کوته‌نوشت‌های اجتماعی(۴۹):جماعت گرایی فرهنگی

 

جماعت واژه‌ای است که در فارسی (و اجماعی بر سر آن نیست) معادل واژۀ Community گذاشته شده است. در عام‌ترین معنا، یک جماعت را می‌توان گروهی از افراد تعریف کرد که به دلایل مختلف اقتصادی، سیاسی، یا خویشاوندی با یکدیگر در روابطی نزدیک قرار گرفته‌اند و این روابط نزدیک و تعلق به یکدیگر را به صورت‌های گوناگون در بیرون از خود به نمایش می‌گذارند. البته این تعریف شامل برخی از جماعت‌هایی که به  علت‌های گوناگون  نیازی به این کار نمی‌بینند و یا ضرورتاً ناچار هستند از نمایش و بروز بیرونی خود جلوگیری کنند (مثلاً جماعت‌های فراماسونری، یا جماعت‌های مافیایی و…) نمی‌شود. اما در اکثر موارد جماعت‌ها دارای مرزهایی مشخص در بیرون از خود هستند و این مرزها را از طریق علائم و نشانه‌هایی قابل تشخیص به نمایش می‌گذارند. استفاده از یک نام خاص (فرایند نام‌گذاری جماعتی)، لباس‌ها و آرایش و ظاهری خاص، استفاده از وسایل و اشیاء ویژه، تعیین محدودۀ سرزمینی مشخص و استفاده از زبانی خاص در قالب واژگان یا ساختارهای خاص و.. از جمله مواردی هستند که می‌توان در مرزبندی و تمایز یافتن (هویت یابی) از آن‌ها نام برد. پرسش اساسی در اینجا آن است که چرا امروز شاهد رشدی چنین چشم‌گیر در شمار جماعت‌ها و در بالا گرفتن احساس تعلق‌های جماعتی هستیم؟ پاسخ به این سؤال را انسان‌شناسان عموماً به فرایند جهانی‌شدن در موقعیت کنونی و در شرایط فعلی آن مربوط می‌دانند.

جهانی‌شدن با تمایل سرسختانه‌ای که به یکسان‌سازی فرهنگی  و از میان بردن اشکال کوچک و سبک کمتر رایج فرهنگی در جهان دارد، هرچند در این امر تا اندازۀ زیادی نیز موفق بوده، مسبب اصلی شکل گرفتن فرایندهای مقاومت فرهنگی نیز بوده است. این فرایندها خود را به گونه‌های مختلف بروز می‌دهند و عاملی هستند که به رغم واکنشی بودن باید آن‌ها را به مثابۀ نوعی سازوکار تدافعی برای به تعویق انداختن مرگ فرهنگ‌های کوچک و در خطر ارزیابی کرد. جماعت‌گرایی‌های جدید یکی از اشکال این نوع از مقاومت‌ها هستند که به افراد این امکان را می‌دهند که با پناه گرفتن در پشت یک هویت جمعی و بهره بردن از اعتبار و قدرت این هویت مانع از فروپاشی و از دست رفتن آن فرهنگ‌ها شوند. با توجه به این امر می‌توان جماعت‌گرایی‌ها را به خودی خود امری منفی تلقی نکرد و شاید حتی بتوان ادعا کرد که امکان استفاده از آن‌ها  با مدیریت فرهنگی مناسبی در جهت بهبود عمومی موقعیت‌های فرهنگی یک جامعه وجود دارد. اما این خطر را نیز نباید از نظر دور کرد که این گونه جماعت‌گرایی‌ها همواره ممکن است گرایش به انفکاک اجتماعی را در افراد تقویت کرده و جامعه را به سوی پدیده‌ای که «مجمع‌الجزایری شدن» نام گرفته است پیش ببرند. منظور از این امر آن است که جامعه بدل به مجموعه‌هایی بزرگ و کوچک از جماعت‌ها شود که فاقد ارتباط و همگرایی لازم و ضروری برای تداوم و انسجام اجتماعی باشند و این امر خطرناکی است زیرا نه فقط موجودیت جامعه مزبور بلکه موجودیت خود آن جماعت‌ها را نیز به خطر انداخته و سبب می‌شود که پتانسیل‌های آنومیک، تنش و ناامنی اجتماعی در آن جامعه افزایش یابد.

رشد جماعت‌گرایی‌های قومی در جهان کنونی که نهایتاً می‌توانند به شکل بروز شوینیسم‌های جدید قومی یا اشکال متفاوت «ملی گرایی‌های قومی» بروز کنند، از این دست هستند. این گونه جماعت‌گرایی ها را امروز می‌توان در شهرهای بزرگ کشورهای توسعه‌یافته مشاهده کرد. مطالعات اجتماعی در سال‌های اخیر نشان داده‌اند که  بسیاری از حرکات تروریستی و بنیاد‌گرایی‌های افراطی ریشه در این گونه جماعت‌گرایی‌ها دارند. در کشورهای در حال توسعه نیز این گونه از جماعت‌گرایی‌ها که به خصوص در قالب‌های قومی و محلی بروز می‌کنند از دلایل اصلی ناتوانی این دولت‌ها و شکست آن‌ها در پیشبرد پروژه‌های ملت‌سازی و دولت‌سازی جدیدشان است.

در نهایت باید بر این نکته انگشت گذاشت که موضوع جماعت‌گرایی نیاز به مدیریت حساسی دارد که درک پدیده‌های فرهنگی و رابطۀ آن‌ها را با فرایند جهانی‌شدن می‌طلبد و بدترین نوع رابطه با این پدیده، نفی مکانیکی و تمایل به از میان برداشتن آن با روش‌های الزام آور است که عموماً درست برعکس آن را در بدترین اشکالش تقویت می‌کنند.