گوبلز، وزیر« فرهنگ» و مغز متفکر دستکاری و شستشوی مغزی مردم آلمان نازی، در کنار هیتلریسم، همپای کمونیستی استالینیاش، به شکل گستردهای از خلال فشار«معناشناسانه» بر زبان برای این هدف استفاده میکرد. چند سال پس از پایان جنگ، در ۱۹۴۸، اورول در کتاب «۱۹۸۴» خود یک جهان ویرانشهری را ترسیم کرد که سوءاستفاده از زبان، ستون اصلی هژمونی قدرت در آن بود. و سالها بعد، سیاستمدار و جامعهشناس آمریکایی، پاتریک موینیهان با مفهوم «نفوذ معناشناختی» بحث درباره این روش را زنده کرد: مفهومی که امروز پس از استفاده هراسناکی که ناسیونالیسم مسیحی و راست افراطی سفیدپوست ترامپیست از آن میکند، دوباره بر سر زبانها افتاده است. این کار با دو روش انجام میشد و میشود: مخففسازی از اصطلاحات بلند به صورتی که معنای اغلب «ناخوشایند» یک اصطلاح را به حروفی بیمعنا و قابل بارگذاری مجدد تبدیل کند (نظیر «ک.گ.ب.»، «اس.اس»، «سیا» و «ناتو») و دیگری از طریق مسخ معنایی، یعنی قرار دادن معنایی کاملا متفاوت در شکلی از کلمات که با تکراش در گفتار و نوشتار، ذهن را دچار خطای معناشناختی کنند، وقتی گوبلز، تبلیغات دروغین خود را «روشنگری عمومی» مینامید و استالین «جمهوری دموکراتیک» را برای پوشاندن معنایی توتالیتاریستی، به کار میبرد، این تردستی به وقوع میپیوست. بدین ترتیب دستگاه شستشوی مغزی بخش بزرگی از کار خود را به زبانی وا میگذاشت و میگذارد که با تکرار این روشها در خواندن، نوشتن و سخن گفتن هر روزه، معنا را زیر فشار قرار داده و آن را زیر و رو میکند. تلهای که باید در سیستمهای مدرن رسانهای و شبکههایارتباطی دائما از آن بر حذر بود.
ناصر فکوهی / ۱۴۰۱