کوته نوشت‌های اجتماعی(۵۸): نژاد

مفهوم نژاد در فرهنگ‌های انسانی تمرکز کاملاً مشخص و روشنی بر خصوصیات بیولوژیک انسان‌ها و در میان این خصوصیات بر بخشی از آن‌ها که می‌توان برونی‌ترین مختصات انسان‌ها نامید داشته است: رنگ پوست، شکل کلی و اجزاء چهره، اندام‌ها، مو … به همین دلیل واژگانی که از خلال آن‌ها این مفهوم تعریف شده‌اند در بسیاری از زبان‌ها در خود معنایی بیولوژیک را حمل می‌کنند: سیاه‌پوستان، سفید‌پوستان، سرخ‌پوستان و… البته در برخی از متون باستانی و قرون وسطای مسیحی و اسلامی، مؤلفه‌های بیولوژیک با مؤلفه‌های فرهنگی، قومی و دینی برای بیان پدیده نژادی همراه شده‌اند. به این ترتیب از واژگانی چون کفار، یهودیان، بربرها و حتی در دوران متأخرتر در مسیحیت از واژگانی چون «محمدی‌ها» و «مغربی‌ها» به جای مسلمانان برای نام بردن از آن‌ها استفاده می‌شد و اندیشۀ نژادی را در خود حمل می‌کردند. تصور عمومی از مفهوم نژاد تا لااقل نیمه قرن بیستم آن بود که اولاً نژادها تقسیم‌بندی‌های بزرگی هستند که گروه‌های عظیمی از انسان‌ها را در خود جای می‌دهند، بنابراین تعداد آن‌ها اندک است و در اغلب تقسیم‌بندی‌ها شمار نژادها را کمتر از ده دانسته‌اند. دومین تصور آن بوده است که نژادها علاوه بر شباهت‌های فیزیکی و آناتومیک، گویای شباهت‌های روحی و روانشناختی و اخلاقی نیز هستند و بنابراین می‌توان از طریق ظاهر فیزیکی افراد دربارۀ خلق و خوی آن‌ها نیز قضاوت کرد. سومین تصور دربارۀ نژادها نیز آن بوده است که میان آن‌ها نوعی سلسله‌مراتب گسستی (در نظریه‌های نژادپرستانه) یعنی غیرقابل تبدیل شدن آن‌ها به یکدیگر و یا نوعی سلسله‌مراتب پیوستاری (در نظریه‌های تطورگرایانه و تکاملی) یعنی وجود یک خط سیر پیشرونده وجود دارد.
با این وصف باید توجه داشت که پس از فجایعی که در اواخر قرن نوزده و نیمۀ نخست قرن بیستم به دلیل گسترش نظریه‌های نژادپرستانه (نفرت علیه یهودیان، علیه مسلمانان، علیه سیاهان و….) به وقوع پیوست و پیشرفت‌های چشمگیر علم ژنتیک، باورهای پیشین دربارۀ نژاد کاملاً به زیر سؤال رفته و نفی شدند. علم ژنتیک در واقع نشان می‌دهد که نه فقط ساختار ژنتیک انسان‌ها با پستانداران پیشرفته شباهت زیاد و تقریبا یکسانی دارد (در ۹۸ درصد با شمپانزه‌ها) بلکه درون خود آن‌ها نیز به دلیل آمیزش‌های پی‌در‌پی در طول میلیون‌ها سال، این ساختار به شدت در سراسر جهان پراکنده شده و بنابراین امروز ممکن است ساختار ژنتیک دو سفیدپوست شمال اروپایی که در همسایگی با یکدیگر زندگی می‌کنند تفاوت بسیار بیشتری با یکدیگر داشته باشد تا میان یکی از آن‌ها و یک سیاه‌پوست آفریقای مرکزی که هزاران کیلومتر با او فاصله دارد. پیشرفت علوم شناختی، علوم رفتارشناسی جانوری و علوم ژنتیک در کنار انسان‌شناسی نشان داده‌اند که مفهوم نژاد پیش از هر چیز گروهی از مختصات محدود و سطحی بیولوژیک را در بر می‌گیرد، اما به دلیل باوری که خود انسان‌ها به این مفهوم در نزد خود و در نزد دیگران دارند و همچنین به دلیل مشترکات اقلیمی، معیشتی، فرهنگی و … ناشی از نزدیکی بر پهنه‌های جغرافیایی نمی‌توان منکر تأثیرگذار بودن این مفهوم در تمدن‌ها و فرهنگ‌های انسانی و رفتاری انسان‌ها شد که این خود مقوله‌ای دیگر است.