص از آن‏‌ها تغذیه مى‌‏کنند، پژوهش بر ابزارها یا روش‏ هاى کشت در این یا آن کشور، مطالعه تطبیقى بر مناسک برداشت محصول برنج در آسیاى جنوب شرقى و در ماداگاسکار، پى‌‏گیرى مسئله جنگل‌‏زدایى و تحلیل پیامدهاى آن بر زندگى نوع انسانى، پژوهش بر جایگاه درختانى چون بلوط و غار در آیین‏‌ها و افسانه‏‌هاى این یا آن استان فرانسه یا هر کشور دیگر، بیرون کشیدن فلسفه درخت در جوامع ابتدایى، تفسیر «زبان گل‌‏ها» یا مشخص‏ کردن مکان گیاهان در تمبر‌هاى معاصر، همه و همه این فعالیت‏‌هاى بسیار متفاوت را مى‌‏توان مستقیماً در حوزه کارى مردم‏‌شناسى گیاهى به حساب آورد (…)

یکى از مهم‏‌ترین وظایف مردم‏‌شناسى گیاهى، تدوین گونه‌‏شناسى علمى گیاهانى بسیار متفاوت است که انسان‌‏ها در سراسر جهان مصرف مى‌‏کنند و تدقیق بر شیوه‌‏ها و نتایج این مصرف.

همه انسان‌‏ها به‏ صورت مستقیم یا غیرمستقیم به گیاهان وابسته‌‏اند، اما مردمان موسوم به ابتدایى، براى استفاده از گیاهان قدرت ابتکار فوق‌‏العاده‌‏اى از خود نشان مى‌‏دهند، زیرا براى آن‌‏ها این کار امرى است که به مرگ و زندگى آن‌‏ها مربوط مى‏‌شود و شرط بقاى آن‌‏ها استفاده از تمامى گیاهانى است که پیرامون خود مى‏‌یابند (…)

در مصارف گیاهى، تغذیه طبعاً در رده اول قرار مى‌‏گیرد که بنابر برآوردهاى گوناگون، تعداد انواع مورد استفاده در این زمینه را بین ۲۷۰۰ تا ۴۰۰۰ نوع دانسته‌‏اند، ارقامى که بسیار پایین‌‏تر از واقعیت مسئله مى‏‌رسند (…) سپس گیاهان شفابخش مطرح مى‌‏شود که به بیش‏‌ترین تعداد و جالب‌‏ترین پژوهش‌‏ها دامن زده‌‏اند. این پژوهش‏‌ها امروز به ایجاد گیاهان تألیفى (سنتز) با مصارف ویژه درمانى منجر شده‌‏اند. درمان‌‏هاى پزشکى، از کشورهاى توسعه‏‌یافته گرفته تا جوامع موسوم به ابتدایى، در بیش‏‌تر موارد بر گیاهان استوار هستند (…) مطالعه بر گیاهان سمى نیز پیوندى نزدیک با گیاهان درمانگر دارد. در واقع در بسیارى موارد هیچ مرز دقیقى میان خواص مثبت و منفى گیاهان براى انسان‏‌ها، جز اغلب در میزان مصرف ‏شده، وجود ندارد (…) سرانجام باید تأکید کرد که در بسیارى موارد، یک گیاه داراى مصارفى متعدد است که باید آن‏‌ها را با یکدیگر و در چارچوبى انسانى تحلیل کرد.