برخی از آدمها، به دلیل محدودیت ذهنی خود و گسستشان از جهان، گمان میکنند واژه هایی نظیر «فاشیسم» (fascism) یا «نژادپرستی» (racism) را باید تنها در معنای تاریخی محدودشان به کار برد. بنابراین فاشیسم را باید تنها به معنای حزبی در دیکتاتوری موسولینی ِ نیمه قرن بیستم خلاصه کرد و نژادپرستی را تنها به بردهداری و تبعیض نژادی تاریخی علیه سیاهان و تداومش تا آفریقای جنوبی و آمریکای دهه شصت قرن بیستم. اما اگر اینچنین بود، سالهای سال بود که دیگر این دو واژه نباید کاربرد دانشگاهی داشتند و در کاربردهایی بسیار محدود و معدود محصور میشدند. اما اگر به ادبیات جهانی ِ علوم انسانی توجه کنیم، میبینیم نویسندگان دانشگاهی، به صورت گستردهای از واژه «فاشیسم» به مثابه یک ایدئولوژی ضدآزادی که به طور خاص، روشنفکران، مطبوعات آزاد، دموکراسی سیاسی و… را تحقیر و متهم به توطئه کرده، آزادیخواهان را سرکوب و اقتدارگرایی، جنگطلبی و کیش شخصیت را تقدیس میکند، در مقالات و کتابهای خود بهره میبرند (برای نمونه امروز از فاشیسم پوتین یا فاشیسم ترامپ صحبت میشود). در مورد نژادپرستی و تبعیض (segregation) نیز، این واژگان به صورت علمی، امروز در چارچوب نه فقط تحقیر نژادها، بلکه اقلیتهای قومی و زبانی و دینی و همه دیگرباشندگان (عقیدتی، جنسی، هویتی، فرهنگی و غیره) استفاده میشود. مثل نژادپرستی علیه دگرباشندگان جنسی (racism in LGBT community).
در کشور ما، این گونه توهینهای عمومی (بدون آنکه پیآمدی قضایی برای توهینکنندگان داشته باشند) به طور خاص علیه اقلیتهای فرهنگی و زبانی و محلی و قومی و اقتصادی، از طریق رسانههای سراسری و شبکههای اجتماعی به بهانه لودگی و مسخرهبازی، و از آن بدتر «ایراندوستی» و «دفاع از زبان فارسی»، همچنان ادامه دارند. توهین به اقلیتهای فرهنگی، مردم زحمتکش، اقوام و آدمهای فروتنی که در گوشه گوشه این پهنه کارشان را میکنند، هیچ آزاری به کسی نمیرسانند و هیچ «خطایی» از آنها سر نمیزند، جز آنکه ناچارند سختترین شرایط، زور و بیعدالتی و قلدرمنشی و وقاحت فرادستان بیکفایت خویش را تحمل کنند. و حتی صدای اعتراضشان به آب و نان نداشتن را هم به زحمت میتوان شنید. مردمی که دیواری کوتاه دارند. در خانه چیزی ندارند، اما اراذل و اوباش این مملکت، از آن «هیچ» هم نمیگذرند و گویی غارت مردم و ولخرجیهای بیپایانشان برایشان کافی نیست و صرفا برای «تفریح و خندیدن و سرگرم شدن بیشتر» دوست دارند از دیوار آنها بالا بروند و خانه و زندگیشان را به همه نشان بدهند و همه را دعوت بیرحمانه دعوت به خندیدن و تمسخر ضعف و ناتوانی آنها کنند، کاری که دقیقا فاشیستهای تاریخی هم با قربانیان خود میکردند. این مردم که قانون ظاهرا قصد ندارد، قدمی برای دفاع از آنها بردارد، دستشان از همه جا کوتاه است : نه تریبونی دارند و نه قدرتی برای آنکه حرف دلشان را بزنند و نه حتی یک گوش برای آنکه دردهایشان را بشنود. و نبود مجازات در مورد این توهینها، که دستکم در کشورهای توسعهیافته قابل تعقیب قضایی هستند، سبب شده که این ماجراها پایانی نداشته باشند. به یاد داریم که «سلبریتی» هایی مثل (…) که شهرتشان را مدیون لودگی و وقاحت کلامی و رفتاریشان هستند، چه حرفهای زشتی که درباره عربها، آن هم به صورت زنده در تلویزیون به زبان نیاورد، بیآنکه نه مسئولان برنامه، نه هیچ کسی دیگر، یک لحظه با خودش فکر کند: چند میلیون از مردم این پهنه عرب ایرانیاند ؟ باز به یاد داریم یک فیلمفارسی چطور به ستایش قدارهبندی و چاقوکشی رفت و باز هم عربها را هدف گرفت. یا به یاد داریم که یک خانم مجری که معلوم نیست از کجا پیدایش شده بود و در سنین جوان ظاهرا میلیونها میلیون پول در جیب گذاشته که «حتما از سر استعداد ذاتی» به دست آورده بود، به خود اجازه داد مخالفان خودش (در واقع مخالفان قدرت) را باز هم در رسانه سراسری به مضحکه بگیرد و همچون شاه پیشین، بگوید: هر کسی دوست ندارد مثل ما باشد، پاسپورتش را بگیرد و برود؛ یا باز آن توهین کثیف (کثیفتر از آنچه پیش از انقلاب در چالهمیدان مرسوم بود) را به یاد داریم که به اصطلاح یک «استاد دانشگاه» در ماجرای سقوط هواپیمای اوکراین، باز هم در برنامه زنده شبکهای سراسری نثار خانم رخشان بنیاعتماد و مردم کرد و هیچ پیآمدی برایش نداشت. حال بگذریم از تفسیرهای ورزشی و کلمات و متلکها و به اصطلاح «حرفهای بامزهای» که هر روز شاهد پخش آنها هستیم بیآنکه هیچ کسی مسئولیتش را برعهده بگیرد. اما وقتی میبینی کسی که «هنرپیشه مشهور» معرفی میشود خانم «هنرپیشه» با نگاهی تحقیرآمیز و از بالا به پایین به یک جوان که به نظر ساده میآید، درس «فرهنگ شهری» ، «با سواد بودن» ، «داشتن سواد موسیقی و ادبیات» و … می دهد و در برابر چشمان میلیونها آدم، مردم را ابله فرض کرده و به او میگوید: «باید لهجهات را فراموش کنی»، وقتی تمام این ماجراها دائم تکرار میشوند، متوجه میشویم که ساختاری در کار است که آدمهای حقیر و چه بسا کسانی که خود از فرودستترین و محرومترین بخشهای جامعه بیرون آمده باشند، اما آنقدر حقیر هم بودهاند که حاضر باشند برای «سلبریتی» شدن، دیروز خودشان را به لجن بکشند و مخاطب «بی زبان» خویش را در برابر خود به خاموشی واداشته و میلیونها تماشاچی را ابله فرض کنند، و به ما درس بدهند، می بینیم، زبانمان به واقع بند میآید. در نهایت شاهد آن هستیم که در همین برنامه سخیف چطور به اقلیت زجر دیده افغانها توهین میشود، و همه اینها را گروهی که گویی از همه جا بیخبرند، به حساب «درس درست موسیقی» می گذارند، باید به واقع به هرحال از این غفلت و ناآگاهی مردم، در برابر اوجگیری این فاشیسم مبتذل نگران بود.