جهان مصیبتباری که پیر بوردیو در کتاب خود «فقر جامعه» تصویر میکند، جهانی است که حاشیههای دردناک و فقیر و محرومش گاه به گاه در شورشی خود را به بیان اجتماعی در میآورند، زیرا از هرگونه «شکل بیان» دیگر به جز «شورش» و «تخریب» محروم هستند: زبان ِ تخریب اشیاء ، همان زبانی که مارکس نیز درباره کارگران قرن نوزدهم زیر فشار ماشینهای ِ بیرحم، از آن سخن میگفت. جهان ِ پس از سپتامبر ۲۰۰۱، جهانی نیست که در آن حاشیهها فقیر و محروم باشند، بلکه سراسر فقیر و محروم و دردناک و هراسانگیز است: حاشیهها در اینجا، به جزایر کوچک ثروت و قدرتی تبدیل شدهاند که ثروت جهان را صرف محافظت از پناهگاههای بهشتی ِ کوچک خود در برابر ِ متن ِ گسترده و سراسر دوزخواری میکنند که آنها را فراگرفته. حاشیه اکنون هم پیرامون ِ اقلیمی را زیر فشار مرگبار قرار داده و هم جهان ِ اجتماعی را . پرسش این است که اگر راه حلی برای بازگشت به تعادلی که جهان در آن قابل زندگی شود، ساخته نشود، آیا اقلیم زودتر ما را از بین خواهد برد یا خودویرانگری جمعی.
ناصر فکوهی / ۱۴۰۱