هر سال در هفته آخر اسفند، فرصتی پیش می آید که همزمان با روز ملی شدن صنعت نفت، یعنی تاریخی عظیم که سرنوشت مردم ما و کشور ما را تغییر داد و با حفظ لااقل اندکی از این ثروت خداداد برای مردم ما و خارج کردن آن از دست کمپانی های بزرگ نفتی غربی صربه ای سنگین به آنها زد که تلافی اش را در کودتای اراذل و اوباش در سال ۳۲ در آوردند، سیاستمدار بزرگ تاریخ این کشور را هر بار به بهانه ای به باد دشنام بگیرند و چون دستش از این دنیا کوتاه است، طبعا «آدم »های بیشتری تصور کنند، با ناسزا گفتن به وی، که در راس مبارزه مردم ما با قدرت های بزرگ، این کشور و مردمش را به پیروزی رساند، برای خود و موجودیت های حقیر خویش تبلیغاتی به پا کنند. اما همانگونه که در انتهای این نوشته کوتاه خواهیم گفت چرا، این «حمامی» ها، اشتباه می کنند و رسم «حمام داری» این نیست.
در تاریخ ملت های مدرن که با دولت های ملی به گونه ای ابداع می شوند، نقاط عطفی وجود دارد که می توانند به مثابه اصلی ترین «وقایع» برای درک فرایند «ملت شدن» در نظر گرفته شوند. ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ چنین روزی بود. و نخست وزیری که به گونه ای توانست با مبارزه سرسختانه اش علیه استعمار بریتانیا، و همتای امریکایی اش، ثروت بزرگ و عامل اصلی تامین کننده ساخت «کشور» در معنای امروزین آن را فراهم کند، دکتر محمد مصدق بود. مصدق، سیاستمد اری زبده، تحصیلکرده و میهن دوست بود که طبعا همچون همه ما و همه کنشگران اجتماعی و به ویژه سیاسی، خالی از کاستی نبود، بنابراین داشتن عقاید گوناگون درباره وی، نقد از زندگی و عملکرد او، و به خصوص پرهیز از قهرمان و اسطوره سازی درباره وی و یا هر شخصیت و کنشگری که در تاریخ ما وجود داشته است، کاملا منطقی به نظر می رسد. اما فراموش نکنیم که ملی شدن صنعت نفت که هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۶۰ سال ما به عنوان یک روز ملی حفظ کرده ایم، در خود پیامی ارزشمند دارد و آن اینکه اگر ایرانیان به یک ملت تبدیل شدند و یا می شوند، اگر امروز هنوز ایران پا برجاست و هنوز زیر تهدید است ولی مقاوم، این امر حاصل کار و زندگی صدها سیاستمدار و مبارز و هزاران شهیدی، به ویژه در جنگ تحمیلی با عراق، بوده است که جان و مال و زندگی خود را، بدون هیچ چشم داشتی، برای این «شدن» دادند. بری تمام این بزرگان که «ما» را ساختند، البته طبیعی ترین پاسخ از جانب بدخواهان، همان بود که دریافت کردند: از دست دادن جان و مال و زندگی مادی، اما آنها، پاداش بی پایانی نیز از دوستان خود یافتند که همان ثبت شدن و پایداری ابدی در تاریخ حافظه جمعی یک ملت بزرگ بوده و هست که هزاران سال است برغم بزرگترین مشکلات بر سر پا است و امیدواریم هزاران سال دیگر نیز چنین باشد.
بهایی که دکتر مصدق به دشمنان «ما»، برای فداکاری و مبارزه در راه منافع ملت خود داد، همان گونه که انتظار می رفت درخور کار عظیمی بود که انجام داده بود و نشان می داد چگونه استعمار بریتانیا و شرکت های نفتی از فرایند ملی شدن صنعت نفت ضربه خوردند ، زیرا سه سال پس از آنکه دست این شرکت ها کوتاه شد، کودتای آمریکایی – بریتانیایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با همکاری خود فروشان محلی از چپ و راست و البته با خیانت «طبیعی» حزب توده، مصدق را برکنار کرد و شاه فراری را به کشور بازگرداند تا با سرکوب آزادیخواهان بیش از سی سال دیگر در خدمت بیگانگان ثروت این کشور را غارت کند و سرانجام با انقلاب اسلامی از این پهنه رانده شود و همچون تمام شاهان قرن بیستم ایران در تبعید و به دور از ایران در وضعیتی رقت بار از میان برود. اما طنز تاریخ در آن است که گروهی از «روشنفکران» برخاسته از میراث همان «حزب توده» که در آن زمان از بزرگترین دشمنان حرکت ملی ایران بود، «روشنفکران»ی که در دوره ای نه چندان دور، خود در پایین ترین رده های«چپ افراطی» ِ استبداد اندیش و استبداد منش اروپایی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ قرار داشتند، امروز در آشفته بازاری که همه شاهدش هستیم، سری در میان سرها در آورده و « ادعاهای بزرگ» می کنند و درس های اخلاق اقتصادی- سیاسی درباره آن می دهند که ملی شدن صنعت نفت هرگز نباید اتفاق می افتاد، زیرا عامل همه نگون بختی های ما همین «ملی شدن» بوده است و در این میان البته به هر شکل ممکن، مصدق را نیز در بدیهی ترین مسائلی که همه نسبت به آنها آگاهی دارند، به سادگی و با استفاده از جو مناسب بری این کار، زیر سئوال می برند و به او توهین می کنند . هر چند این مباحث ظاهرا برای آن صورت می گیرد که برخی تصور می کنند باید هر چه زودتر خود را به مثابه جان بر کفان جدید نولیبرالیسم اروپایی – امریکایی معرفی کنند تا دیگران از آنها جلو نیافتند و پست های آتی خالی نماند، و هر چند این گونه دعاوی اصولا ارزش پاسخ ندارد، اما جایی هست که اگر، دستکم تا حدی، بتوانی وقاحت را بدون پاسخ نگذاری، اما سکوت پیشه کنی ، فردا در برابر وجدان خویش آرام نخواهی بود. از این رو این نوشته را نباید به عنوان پاسخی علمی در نظر گرفت و یا دفاع از دکتر مصدق که اصولا به هیچ وجه در چنین پرونده روشنی، نیازی به دفاع ندارد. اگر نیاز به پاسخ هایی هم بوده در برابر استدلال های کسانی دیگر، یعنی حرف ها و تحلیل های علمی درباره رویکردهای کاراتر در این مبارزه با استعمار، یا اصولا در دفاع از استبداد و استعمار بریتانیا بوده است که تا کنون در صدها اثر تاریخی و معتبر به آنها پاسخ داده شده است تا به حدی که حتی مسئولان رسمی دولت امریکا، به دلیل انجام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و متوقف کردن روند دموکراسی، رسما از ایران پوزش خواسته اند : کودتایی که تاریخ تحول دموکراسی و رشد موزون جامعه ایرانی را تغییر داد و برای ما هزینه های بی شماری به وجود آورد. بنابراین پاسخ اقتصادی و سیاسی به این امر بارها و بارها داده شده، اما به عنوان یک جامعه شناس لازم می دانیم، در این نوشتار کوتاه، چند نکته را درباره مسئله نفت و مسائل حاشیه های آن در سطح نظام اجتماعی، امروز در آستانه ۲۹ اسفند تذکر دهیم:
نخست آنکه شکی نیست که ورود گسترده سرمایه های نفتی به ایران از دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰، به دلیل همراه شدن این امر با ضعف مدیریتی و نظام های استبدای و عدم رشد دموکراسی که عامل اصلی آن همان کودتای آمریکایی- بریتانیایی ۱۳۳۲ بود، ضربات سختی به نظام اجتاعی ما زد. اما این ضربات به دلیل «ملی شدن» نفت نبوده است. درست برعکس، همان درآمدهای ناچیزی که برغم نظام های استبدادی از نفت حاصل این کشور شد، بود که سبب شد ما بتوانیم تا امروز دوام بیاوریم و زیر ساخت های یک کشور مدرن با شهرهای میلیونی و نهادی های بی شماری را بسازیم که امروز با سرمایه های بزرگ اجتماعی به ویژه در جوانان خود، آینده ای را برای کشورمان ممکن می کنند، البته اگر در خور آن باشیم.
افزون بر این، باید تاکید کنیم که اگر نفت ملی نمی شد، چنانکه پس از بازگشت محمد رضا شاه ، باز هم دست شرکت های نفتی باز گذاشته شد، فاجعه ای از این هم بزرگتر در انتظار کشور می بود. آیا دولت های غربی در پی آن بوده یا هستند که چیزی جز منافع خود را در این منطقه تامین کنند؟ این حرف دکتر مصدق بود. اینکه چنین قدرت هایی جز به منافع خود به چیز دیگری نمی اندیشند. پس ما نیز باید چنین کنیم. آیا دولت های اروپایی نبودند که مسئله یهود ستیزی را که قرن ها مشکل بزرگ اروپا بود را با ایجاد یک دولت سنت گرا، نظامی، نژاد پرست و آپارتایدی به نام «اسرائیل» به منطقه خاور میانه منتقل کردند؟ و آیا این دولت در طول حیات خود کاری جز جنایت در حق مردم منطقه و مردم سرزمین فلسطین که آواره شان کرد و حتی بر سر اردوگاه هایشان نیز هر روز بمب می ریزد انجام داد؟ آیا همین دولت های اروپایی و امریکایی نبودند که از دیکتاتورهای عرب منطقه از ابتدا تا زمانی که جنبش های مردمی چیزی از آنها باقی نگذاشته بود، دفاع کرده وهنوز هم از دولت های عقب افتاده و کاملا ضد دموکراتیکی چون عربستان سعودی به عنوان متحد اصلی خود نام می برند و با کشورهای عربی منطقه جنوبی خلیج فارس بهترین روابط را علیه ایران دارند؟ حرف سیاستمداری چون مصدق در آن بود که با فساد اداری و سیاسی نمی توان در برابر چنین قدرت هایی ایستاد و باید بر نیروی مردمی و بر ساختن یک دموکراسی سالم و نظام مند و معتدل و پایدار در دراز مدت تکیه زد، و در دنیای امروز به این امر «دموکراسی از پایین» می گویند و نه «پوپولیسم» که از اساس با دموکراسی و با مردم مخالف است. البته در برابر این حرف، طرفدران «دموکراسی از بالا»، اگر زمانی از رضا شاه و فرزند او انتظار «استبداد های روشنگرانه» را داشتند، امروز نیز چشم به راه رسیدن دولت های غربی به دادشان هستند و گویی نمی توانند در چند سوی خود، سرنوشت کشورهایی چون عراق و پاکستان و افغانستان و فساد گسترده و استبداد ریشه ای شده دولت های منطقه قفقاز، که همگی به راه رویایی آنها قدم گذاشتند، را ببینند.
معجزه ای در کار نیست، اگر تمایل به داشتن آینده ای بهتر داریم، تنها راه ممکن، داشتن وجدان کاری و کار کردن و باز هم کار کردن است. توهین های سخیف به سیاستمداران و بزرگانی که این کشور را ساخته اند و اگر نبودند معلوم نبود که چنین دست «روشنفکرانی» از کجا می خواستند سر دربیاورند، هیچ چیز، و دقیقا بر این کلمه پای می فشاریم، هیچ چیز از قدر و ارزش آنها در حافظه فرهنگی، ملی و تاریخی این کشور کم نمی کند و برای چنین «سخنوران» ی هم هیچ آبروی نداشته ای را به بار نمی آورد هم چنان که هیچ بی آبرویی را نیز از یادها نمی برد: متاسفانه گذشته های افراطی و بی دانشی های مزمن را نمی توان با پیش گرفتن راه اعتدال و تظاهر به علمی سخن گفتن، به قول بوردیو در قالب «روشنفکر های فوری» و «سرپایی» در روزنامه و مجلات، در اواخر عمر جبران کرد.
عید است و برای آنکه کام خود و دیگران را تلخ نکنیم، سخن خود را با دو طنز به پایان می بریم، یکی به قول دوستان «فرنگی» و یکی هم باز به قول همان دوستان، «وطنی» است و این دومی اشاره به همان «حمامی» های اول نوشته دارد.
از فرنگی ها شروع کنیم که ظاهرا امروز بیشتر مورد «علاقه» هستند: معروف است از برنارد شاو پرسیدند: چرا برخلاف جوانان هم دوره خودتان هرگز در جوانی، دست «چپی» نشدید، و او پاسخ داد: «برای اینکه همیشه از اینکه یک پیرمرد خرفت و ارتجاعی دست راستی بشوم، وحشت داشتم!».
و اما بخش «وطنی» را از یکی از «قوانین»ی که در تهران قدیم به «تنظیمات کنت» معروف بوده، از کتاب «اولین های تهران، اثر سیروس سعدوندیان،(تهران: نگارستان کتاب، ۱۳۸۹: ۳۴۰) می آوریم و قضاوت درباره «نکات ظریف» و «نمادینش» را که فقط از ایرانیان بر می آید را، به خود شما وا می گذاریم:
«نزاع در حمام ممنوع : کسی که به حمام رفته در آن جا نزاع و عربده کند، از بیست و چهار ساعت الی یک ماه حبس خواهد شد. اگر صاحب حمام دخیل نزاع باشد، از یک تومان الی ده تومان جریمه داده، پانزده روز حمام بسته خواهد شد.»
نورزتان مبارک و کامتان شاد.