مارسل موس[۱] شاگرد و خواهرزادۀ امیل دورکیم بود و بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۹۵۰ زندگی میکرد. کتاب معروف مارسل موس «دهش» یا «هدیه» ((The Gift) نام دارد. اما کتاب مهم او در مورد مفهوم بدن، «فنون کالبدی» نام دارد که در سال ۱۹۳۴ نوشته شده است. علاوه بر این موس نوشتهای تحت عنوان «بیان الزامی احساسات» دارد که در سال ۱۹۲۱ نگارش شده و به همراه کتاب «فنون کالبدی» در نظریۀ انسانشناسی بدنِ او حائز اهمیت است. از نظر موس عواطف و احساسات (احساسهایی چون خندیدن، گریه کردن، عاشق شدن، درد داشتن و شیوههای بیان آنها) نزدیکترین و شخصیترین حالات در بدن هستند. دلیل اینکه او الزامی بودن احساسات را مطرح میکند، این است که تصور میشد و هنوز نیز میشود که احساسات و عواطف اشکال گستردهای از بیان هستند که صورت خودانگیخته دارند. یعنی هر کسی به شیوۀ خودش میخندد، گریه میکند و رنج میبرد. مارسل موس نشان میدهد که چنین نیست و تمام این حالتهای احساسی توسط سیستم فرهنگی شکل داده شده و شرطی میشوند. با گذر زمان مطالعات بسیاری این مهم را تایید کردهاند. برای مثال با دقت در شیوههای عزاداری ناحیههای مختلف ایران، میتوان دید که نحوۀ عزاداری به خود فرد ربطی ندارد و به محیطی که فرد در آن زندگی میکند مربوط است. روابط انسانها در فضا و زمانهای متفاوت فرق دارد و تمام این شیوههای بیانی بدنی و عواطف با توجه به محیط زندگی متفاوت هستند. حتی پدیدۀ درد بسیار زیستشناختی به نظر میرسد امّا افرادی که در نواحی مختلف و ناحیههای متفاوتی زندگی میکنند درک درد و ابراز درد متفاوتی دارند. پزشکان در زمان صحبت از نوع درد باید در نظر داشته باشند که بیمار با توجه به موقعیت فرهنگی چطور درد وضعیت بدنی خود را شرح میدهد. برای مثال یک فرد لاتین همواره گرایش دارد که درد خود را بیشتر از آنچه که هست نشان دهد. به همین دلیل است که پزشکان در پرسش از درد از کلمات نرمالشده و عمومی استفاده نمیکنند. آنها نمیپرسند که چقدر درد دارید، بلکه شکل درد را میپرسند یا مقیاسی را برای شدت درد فرد مطرح میکنند. از نظر موس عواطف در درجۀ اول اجتماعیاند اما به این معنی نیست که اصلاً زیستشناختی نیستند، بلکه میتوان بر روی عواطف به شکل اجتماعی تاثیر گذاشت. باید دقت کرد که هر کدام از کشفیات و نظریههای علمی بلافاصله در حوزۀ سیاست و بر علیه مردم و برای بالا بردن سلطه مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند. از جمله همین مفهوم؛ یعنی عاطفه یک امر اجتماعی است و میشود با دخالت در حوزۀ عاطفه به اهداف قدرت و زور رسید. موس در کتاب فنون کالبدی این موضوع را به کل بدن تعمیم میدهد و مشخص است که این کتاب تعمیم رسالۀ عواطف او است. منظور از فنون کالبدی موس، هر چیزی است که بتوان به حرکت نسبت داد و نامگذاری کرد؛ مثل راه رفتن، حمل بار یا حرف زدن و حتی شیوههایی که یک فرد آمیزش جنسی انجام میدهد یا قضای حاجت میکند، یعنی از خصوصیترین رفتارها تا عمومیترین آنها. هیچ استثنایی هم در اینجا نیست جز در مورد حرکات غیرارادی مثل تنفس یا ضربان قلب که در این موارد نیز به صورت غیرمستقیم میتوان تاثیرات فرهنگی را دید که به طرز نامحسوسی تاثیر میگذارند. روش مارسل موس یک روش تطبیقی و روشن است. وقتی حرکات افراد را در فرهنگهای مختلف مقایسه میکنیم، متوجه میشویم که یکسان نیستند. برای مثال افراد به یک شیوه راه نمیروند، نمینشینند، لبخند نمیزنند، و گروهی از مباحث فرهنگی وجود دارند که به آنها شکل میدهند. اما متاسفانه آنچه که رخ داده است یکسانسازی (assimilation) فرهنگی گستردهای است که در آن تفاوتهای بین فرهنگها از بین میرود. از میان دلایل مختلف یک دلیل اقتصاد سیاسی برای این امر وجود دارد؛ اگر بتوان افراد را شبیه یکدیگر کرد آنگاه میتوان میزان تولید را بالا برد و در نتیجه به سود بسیار بالاتری رسید. افرادی که روی صندلی مینشینند همه بر روی یک نوع صندلی احساس راحتی نمیکنند اما اگر شرطی شوند میتوان یک نوع صندلی ساخت و به میزان انبوه تولید کرد. تنوّع در اینجا به عنوان امر ثانویهای وارد میشود که میتواند با گسترش نظامهای تولید، انتخاب را افزایش دهد ولی این انتخاب افزون شده تنها توهم تنوّع است و نه خود تنوّع. چون هم تعداد محدود است و هیچ وقت امکان ندارد که به تعداد آدمهای مختلف صندلی تولید کرد و هم اینکه یک منطق سودی وجود دارد مبنی بر اینکه افراد را باید وادار کرد تا اشکال متفاوتی را بخرند و مصرف کنند تا وارد روابط حسّی متفاوتی شوند. میتوان با حسهای یک فرد بازی کرد و او را از یک قالب حسی پایدار خارج کرده، وارد تجربههای حسی متفاوتی کرد تا این تجربههای حسی به او القا کنند که نوعی از بالا رفتن غنای فرهنگی را تجربه میکند تا جایی که درونی شوند و دیگر فرد به آنها نیندیشد. از طرفی افراد زیبایی زندگی را در این تنوّع میبینند. این نقد بر زیبایی نیست بلکه نقد بر مصرف است. اگر افراد این قدرت را نداشته باشند که این تنوّع را حفظ کنند احساس بدبختی میکنند. این منطقی است که سیستم مصرفی از طریق دستکاری بدن ایجاد میکند. یعنی با دستکاری رفاه را از سیستم فرهنگی جدا میکند، در سطح فردی از شکل واقعی به سمت شکل تخیلی میبرد تا فرد بیشتر از اینکه رفاه را در یک موقعیت آسایش کالبدی ببیند در یک موقعیت تنوع کالبدی با آن مواجه شود. یعنی احساس کند که هرچه تنوع بیشتری داشته باشد خوشبختتر است. بعد از این دستکاری است که سیستمهای سیاسی بطور کامل بدن و احساسهای بدنی را در اختیار میگیرند.
پانویس : به نقل از ویکی پدیای فارسی
[۱] مارسل موس (فرانسوی: Marcel Mauss؛ زاده ۱۰ مهٔ ۱۸۷۲ درگذشته ۱۰ فوریهٔ ۱۹۵۰) یک جامعهشناس و انسانشناس اهل فرانسه و خواهرزاده امیل دورکیم بوده است. کارهای آکادمیک وی مرزهای جامعهشناسی و انسانشناسی را درنوردیده است.
نظریههای بدن/ بخش سی و یک/ گذار به قرن بیستم/ دی ماه ۱۳۹۷/ درسگفتار ناصر فکوهی/ آمادهسازی برای انتشار، ویرایش نوشتاری و علمی: بهنام پاشایی _ اسفند ماه ۱۴۰۳