جهان در حال حاضر دو مصیبت بزرگ را تجربه میکند: اول کرونا ویروس که حدود هشت ماه است آغاز شده و احتمالا اگر رفتارهای درستی در کنشگران اجتماعی وجود داشته باشد و از عقل و علم پیروی کنند تا یک سال دیگر نسبتا و عمدتا مهار میشود. اما مصیبت دوم، بزرگتر و خطرناکتر است: «دونالد ترامپ» که فراتر از یک شخص باید نام دقیقتر «ترامپیسم» به آن داد و در تعریفش میتوان گفت: نوعی پوپولیسم توطئهاندیش، مردسالار، اقتدارمنش و خشن ِ راست ِ نولیبرال در پیوندش با فساد و دیکتاتوریها و مافیای جهانی. ترامپیسم نه با ترامپ آغاز شده و نه با او پایان میگیرد. دهها سال است در نطفه سرمایهداری مالی و فساد سیاسی – اقتصادی در جهان وجود داشته و با انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا به نقطه عطف رسید. امروز نیز، هنوز احتمال ضعیفی به باقی ماندنش در قدرت یعنی چهار سال مصیبتبار دیگر برای آمریکا و جهان وجود دارد. اما پیش از ورود به بحث اصلی باید بگوییم اصرار ما بر این پدیده و بحث بر سر آن چیست؟ چرا باید ریاست جمهوری یک کشور دیگر برای ما آنقدر اهمیت داشته باشد؟ پاسخ بسیار بلند است و اینجا تنها به بخشی از آن میپردازیم. اما تنها همین را بگوییم که توهّم اینکه بایدن شرایط را زیرو رو کند (چه در داخل و چه در خارج آمریکا) همان اندازه بیربط است که ممکن بود کسی درباره اوباما در سال ۲۰۰۸ داشته باشد. به قدرت رسیدن بایدن در درجه اول و تا سالها به معنای بازگشت به یک موقعیت «عادی» خواهد بود و نه یک موقعیت عادلانه یا قابل قبول. سیاست همان طور که بارها گفته شده هنر «ممکن» ها است و آن را نباید با «مبارزه سیاسی» که هنر اتوپیاها است، اشتباه گرفت. سرنوشت جهان و طبعا ما، در جهان، بیشتر از آنکه به اشتباه فکر میکنیم به صورت محلی رقم میخورد، متاسفانه به شدت تحت تاثیر وقایع جهانی است و این به دلایلی بسیار پیچیده که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم. مثلا به گروهی از مشخصات اجتماعی و فرهنگی که اهمیت آنها بسیار بیشتراز اشکال سیاسی ناپایدار و حتی خشونتآمیز جهانسومی است و این مشخصات هستند که امروز پایههای اجتماعی ِ اساسی فرهنگها و پهنههای ِ اجتماعی همه کشورهای جهان را در قرن بیست و یکم تشکیل می دهند .
بیاییم با تحلیل وضعیت «پایه» انتخاباتی ترامپ در آمریکا بر اساس مجموعه نظرسنجیهای ماههای اخیر در این کشور، وضعیت را کمی توضیح داده و به جای هیجان زده شدن و شور و شوق بیهوده به خود راه دادن، یا خشم و نفرت بیهوده از خود به خرج دادن که جز رضایت خودمان مصرفی نداشته و چندان خریداری در جاهای دیگر نیز ندارد، به این موضوع از اندکی نزدیکتر بنگریم.
تقریبا تمام نظرسنجیهای چند ماه اخیر (بهار و تابستان ۲۰۲۰) نشان می دهند «پایه» اساسی که امکان دارد به دونالد ترامپ امکان دهد دوباره رای بیاورد، در کدام بخش از جامعه آمریکا است. این بخش را می توان در چند حوزه کاملا مشخص تعریف کرد: نخست مردان در برابر زنان که اختلافی بیش از سی درصد علیه ترامپ، آنها را از یکدیگر جدا میکند. زنان بسیار بهتر از مردان تشخیص می دهند که این فرد تبهکار، فاسد، بیاخلاق و زنستیز چگونه با ایجاد تفرقه در جامعه آمریکا و با ایجاد آشوب و تشویق همه دیکتاتورها از کره شمالی و چین و روسیه گرفته تا مجارستان و برزیل، و با تبلیغ نفرت و ایجاد ترس از «دیگری» در طول چهار سال اخیر آمریکا و جهان را به خطر انداخته است. به همین دلیل است که زنان از ابتدای دوره ترامپ نه فقط بالاترین مخالفت و فعالیت را با وی کردند، بلکه فعالترین گروه اجتماعی علیه سیاستهای او در آمریکا و جهان بودند (نکتهای تقریبا به صورت یک مشخصه ثابت در کل جهان در مبارزه زنان برای آزادی و عدالت و برابری و نوع دوستی به نسبت مردان، دیده میشود). دومین گروه، سفید پوستان و به ویژه مردان سفید پوست در برابر رنگین پوستان و به ویژه زنان رنگین پوست و از همه مهم تر سفید پوستان ِ روستایی هستند. اکثر نظر سنجیها نشان می دهد که آمریکای روستایی در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد بیشتر طرفدار ترامپ است تا رقیب دموکراتش. روستاییان حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند که تا چند سال دیگر افراد غیرسفید پوست در آمریکا به اقلیت و رنگین پوستان یا همان «دیگری» که از آن وحشت دارند، به اکثریت تبدیل خواهند شد. روستاییان آمریکایی دربرابر فناوریهای جدید و جامعه جدید بیشترین ترس را دارند و بیشترین مقاومت را نشان می دهند، هنوزتصور می کنند استفاده از ذغال سنگ راه حل خوبی در انرژی است، هنوز تصور می کنند می توان با جنگ تعرفههای تجاری به جایی رسید و غیره. گروه سوم، سفید پوستان غیرتحصیلکرده دانشگاهی است که بنا بر نظرسنجیها ۲۵ درصد بیشتر طرفدار ترامپ هستند. دلیل در اینجا نیز روشن است، تحصیلات دانشگاهی ولو تحصیلات با کیفیت نه چندان درخشان، به افراد دید و درک بهتری از پیچیدگی جهان جدید می دهد که دیگر حاضر نیستند نظریههای خیال پردازانه و توطئه «دیگری» را بپذیرند. و همین سبب می شود که طرفداران ترامپ را بیشتر افرادی تشکیل می دهند که نسبت به مسائل پیچیده داخلی و خارجی آگاهی نداشته و طرفدار نظریه های توطئه از همه انواعش هستند به صورتی تا دو ماه پیش ماسک زدن و بالا رفتن میزان مرگ و میر کرونا را اکثرا «دروغ و توطئه دموکراتها» علیه ترامپ می دانستند و بسیاری شان نیز قربانی همین باورهای ابلهانه شدند. گروه دیگر طرفداران مذهبی افراطی ترامپ یعنی سفید پوستان «اوانجلیست» و ضد علم و منطق و عقل هستند که بالاترین گسست را نسبت به نامزد دموکراتها نشان می دهند یعنی بیش از ۵۰ درصد. واقعیت این است که «اوانجلیست»ها که میتوان آنها را مسیحیان متعصب و بسیار قشری تعریف کرد به شدت به نژادپرستان سفید در آمریکا نزدیک و بسیار طرفدار نظریههای توطئه هستند. و سرانجام گروه افراد بالای ۶۵ سال در برابر جوانان که شکاف بزگی را تشکیل می دهند اکثریت مطلق جوانان آمریکاییبا اختلافی بیس از ۵۰ درصد مخالف ترامپ هستند. تا چند ماه پیش و در انتخابات ۲۰۱۶ افراد بالای ۶۵ سال پایه بزرگی برای ترامپ بودند؛ اما با سیاست بدون کفایت ترامپ امروز بخش بزرگی از این افراد را به هلاکت در اثر کرونا داده – به ویژه در فلوریدا که به شدت از کرونا ضربه خورده و از ایالات مهمی است که بازنشستگان آمریکایی به آنجا می روند تا سال های آخر عمر را بگذرانند- از ترامپ روی برگرداندهاند. بنابراین میبینیم که پایه مصیبتی به نام ترامپیسم برای آمریکا و جهان در نوعی خشونت «مردانه» ، در نوعی «دورافتادگی» از مدرنیته شهری ، در نوعی دورافتادگی از درک علمی و دانشگاهی از جهان، در نوعی قشریگری اعتقادی ضد علم، و سرانجام در عدم توانایی به درک تغییر جهان و پذیرفتن جهان جدید به دلیل کهولت است. همه این عوامل بسیار مهم هستند.
اما نکتهای که در این مقاله صرفا به آن اشاره و در گروهی از مقالات دیگر آن را نشان خواهم داد، این است: به جرات باید گفت هیچ واقعهای پس از سقوط شوروی در ۱۹۹۰مهمتر و هولناکتر از احتمال ضعیف انتخاب مجدد ترامپ نیست. این امر شاید هنوز، ممکن باشد مثلا از خلال یک جنگ (یا شبه جنگ) بینهایت مخرب یا هر واقعه بینهایت غیرمترقبه که به آن در آمریکا معمولا « سورپرایز اکتبر» (ماه قبل از انتخابات) میگویند. اما دلیل فاجعهبار بودن انتخاب ترامپ برای آمریکا و برای جهان همان است که در مورد شوروی بود: بسیاری تصور می کردند که با سقوط شوروی، روسیه بدل به کشوری دموکراتیک و رکن و پایه ای اساسی و جدید برای قدرتمند تر شدن دموکراسیها در منطقه اوراسیا و در دنیا شود و کشورهای همدست شوروی به دموکراسی های منطقهای کوچک. اما سی سال بعد، واقعیت با تمام تلخیاش پیش روی ما است: پوتین رئیس پیشین پلیس مخفی شوروی (ک.گ.ب.) در راس قدرت روسیهای به شدت دیکتاتورمنش و خطرناک برای دموکراسی در اروپا و جهان است و قصد دارد تا ۲۰۳۶ سعنی تا ۸۴ سالگی به صورت «قانونی» در قدرت بماند و برای این کار بر یک پوپولیسم راست و نولیبرال – مافیایی حساب می کند. روسیه امروز عامل اصلی خطر علیه همه دموکراسی ها در جهان – البته در کنار جین- است. در جمهوریهای کوچک قفقاز نیز دیکتاتورهایی حکومت می کنند که خودشان یا پدرانشان در راس احزاب کمونیست فاسد پیشین بودند. انتخاب مجدد ترامپ نیز به معنای سقوط آمریکا به مثابه یک ابرقدرت خواهد بود اما نه آن چیزی که ما ممکن است تصور کنیم: یعنی به وجود آمدن دولتی دمکراتیک که دیگر در جهان به سود دیکتاتورها و گروه های فاسد عمل نکند، بلکه درست برعکس ، قدرتی که به شدت هر آنچه میراث ارزشمند در دموکراسی و فرهنگ آمریکا وجود دارد را نابود کرده و جای خود را به دولتی بدهد که شریک و همدست آشکار و بدون تعارف مافیاهای بین المللی و دیکتاتورهای همه مناطق جهان شود. آرزو کنیم چنین نشود بی آنکه البته توهمی برای تغییر ساختاری آمریکا با روی کار آمدن دموکراتها یا برقراری نوعی موقعیت «عادی» به وجود خواهد آمد که باید آن را جداگانه تحلیل کرد.
۳ شهریور ۱۳۹۹