رشد و تحول علوم امری طبیعی است و علمی که نتواند و یا نخواهد رشد کند و به کنشگران خود امکان شد دهد همچون آب راکدی می ماند که متولیانش چه بخواهند و چه نه، نمی توانند انتظاری جز گندیدن تدریجی و آرام اما قطعی آن را داشته باشند. مرداب، مرداب است ولو آنکه بر روی آن چند گل زیبا نیز برویند و منظره ای غریب و چشم اندازی «دوست داشتنی» و «تماشایی» به وجود بیاورد که البته این نیز جز برای کسانی که قصدشان تنها تماشا و تفریح است، ثمری ندارد. علم می تواند و باید رشد کند اما برای این کار بیش از هر چیز نیاز به صداقت، باور و ایمان و سخت کوشی و رنج وجود دارد نه به پول و تجمل و «ریخت و پاش» های بی دریغ از کیسه دیگرانی که نه زبانی برای حاشای ننگ دیگران را دارند و نه دستی برای برهم زدن جشن های هرزه وار. به همین دلیل نباید تعجب کرد که چرا در جایی از کشورمان ، در «کارناوال» مضحکی که عنوان یک علم قدیمی را بر پوسترها و بسته های مختلف هدایا و بساط رنگین و پر نقش و نگار اما خالی ازارزش خود، حک کرده بود، خبری از شرکت برخی از قدیمی ترین و معتبرترین صاحب نامان آن علم نبود، کسانی که برخی از آنها پیش از تولد نویسنده این سطور، شهرت و اعتباری در خور در این زمینه داشتند و در کمال بی ادبی (به معنای دقیق کلمه) به کنار گذاشته شده و یا نادیده انگاشته شدند. این توهین و بی انسجامی معنایی و کلامی، که با کوهی از شواهد و جزئیات بر سفره ای رنگارنگ و پر رونق اما تحقیر آمیز و بی حرمت بر پا شده بود، چیزی نبود که بتوان آن را با حضور تنی چند از دیگر بنیان گذاران این رشته که بی شک اعتبار و ارزش آنها برای همه ما شناخته شده و احترام انگیز است، قابل اغماض دانست. به همان اندازه که شرکت برخی از این اساتید و دوستان را می توان و باید به حساب دغدغه و تمایلشان به نجات قایق در هم شکسته ای دانست که برغم فرزندانی ناخلف، نیاکانی آبرومند داشته است، نمی توان بر دیگرانی نیز که برغم دعوت های متعدد و خبر دادن از یک هفته « خوش گذشتن» و «سیر و سیاحت» نخواستند در این کارناوال شرکت کنند ، خرده گرفت. و اگر اظهارات نادرست برخی از افراد که دلیل این عدم حضور را «بیماری» و «گرفتاری» و …. عنوان کردند نبود، شاید اصولا نیازی به نوشتن این سطور نیز وجود نمی داشت. گفتیم و باز هم بگوئیم که هدف از این یادداشت انتقاد آمیز، خرده گرفتن بر شرکت کنندگان در این برنامه نیست: بسیاری از نزدیک ترین دوستان و دانشجویان ما از سر خوش دلی و با انگیزه کمک به حرکتی در راه اعتلای این علم در آنجا حضور داشتند اما همان ها نیز اغلب از بی سازمانی، پایین بودن عمومی سطح علمی و باز هم از «ریخت و پاش » های تجملی، تصنعی و نمایشی می نالیدند .
حال این پرسش مطرح است: واقعا با نهادی که نام قدیمی این علم را بر خود یدک می کشد و سالهاست برغم جیب های آکنده اش ، دست هایی خالی از آن دانش دارد و یا از این هم بدتر، به صورتی سیستماتیک علم دیگران را غصب می کند، به حساب خود می گذارد و گاه حتی با تخریب آن، به رشته تحریرش در می آورد و بی هیچ دقت و نظارت و وسواسی به چاپ می سپارد، تا بدان فخر بفروشد و به ویژه با بعضی از علمداران این کارناوال، که از فرط سنگینی بارآنچه هنوز از آبروی گذشتگان بر جای مانده، تا کمر در زمین فرو رفته اند، با این «جوانان جویای نام» تازه به دوران رسیده ای که در این نهاد، «یک شبه قصد دارند ره صد ساله بپیمایند» و از فرط «خودباوری» مبالغه آمیزشان، انسان را بیشتر از آنکه به شگفتی بیاورند به خنده می اندازند، زیرا گویی به سختی اصرار دارند که بی بضاعتی و کم ظرفیتی خود را بر سر بامها فریاد بزنند، چه باید کرد؟ براستی چرا کسانی در مدارهای ناتوان و فروپاشیده مغزهای کوچکشان تصور می کنند که می توانند جیب های انباشته شان، و ظاهر بزک کرده اما از شکل افتاده شان، سر و وضع «اعیانی» و «نبوغ فروتنانه» خود را دائما برخ دیگران بکشند و به همه پیشنهاد «خود فروشی» بدهند؟
نه پاسخ روشنی به این پرسش داریم و نه پاسخی به پاسخ های احتمالی شفاهی یا کتبی آتی به این چند خط، فقط نکته ای را بگوئیم، اگر در این نوشته تعمدا نه نامی از شهری آوردیم، نه از کسی و کسانی، نه از نهادی، نه از مقاله، کتاب و مراسمی … برای آن نبود که خوانندگان خود را با معمایی پیچیده سرگرم کرده باشیم. چیستانی در کار نیست: نشانه ها آنقدر روشن هستند که می توان نام ها را با چشمان بسته بر شکل ها گذاشت و تاسف ها آنقدر ژرف، که همچون همیشه ما را بدان وا می دارد که پاسخ های واقعی مان را با کار، کار و باز هم کار بدهیم.