فاشیسم و گوناگونی فرهنگی/ درسگفتار/ بیست و یکم/ فاشیسم در فرانسه/ بخش چهارم/ با همکاری مریم رجبی
ماجرای دریفوس یکی از مهمترین وقایع تاریخی فرانسه، بهویژه در سالهای پایانی جمهوری سوم بود که چالشهای عمیقی را در جامعهٔ فرانسه به وجود آورد و کشور را به دو قطب متضاد تقسیم کرد. در این دوره، جناحهای راست و چپ در نوعی جنگ سرد سیاسی قرار داشتند و این شکافهای ایدئولوژیک تأثیرات گستردهای بر فضای اجتماعی و سیاسی کشور برجای گذاشت. جناح راست شامل افرادی با گرایشهای متفاوت بود که بسیاری از آنها خود را در تضاد با آرمانهای انقلاب فرانسه میدیدند و به اشرافیت گذشته گرایش داشتند. در مقابل، جناح چپ نیز طیفی متنوع از گروهها را دربر میگرفت که هرکدام دیدگاه خاصی نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی داشتند. این شرایط بهگونهای بود که گویی دو فرانسهٔ مجزا در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند: یکی فرانسهای راستگرا که گذشتهٔ سلطنتی را ارج مینهاد و دیگری فرانسهای که به ارزشهای انقلاب متعهد بود.
این دوگانگی در فرانسه تا به امروز نیز ادامه دارد. جناح راست، همواره خود را مخالف انقلاب فرانسه دانسته و تلاش کرده است ارزشهای سنتی را حفظ کند. در مقابل، جناح چپ، هرچند از دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ به بعد از شوروی و مارکسیسم فاصله گرفته، اما همچنان به عنوان یک جریان سیاسی مستقل در صحنهٔ سیاسی فرانسه حضور دارد. این دو قطب قدرت، اگرچه جایگاههای متفاوتی در ساختار سیاسی کشور داشتهاند، اما تأثیر آنها بر سیاست و جامعهٔ فرانسه همچنان محسوس است.
به نظر میرسد که در فرانسه، جایگاهی برای میانهروی وجود ندارد و احزابی که در این جایگاه قرار میگیرند، با چالشهای جدی روبرو هستند. تجربه نشان داده است که چه حزب سوسیالیست که تلاش داشت میانهروی را با گرایش بیشتر به راست هدایت کند و چه احزاب گُلیستی[۱] که میخواستند نمایندهٔ میانهروی با گرایش بیشتر به راست باشند، هر دو به تدریج از صحنه سیاسی حذف شدند.
در حال حاضر، نیروهای سیاسی باقیمانده عمدتاً یا نمایندهٔ بازارهای مالی هستند (مانند ماکرون[۲] که بیشتر به منافع اقتصادی توجه دارد و دغدغههای اجتماعی برایش اولویت نیست) یا به نوعی چپ تندرو (البته نه به معنای کلاسیک آن) و راست افراطی هستند. راست افراطی تلاش میکند با تعدیل برخی شعارهای تند خود، مشروعیت بیشتری کسب کند.به عبارت دیگر، فضای سیاسی فرانسه به سمت قطبهای چپ و راست افراطی پیش میرود و نیروهای میانهرو در این فضا با چالشهای جدی روبرو هستند و برای تثبیت جایگاه خود تلاش میکنند.
وقتی مسئلهٔ پتن مطرح میشود، دقیقاً زمانی است که فرانسه جنگ را آغاز میکند. میدانیم که فرانسه در سپتامبر ۱۹۳۹ به آلمان اعلام جنگ داد. این جنگ اما چندان طولانی نشد؛ جنگی که فرانسه در ۳ سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز کرد، در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰ به پایان رسید. به عبارت دیگر، این جنگ تنها ۷-۸ ماه به طول انجامید و به شکل پیشبینیشده پیش نرفت. خیلی زود، فرانسویها در جنگ شکست خورده و تسلیم شدند. این موضوع نکات زیادی را روشن میکند. باید آن را در چارچوبی قرار داد که فرانسه در آن زمان به کشوری دوقطبی تبدیل شده بود. در آن زمان، فرانسه به آلمان هیتلری نپیوست، همانطور که ایتالیا یا برخی کشورهای دیگر مانند بلغارستان به دلیل فاشیست بودنشان، به این سمت حرکت کردند. بخش بزرگی از فرانسویها اینطور نبودند، اما به هر حال، فرانسه در موقعیتی متناقض قرار داشت. همچنین باید اشاره کرد که در سال ۱۹۳۹، وقتی هیتلر و استالین با هم متحد شدند، ناگهان حزب کمونیست که پیش از این مخالف فاشیسم بود، موضع خود را تغییر داد و تمامی نشریات کمونیستی شروع به توجیه این پیمان کردند. اما این اتحاد پس از مدتی از هم گسست و از سال ۱۹۴۱، حزب کمونیست به شدت علیه فاشیسم موضع گرفت و به جنبش مقاومت پیوست.
پس از تسلیم فرانسه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۰، تقریباً همزمان با آن، فراخوان تاریخی دوگل نیز منتشر میشود. در روزهای پایانی جنگ، زمانی که شکست فرانسه قطعی به نظر میرسید، هرکس که میتوانست به بریتانیا میگریخت. در ۱۸ ژوئن ۱۹۴۰، دوگل از طریق بیبیسی پیام معروف خود را اعلام کرد و از مردم فرانسه خواست که به جنبش مقاومت بپیوندند.
در نهایت، جنگ بهطور رسمی در ۲۵ ژوئن ۱۹۴۰ پایان یافت. چند روز پیش از آن، در ۱۴ ژوئن، پاریس سقوط کرد و نیروهای هیتلر وارد شهر شدند. نکتهٔ جالب این است که این واقعه برای آلمان نوعی انتقام تاریخی محسوب میشد. هیتلر تصمیم گرفت که قرارداد ترک مخاصمه میان فرانسه و آلمان در همان واگن قطاری امضا شود که در پایان جنگ جهانی اول، آلمان در آن تسلیم شده بود.در اینجا قرارداد به امضا میرسد و از این لحظه، جمهوری سوم فرانسه به پایان میرسد و جای خود را به رژیم ویشی میدهد.
ویشی نام ژنرالی فرانسوی بود که پیش از آغاز همکاری با آلمانیها محبوبیت زیادی داشت. واژهٔ «کُلابوراسیون[۳]» (همکاری) و «کُلابوراسیونیست[۴]» در این دوره جایگزین واژهٔ «فاشیست» شد و به کسانی اطلاق میشد که با آلمانیها همدستی میکردند. به این افراد «کُلابوراتور[۵]» میگفتند.
پتن، که در جنگ وردن[۶] بهعنوان یک قهرمان جنگی شناخته میشد، در سال ۱۹۱۸ به مقام مارشال فرانسه رسید؛ اما پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم به اتهام خیانت محاکمه و به اعدام محکوم شد.ولی به دلیل کهولت سن، این حکم اجرا نشد و تنها از مقام خود برکنار شد. در نهایت، او در سال ۱۹۵۱ در زندان درگذشت. معاون او پیر لاوال[۷] نیز که جزو فاشیستها بود به اعدام محکوم و در زندان فرنور [۸]اعدام شد.
پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، شهر ویشی[۹] در مرکز این کشور به عنوان پایتخت دولت وابسته به آلمان به رهبری مارشال پتن شناخته شد. این دولت که با آلمان همکاری میکرد، کنترل نسبی بخشهای جنوبی فرانسه را در اختیار داشت، در حالی که شمال و شمال غربی کشور، از جمله سواحل نزدیک به دریای مانش، تحت اشغال مستقیم آلمان قرار گرفت. موقعیت استراتژیک این مناطق برای آلمان بسیار مهم بود، زیرا متفقین و نیروهای مقاومت ضد فاشیستی در انگلستان مستقر بودند.
دولت ویشی اگرچه از نظر رسمی یک دولت مستقل محسوب میشد، اما در واقع زیر فرمان آلمان نازی قرار داشت. این دولت بسیاری از سیاستهای نازیها، از جمله سرکوب مخالفان و اجرای قوانین نژادی را اجرا میکرد. پتن و دولتش تضاد چندانی با آلمان نداشتند، اما این همکاری با شعارهای وطنپرستانهای که پیشتر سر میدادند، در تناقض بود.
اشغال پاریس و حضور نظامیان آلمانی در این شهر ضربهای سنگین به غرور ملی فرانسویها وارد کرد. صحنههایی مانند رژهی نیروهای آلمانی در شانزلیزه و عکس گرفتن هیتلر در مقابل برج ایفل برای بسیاری از فرانسویان نماد عمیقترین تحقیر ملی بود. با این حال، نیروهای مقاومت داخلی و جنبش «فرانسه آزاد[۱۰]» به رهبری شارل دوگل، به مبارزه برای آزادی کشور ادامه دادند. سرانجام، در ژوئن ۱۹۴۴، متفقین با اجرای عملیات نرماندی[۱۱] از سواحل شمالی وارد فرانسه شدند و با وجود تلفات سنگین، موفق شدند نیروهای آلمانی را عقب برانند و زمینهساز شکست نهایی نازیها شوند.
جنبش مقاومت فرانسه از گروههای متنوعی تشکیل شده بود که برخی از آنها گرایشهای چپ و برخی دیگر گرایشهای راست داشتند. گُلیستها (طرفداران شارل دوگل) عمدتاً از جناح راست و کمونیستها از جناح چپ در این جنبش حضور داشتند. این دوره، یکی از معدود لحظاتی در تاریخ معاصر فرانسه بود که شکافهای سیاسی و ایدئولوژیک تا حدی به فراموشی سپرده شد. بااینحال، این اتحاد دوام چندانی نداشت، زیرا پس از پایان جنگ، جامعه فرانسه به سرعت به همان دوگانگی سیاسی بازگشت.
در این میان، ایدئولوژی پتنیسم که به مارشال پتن نسبت داده میشود، تفاوت چندانی با ایدئولوژی نازیها نداشت. پتنیسم را میتوان نوعی فاشیسم فرانسوی دانست که تأکید زیادی بر ارزشهای سنتی خانواده داشت. در این تفکر، خانواده مقدس شمرده میشد، زنان باید در خانه میماندند، فرزندآوری تشویق میشد و زن موظف بود که کاملاً وفادار به همسر و فرزندانش باشد. پتنیسم همچنین بهشدت ضد پروتستان و بیگانهستیز بود، بهگونهای که در آن، یهودیان بهعنوان «خارجی» شناخته میشدند.
یکی از جنبههای مهم این دوران، همکاری گستردهی برخی فرانسویان با آلمانیها بود. این همکاری نهتنها در سطح دولتی بلکه در میان شهروندان عادی نیز رواج داشت، بهگونهای که بسیاری از مردم یکدیگر را لو میدادند. طبق برآوردها، روزانه حدود سه هزار نامهی گزارشگری علیه دیگران به مقامات آلمانی ارسال میشد. این واقعیت تاریخی در فیلم دادگاه[۱۲] ویژه ساختهی کُستاگاوراس[۱۳] بهخوبی به تصویر کشیده شده است.
[۱] Goullist
گولیستی به پیروان یا طرفداران فیلیپ پتن و سیاستهای وی در دوران جنگ جهانی دوم در فرانسه اطلاق میشود. پتن، که در دوران جنگ جهانی دوم رئیس دولت ویکی در فرانسه بود، در ابتدا بهعنوان یک قهرمان ملی شناخته میشد، اما بعدها همکاری با رژیم نازیها را پذیرفت. پیروان پتن و سیاستهای وی که عمدتاً بهعنوان یک ائتلاف ناسیونالیستی، ضدکمونیستی و پرو-فاشیستی شناخته میشدند، بهطور کلی بهعنوان “گولیستی” شناخته میشوند. این گروهها بهدنبال تقویت اقتدارگرایی و سلطنتطلبی در فرانسه بودند و از اصول نازیها الهام میگرفتند.
[۲] Emmanuel Macron
امانوئل ماکرون رئیسجمهور فعلی فرانسه است. او در سال ۲۰۱۷ به عنوان جوانترین رئیسجمهور تاریخ فرانسه انتخاب شد. ماکرون به عنوان یک سیاستمدار میانهرو و اصلاحطلب شناخته میشود که حزب جمهوری پیشرو (La République En Marche!) را تأسیس کرده است.
[۳] Collaboration به معنای همکاری، به ویژه همکاری با اشغالگران خارجی یا رژیمهای غیرقانونی در دوران جنگ جهانی دوم است. به طور خاص در فرانسه، این واژه به همکاری برخی از فرانسویها با رژیم نازیها در طول جنگ جهانی دوم اشاره دارد.
[۴] Collaborator
به کسی گفته میشود که در دوران اشغال فرانسه توسط نازیها با دشمن (آلمان نازی) همکاری کرده است.
[۵] Collaborator
در زبان انگلیسی به همین معنا به کار میرود، و در تاریخ فرانسه به کسانی که با نیروهای اشغالگر نازی همکاری میکردند، اطلاق میشود. این واژه معمولاً بار منفی دارد و به کسانی اشاره دارد که به نحوی به دشمن در شرایط جنگی کمک کردهاند.
[۶] Battle of Verdun
جنگ وردن یکی از مهمترین و خونینترین نبردهای جنگ جهانی اول بود که از فوریه تا دسامبر ۱۹۱۶ در منطقهٔ وردن، شمال شرقی فرانسه رخ داد. این نبرد عمدتاً میان نیروهای فرانسه و آلمان برگزار شد و یکی از طولانیترین نبردهای تاریخ نظامی محسوب میشود. هدف اصلی آلمان از این حمله، شکستن مقاومت فرانسه و مجبور کردن آن به تسلیم بود، در حالی که فرانسه این نبرد را بهعنوان نماد ملی مقاومت و افتخار میدید. جنگ وردن بهطور نمادین بهعنوان “نبردی برای هر وجب از زمین” شناخته میشود، زیرا هر دو طرف تلاش داشتند تا هر نقطهای از زمین را تحت کنترل خود درآورند. نتیجهٔ نبرد، تلفات سنگین برای هر دو طرف و نهایتاً حفظ کنترل منطقه توسط فرانسه بود.
[۷] Pierre Laval
[۸] Fort de Fenestrelle
زندان فرنور یا Fort de Fenestrelle یکی از بزرگترین و مشهورترین قلعههای نظامی در فرانسه است که در دوران جنگ جهانی دوم به عنوان یک مرکز نگهداری زندانیان استفاده میشد. این قلعه در کوههای آلپ و در نزدیکی مرز ایتالیا واقع شده است. در دوران اشغال فرانسه توسط نازیها، برخی از زندانیان سیاسی و مخالفان رژیم ویشی در این زندان نگهداری میشدند. این قلعه با طراحی پیچیدهاش برای دفاع در برابر حملات نظامی ساخته شد و در طول تاریخ کاربردهای مختلفی داشته است.
[۹] Vichy
[۱۰] Free French Forces
[۱۱] Normandy Invasion (D-Day)
[۱۲] The Special Court
[۱۳] Costa-Gavras