کوته نوشت‌های اجتماعی (۵۲): انسان ابزارساز

 

اجماع عمومی نسبیی که امروز می‌توان در حوزۀ انسان‌شناسی بر آن انگشت گذاشت آن است که «انسان شدن» انسان، بر اساس دو مهارت اساسی و در فرایندی طولانی انجام گرفته است که چندین میلیون سال تداوم داشته است. در این فرایند ظاهراً انسان ابتدا مهارت‌های ابزارسازی یعنی استفادۀ هوشمندانه و سپس قابلیت ساختن اشیائی را پیدا می‌کند که به او امکان می‌دهند ضعف قابلیت‌های فیزیکی خود نسبت به سایر حیوانات را جبران کند. در تداوم این فرایند، انسان تجربۀ مهاجرت و همزیستی با هم‌نوعان خود را در قالب‌های اجتماعی و در چارچوب انجام گروهی از رفتارهای اجتماعی به دست می‌آورد که خود حاصل فرایندهای ابزار سازی بوده‌اند: شکار جمعی، سازمان‌یافتگی و سازمان‌دهی برای انجام شکار و توزیع محصول آن. از همین راه انسان به ناچار و باز هم از راه‌هایی که برای ما بسیار ناشناخته‌اند، ابتدا قابلیت‌های ارتباطی غیر‌کلامی خود (همچون سایر جانوران) را به شدت توسعه می‌دهد و سرانجام به یک ابزار بی‌مانند که پیش از هر چیز قدرت بی‌پایانی برای ارتباط با هم‌نوعانش به او می‌دهد ولی سپس به او امکان اندیشیدن، تفکر به گذشته و حال و آینده و قدرت تحلیل و نمادسازی‌های گسترده را نیز می‌دهد، یعنی به زبان، می‌رساند.
این فرایند است که امروز نوع ما، یعنی انسان‌های اندیشمند اندیشمند  (Homo sapiens sapiens)را از تمام انواع دیگر موجودات زنده جدا کرده و موقعیتی ویژه به نوع‌مان داده است. این موقعیت به انسان امکان داده است که بتواند کل طبیعت را در موقعیتی شیئی‌وار قرار دهد و از آن به سود کامل اهدافی که برای خود تعیین کرده است استفاده کند. با این وصف باید توجه داشت که این اهداف لزوماً با چرخه‌های طبیعی و سازوکارها و نظام‌های زیست‌محیطی (اکوسیستم‌ها) سازگاری ندارند و به تخریب آن‌ها منجر شده‌اند: اهدافی چون افزایش بی‌حد‌و‌مرز عمر انسانی، از میان رفتن کامل بیماری‌ها، استفادۀ بی‌پایان و بی‌رویه از منابع طبیعی برای رسیدن به سطحی بی‌مانند و هر‌چه بالاتر از رفاه مادی… این گونه گرایش‌ها با واکنش‌های شدیدی از جانب طبیعت (در قالب آنچه ما مصیبت‌های طبیعی می‌نامیم، اما اغلب مصیبت‌هایی ساخته و حاصل کار خود انسان‌ها هستند) روبرو شده‌اند که شاید بتوان آن را واکنشی خود تنظیم‌کننده (Autoregulator) برای محدود کردن میزان و عمق تخریب رشد موجود انسانی نامید. بنابراین به نظر می‌رسد تجدید نظری جدی در مفاهیمی که ما به عنوان  اهداف رشد و شکوفایی برای موجود انسانی به ویژه در قالب‌های جمعی و در اشکال جهان‌شمول تعیین کرده‌ایم، ضروری باشد.