ناصر فکوهی
آرجون آپادوراى،انسانشناس امریکایىِ هندىتبار، استاد پیشین دانشگاه شیکاگو و استاد کنونى دانشگاه یِیْل، از برجستهترین متخصصان پدیده جهانىشدن است. آپادوراى، که حوزه کار میدانى خود را در آسیاى جنوبى انتخاب کردهاست، به ویژه بر پدیدههایى چون خشونتهاى جمعى، پیوندهاى قومى و فرهنگى در موقعیت پیچیدگى کنونى فناورانه و سیاسى جهان مطالعه کرده است.
پارادایم آغازین انسانشناسى که تا نیمه قرن بیستم هنوز کاملاً پابرجا بود بر رابطهاى متعارض و رودررو میان خود و دیگرى تأکید مىکرد، درحالىکه آپادوراى در آثار متعدد خود کوشیده است نشان دهد که در جهان کنونى این پارادایم پشت سر گذاشته شدهاست و ما هرچه بیش از پیش به مفهوم «خود دیگرى» یا «دیگرى خود» رسیدهایم، او بر آن است که در پهنههاى هویتى در جهان مدرن، ما شاهد گسستى عمومى هستیم، به گونهاى که هویتهاى ثابت، ایستا، معین، و محدودیت یافته و به ویژه هویتهاى پیوسته با نوعى «سرزمینیت» هرچه بیشتر به هویتهاى فراسرزمینى و فراملى بىثبات، پویا، و نامحدود بدل مىشوند. به این پدیده مىتوان «سرزمینزدایى از هویتها» نام داد و نتیجه آن به وجودآمدن و گسترش هرچه بیش از پیش حوزههاى عمومى دیاسپورایى است که با بحران عمومى دولتهاى ملّى همراه است.
شکل رایج هویتهاى سرزمینى، که هویتهاى غالب در جهان پیش از مدرن و در آغاز مدرنیته بهحساب مىآمدند، را مىتوان در اکثر هویتهاى سنتى ازجمله هویتهاى قومى و به ویژه در هویتهاى حاصل از فرایندهاى «دولتسازى» و «ملتسازى» – در چارچوب دولتهاى ملى – مشاهده کرد. دولتهاى ملى اروپایى در تمامى دوران استعمارى و جانشینان بومى آنها حتى در طول قرن بیستم، در همهجا تلاش کردند گاه به بهاى کشتارهایى گسترده، «زمین» و «فرهنگ» را در پیوندى جدایىناپذیر و «ذاتى» قرار دهند و مخالفان این امر را به جرم خیانت و «جهان وطنى» از میان بردارند.
آپادوراى درعینحال که بر بحران دولت ملى انگشت مىگذارد، با نظریههایى که مدرنیته را به مثابه نوعى «گسست» میان «گذشته» و «حال» تعبیر مىکنند، مخالفت دارد و «گسست عمومى» دیگرى را در کار مىبیند که با فرایند جهانىشدن ظاهر و سبب پدیدآمدن هویتهایى آمیزشیافته و پیچیده مىشود؛ هویتهایى که در آنِ واحد حاصل نیروهایى تمرکزگرا و تمرکزگریز در فرایند جهانىشدن هستند. در واقع این دو فرایند را مىتوان بهمثابه تقابل میان گرایش به همگنسازى فرهنگى در برابر گرایش به ناهمگنسازى فرهنگى مشاهده کرد. به باور آپادوراى، در مباحثى که عموماً درباره «امریکایىشدن» (و یا «مکدونالدىشدن») به مثابه نوعى بارز از همگنى فرهنگى جهان مطرح هستند، چندان به این امر توجه نمى شود که پدیده جهانىشدن در همان حال که پدیدهاى جهانى است، پدیدهاى محلى نیز هست. «محلىبودن» خود محصولى تاریخى و تابع پویایى جهانى است. افزون بر این، نباید از نظر دور داشت که به همان سرعتى که عناصر فرهنگى از جوامع غربى به سایر جوامع وارد مىشوند، به همان سرعت نیز بومى مىشوند. این فرایند بومىشدن سبب مىشود که فرایند همگنسازى بلافاصله با فرایند ناهمگنسازى یا همگنزُدایى پاسخ بگیرد.
نیروهایى که آپادوراى آنها را نیروهاى تمرکزگرا و تمرکزگریز در جهانىشدن مىداند، نیروهایى بسیار پویا هستند که آنها را تنها مىتوان بهصورت جریان درک کرد: جریانهایى از اطلاعات و بهویژه اطلاعات و رسانههاى الکترونیک (رایانهها، تلویزیون، سینما، اینترنت، تلفن…) و جریانهایى از حرکت فیزیکى انسانها (مهاجران، مسافران، پناهندگان…). این جریانها در همراهى با یکدیگر به پیکربندى و بازپیکربندى هویتهایى مىانجامند که پایه آنها نه لزوماً واقعیتهاى سرزمینى و ثابت، ملموس، و عینى که در بسیارى موارد صرفاً ذهنیتهاى خیالین و پویا هستند.
در اینجا ما در حقیقت با رشد «حوزههاى عمومى دیاسپورایى» روبهرو هستیم. در این حوزههاى عمومى مشاهده مىکنیم که تجربه روزمره مردمان عادى و متعارف هرچه بیش از پیش جایگزین تجربه ویژه نخبگان مىشود تا منابع لازم براى تخیل را به وجود آورد. آپادوراى برخلاف نظریهپردازان پیشین جامعه رسانهاى، که اعتقاد داشتند در این جامعه دین داشتن و خودانگیختگى هرچه بیشازپیش به سمت عقلانیت، سکولاریزاسیون، و انفعال حرکت مىکنند، بر آن است که جریان رسانهاى (همراه با سایر جریانهاى جهانى) دین داشتنهایى جدید بهوجود مىآورد و خودانگیختگىهاى بین فرهنگى را تشویق مىکند.
جهان مدرن، جهانى است که پویایى خیال مى تواند نه فقط پیوسته خود را بازتولید کند، بلکه به تولید و بازتولید جماعتهایى واقعى در چارچوبهاى محلى اما با پیوندهاى جهانى، بر روى شبکههایى هرچه پیچیدهتر از نظام جهانى، بینجامد. به این ترتیب خیال، برخلاف آنچه پیشتر تصور مىشد، نه لزوماً عاملى براى گریز از عمل و تمایل به تغییر واقعیات، بلکه به زمینهاى براى ورود به چنین عملى بدل مىشود. امروزه ما هرچه بیشتر به سمت تعمیم خیال از خلال پدید آمدن «جماعتهاى تعلق احساسى» حرکت مىکنیم. این اشتراک مىتواند در آغاز جنبهاى صرفاً ذهنى داشته باشد و تنها از خلال رسانهها و جریانهاى دیگر پراکنش فرهنگى در جهان بهوجود بیاید، اما از این قابلیت نیز برخوردار است که به سرعت خود را به اعمالى خودانگیخته و حتى سازمانیافته بدل کند. تروریسم بینالمللى دستکم در بخشى از آن که با نوعى خودانگیختگى پراکنده، تمرکزگریز و غیرقابل کنترل همراه است، چنین وضعیتى را نشان مىدهد.
اما اگر به تخیل مورد نظر آپادوراى بازگردیم، باید آن را حاصل پنج جریان فرهنگى اساسى در فرایند عمومى جهانىشدن بدانیم که وى آنها را چنین برمىشمارد: منظر قومى، منظر فناورانه، منظر مالى، منظر رسانهاى، و منظر ایدئولوژیک. استفاده از واژه «منظر» از دیدگاه او براى تأکید بر این امر است که: «این جریانها را نباید روابطى عینى پنداشت که از هر دیدگاهى، شکلى ثابت داشته باشند، بلکه باید آنها را ساختهایى عمیقاً چشمانداز گونه دانست که تا اندازهاى زیاد بازتابى از موقعیتهاى تاریخى، زبانشناختى، و سیاسى بازیگرانى متفاوت چون دولتهاى ملى، شرکتهاى چندملیتى، جماعتهاى دیاسپورایى، و همچنین گروهها و جنبشهاى فروملى (چه دینى، چه سیاسى، و چه اقتصادى) و حتى گروههایى با همجوارى تنگاتنگ نظیر روستاها، محلهها، و خانوادهها هستند.» این جریانها، «جهانهایى تصورشده» به حساب مىآیند؛ یعنى، جهانهایى متکثر که ساخته و پرداخته تصورات گروهها و اشخاصى هستند که خود بر سراسر جهان پراکندهاند.
منظر قومى، چشمانداز اشخاصى همچون جهانگردان، مهاجران، پناهندگان، و … است که با پراکنش خود در جهان، ثباتهاى فرهنگى را به شکل مطلق آن از میان بر مىدارند. منظر فناورى، ناظر بر چرخش شتابزده همه فنون از سادهترین تا پیچیدهترین آنها در سراسر جهان و پدید آوردن گرههایى ناگشودنى میان منافع این فناورىهاست. منظر مالى همین امر را در چرخشهاى مالى مىرساند. منظر رسانهاى و منظر ایدئولوژیک نیز پراکنش پُرشتاب تصاویر و دادههاى الکترونیک و ایدهها و افکار را نشان مىدهند.
مجموعه این جریانهاى موازى که در نوعى اشتقاق از یکدیگر قرار دارند؛ یعنى هر یک از منطق، منافع، سازوکارها و نیروهاى درونى خود تبعیت مىکنند و در عینحال روابطى تنگاتنگ با یکدیگر برقرار مىسازند، سبب مىشود که در جهان کنونى سهمگینترین اشکال بیرحمى، جنگ، شکنجه، کشتارهاى جمعى، نسلکشىهاى قومى، استبدادها، و سرکوبهاى دولتى از یکسو، با امیدوارکنندهترین اشکال همبستگى اجتماعى و فرهنگى در سطوح ملى و فراملى از سوى دیگر همراه شوند: همان بودگى یا شباهت و تفاوت، دو قدرتى هستند که در جهان کنونى هر دو در تلاش براى بلعیدن یکدیگرند بى آنکه هیچ کدام بتوانند به موفقیتى غایى و یا حتى درازمدت دست یابد.