پارهای از یک کتاب (۱۶۴): پارههای هنر، معماری و شهر، جلد ۱
مجموعه نویسندگان ترجمه ناصر فکوهی، کتابکده کسری/ ۱۳۹۸
رنتزو پیانو:بازیابی فضاهای «از دست رفته» شهری
رنتزو پیانو(Renzo Piano) (زاده ۱۹۳۷) معمار ایتالیایی، تا کنون جوایز بسیار زیادی رابه خود اختصاص داده است؛ از جمله جایزه سلطنتی توکیو (۱۹۹۵)، جایزه پریتزکر (۱۹۹۸) و جایزه سونینگ (۲۰۰۸). پیانو همکاریهای مهمی با با ریچارد راجرز و پیتر رایس داشته است. با راجرز او موفق به گرفتن پروژه مرکز فرهنگی ژرژ پمپیدو پاریس شد و با رایس «آتلیه پیانو و رایس» را راهاندازی کرد. در سال ۱۹۸۱، پیانو «کارگاه ساختمانسازی رنتو پیانورا تاسیس کرد.
آنچه سبب شده است که شهرهای ما امروز چنین شاهد آشفتگی باشند و حومههایی در آنها ایجاد شود که غیر قابل تحمل هستند، در تفکری ریشه دارد که میخواهد به هر قیمتی به سوی رشد و توسعه بیپایان برود. ما ساختمانهایی به پا کردهایم، نه ساختارهایی که یک جامعه بتواند درون آنها زندگی کند و به خود سازمان بدهد. و بدینترتیب است که خواستهایم به یک «معماری پایدار» بیاندیشیم. از پایان جنگ جهانی دوم تا سالهای دهه ۱۹۶۰ ما به صورت پیوسته تلاش کردیم شهرهای خود را در جهت روستاها و محیط پیرامونیشان توسعه دهیم و همه چیز را شهری کنیم. و تنها امروز است که متوجه میشویم چقدر اشتباه کردهایم، و حالا است که درک میکنیم رشد و توسعه تنها در پایدار بودنشان [مثبت] هستند. از دهه ۱۹۸۰ ما به آن میاندیشیم که تاکنون چگونه شهرهایمان را ساختهایم و چرا باید به جای آنکه به دنبال گسترش بی پایان آنها به سمت بیرون میبودیم، باید آنها را به سوی درون رشد می دادیم. نیاز ما آن بود که تمام فضاهای خالی شهری را که بازمانده بیرون رفتن صنایعاز شهرها بوده اند، دوباره زنده کنیم. ما باید این «سیاهچاله» های شهری را که پهنه های صنعتی، که با بزرگ شدن شهرها، آزاد کرده بودند، بار دیگر نوسازی می کردیم و در آنها موقعیت های فعال و خلاقانه ایجاد می کردیم. برای نمونه، میدانی چون پوتسدام اگر کاری در آن انجام نمی دادیم، آیا می توانست چیزی جز یک سیاه چال بزرگ در برلین باشد؟ این امر پیش از هر چیز شامل فرایندی پیچیده میشد که ایجاب میکرد ما به مراکز تاریخی شهرها بپردازیم. در یک کلام، ما متوجه شدیم که ضروری است فضاهایی را که با رشد شتابزده شهری به «دام» افتاده و از دست رفته بودند، دوباره به دست بیاوریم. آیا این بدان معنا است که شهرهای ما در حال زایش دوباره و التیام بخشیدن به زخمهای خود هستند؟ فکر میکنم این طور باشد، اما متاسفانه راهدرازی هنوز پیش روی ما است. و هیچ ضمانتی هم نیست که در انتهای این راه، ما چه وضعیتی داشته باشیم. آنچه اهمیت دارد این است که این فرایند را با پرهیز از اشتباههای گذشته بهبود دهیم.
ما میتوانیم از شهرهای باستانی درسهایی اساسی بگیریم. این شهرها توانسته اند رشد کنند و خود را با گذشت زمان انطباق دهند؛ این شهرها توانستهاند با گذار از قرنهای متمادی به ما برسند. و این در حالی است که قرن ما، «شهر»، این ابداع بزرگ بشریت را، به سوی فساد کشاند. ارزشهای مثبت شهرها تخریب شدند؛ ما، در همآمیختگی کارکردهای شهری که پایه و اساس آنها بود، را تغییر دادیم، همانگونه که شیوههای اجتماعی شدنشان را، که خصوصیت متمایزکنندشان بود؛ و سرانجام ما کیفیت معمارانه و ساخت و سازهای شهری را فروکاستیم و آنها را به وضعیتی کشیدیم که امروز میبینیم، یعنی به مشکلات بزرگ، نوعی خفگی و از ماهیت خالی شدن مراکز شهریمان. در نیتجه باید گفت که ما به جای آنکه به توسعه بیرونی ادامه دهیم، باید تلاش خود را بر کامل کردن بافتهای (درونی) شهرهایمان متمرکز کنیم. به جای نوعی رشد بیپایان، بهتر است به یک «رشد پایدار» بیاندیشیم؛ به برکت چنین رشدی، حومههای شهری ما میتوانند خود به شهرهایی دیگر تبدیل شوند. این میتواند هدف بزرگ و اساسی ما در پنجاه سال آینده باشد.