لیلا رزاقی
به نظر می رسد که نوعی امید به تدریج در حال شکل گیری است که بتوان پایان دوره ای از یک تونل سیاه را در این حوزه مشاهده کرد. اما هر اندازه از انتخابات می گذریم این احساس نیز در حال تقویت شدن است که بیشتر با وعده روبرو هستیم تا با عمل، بیشتر با حرف های خوب تا کنش های قاطعانه. دولت باید هر چه زودتر ، اقداماتی اساسی را در این زمینه شروع کند تا سازمان های غیر دولتی بتوانند در محیطی امن فعالیت های خود را آغاز کنند.
وضعیت کنونی جامعه مدنی بویژه سازمانهای غیر دولتی را پس از روی کار دولت یازدهم چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر می رسد که نوعی امید به تدریج در حال شکل گیری است که بتوان پایان دوره ای از یک تونل سیاه را در این حوزه مشاهده کرد. اما هر اندازه از انتخابات می گذریم این احساس نیز در حال تقویت شدن است که بیشتر با وعده روبرو هستیم تا با عمل، بیشتر با حرف های خوب تا کنش های قاطعانه. دولت باید هر چه زودتر ، اقداماتی اساسی را در این زمینه شروع کند تا سازمان های غیر دولتی بتوانند در محیطی امن فعالیت های خود را آغاز کنند. اما هنوز چندان شور و هیجانی در این سازمان ها دیده نمی شود، به ویژه در شهرستان ها که جو پیشین با فشار بسیار بیشتری از تهران، حاکم بود. تغییرات مدیریتی در مدیریت های مربوط به جامعه مدنی با روند بسیار کندی پییش می رود و در برخی موارد کالبد پیشین هنوز محکم بر سر حای خود نشسته اند و هیچ تغییری مشاهده نمی شود. ادامه تصدی گری دولتی در زمینه هایی مثل رسانه ها و دانشگاه ها کاملا گویا است.
بنظر شما در شرایط کنونی مهمترین مسایلی که کنشگران و سازمانهای غیر دولتی در ایران با آن مواجه هستند کدامند؟
مهم ترین مساله وجود سد بزرگ مجوز های بی پایانی است که باید برای هر کاری از دولت درخواست کرد و گزینش هایی که نه تنها کاهش نیافته است بلکه در بسیاری موارد تشدید شده اند. تشکیل سازمان های غیر انتفاعی یک حق اساسی است که نباید نیاز به چنین تعدای از موانع و چنین سطحی از نظارت و کنترل و وسواس دولت باشد. بنابراین در قدم اول، سد مهم، وجود هفت خوان رستمی است که بر سر تاسیس سازمان ها، انجمن ها، موسسات مردمی و غیر انتفاعی وجود دارد. در دومین سطح وجود چنین سطحی از حساسیت در مورد فعالیتهای این سازمان ها نگریستن به آنها به مثابه دشمن داخلی است. نگاه مشکوک به هر آنچه غیر دولتی و مستقل است خبر از نوعی پارانویای درونی شده در نظام دولتی می دهد که بیش از آنکه برای سازمان های مدنی خطرناک باشد برای خود دولت خطرناک است زیرا آن را شکننده و نبود اعتماد را از درون و برون کشور نسبت به آن افزایش می دهد. البته موانع را من صرفا در سطح دولت نمی دانم و بی عملی و بی کفایتی و محافظه کاری سود طلبی بسیاری از نخبگان را که لزوما دولتی نیستند را نیز عامل مهمی در این موقعیت رکودی به حساب می آورم، برای مثال نگاه کنیم به وضعیتی که ناشران حاضر نمی شوند مسئولیت از میان برداشته شدن سانسور را بپذیرند و ضمانت هایی می خواهند که این کار برایشان هیچ هزینه ای نداشته باشد و یا موصع گیری هایی که اخیرا از طرف گروهی از نمایندگان جامعه فرهنگی علیه رویکردهای دولت به مساله قومی و تدریس زبان های محلی دیدیم. این ها گویای عقب ماندگی جامعه روشنفکری و نخبه ما است که طبعا نتیجه اش ضربه خوردن جامعه مدنی و سازمان هایش است.
بنظر شما میزان نفوذ و گستره پایگاه اجتماعی، سازمانهای غیردولتی در جامعه ایرانی چه مقدار می باشد و به عبارت دیگر سازمانهای غیر دولتی گروههای اجتماعی را نمایندگی می کنند و اگر جواب منفی است دلایل آنرا بیان کنید؟به عنوان مثال آیا انجمن جامعه شناسان توانسته در خصوص ارائه ی فعالیت های علمی یا اجتماعی ، صاحب نظران یا اساتید جامعه شناس در کشور را برای دستیابی به اهداف مطلوب خود بسیج نماید یا نمایندگی کند؟
میزان نمایندگی سازمان های غیر دولتی پایین است و برای این موضوع دو دلیل اصلی وجود دارد نخست مقاومت دولت در به رسمیت شناختن و کمک به این سازمان ها و مانع تراشی های پی در پی برای ارائه مجوز به تاسیس سازمان های جدید و هزینه دار کردن مشارکت در این سازمان ها و دستکم به رسمیت نشناختن فعالیت در این سازمان ها به مثابه فعالیتی موثر در سیر علمی افراد به خصوص در دانشگاه که انگیزه های مشارکت را به شدت کاهش می دهد ؛ و از طرف دیگر همین نبود انگیزه در مشارکت و عادت کردن نخبگان و جامعه علمی و روشنفکری به خانه نشینی و کار نکردن و درونی کردن موقعیت حاشیه ای به بهانه هزینه دار بودن این فعالیت ها. در موردی که ذکر کردید، دقیقا این دو گروه از مسائل باعث شده است که نسبت اعضای انجمن جامعه شناسی به کل کالبد علمی این رشته ها در کشور کم باشد، اما به جرات می توان گفت که اگر مبنا را نه تعداد کل بدون توجه به کیفیت سطح دانش اعضای این کالبد بگیریم، میزان مشارکت و حضور جامعه علوم اجتماعی در انجمن بسیار مطلوب است. به عبارت دیگر به گمان من در حال حاضر، مطرح ترین و مهم ترین صاحبان اندیشه در این حوزه در انجمن حضور داشته و فعالیت می کنند. و در طول سال های گذشته در سخت ترین شرایط نیز این حضور تداوم داشته است.
مهمترین عوامل پیشبرنده– تقویت کننده – و تحدید کننده – محدود کننده- محیطی، سازمانهای غیر دولتی در جامعه ایرانی کدامند؟
مهم ترین عوامل همان گونه که گفتم یکی تصدی گری دولتی است که باید کاهش یابد و از طرف دیگر تغییر رویکرد کنشگران اجتماعی نخبه است که باید با فراید عمومی جهانی پسا انقلاب اطلاعاتی و دموکراتیزه شدن دانش و مشارکت اجتماعی هماهنگ شود. ما در هر دو زمینه مشکل داریم و این دو یکدیگر را به صورت چرخه ای تقویت می کنند. اما از نظر من همانگونه که بارها گفته ام ، سهم و مسئولیت نخبگان و روشنفکران ما که به جای آنکه جامعه را از اسطوره گرایی اش خارج کنند، خود دائما بر این رویکردهای اسطوره ای می آفزایند و به جای آنکه بر دموکراسی و تعمیم علم و فرهنگ تاکید داشته باشند، هر چه بیشتر تمایلات اسنوبیسم و اشرافی گری فرهنگی از خود نشان می دهند، بسیار بیشتر است. ما خود عوامل محیطی خود را می سازیم اما نمی خواهیم این را بپذیریم. فرو رفتن گروه های فکری درون حباب هایی هر چه غیر قابل نفوذ تر و عدم پذیرش همکاری و همراهی و نبود ظرفیت برای نقد اجتماعی و تحمل نظرات دیگران و ایدئولوژیک (در معنای بد کلمه فکر کردن) و تمایل شدید به چسبیدن به گروهی از اسطوره های روشنفکری و «چهره ها» و غیره، آفاتی هستند که مانع از رشد جامعه مدنی تفکر به طور کلی و تفکر انتقادی به طور خاص می شوند. و بدون چنین زمینه هایی نمی توان انتظار رشد جامعه مدنی و مدنیت را با سرعتی بالا داشت.
در شرایط کنونی و امید اجتماعی شکل گرفته در جامعه پس از انتخابات ۲۴ خرداد و روی کار آمدن دولت یازدهم،برای گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی، با بهره گیری از تجربیات و درسهای گذشته، چه اقداماتی –باید ها و نباید ها- در دستور کار فعالان مدنی و سازمانها ی غیردولتی قرار گیرد؟
نکته دقیقا همین است که هیچ نشانه ای از اینکه روشنفکران و نخبگان درسی از گذشته گرفته باشند مشاهده نمی شود. همه در این عقیده استوارند همواره بهترین رفتار را داشته اند و صرفا دخالت بیرونی ، مثلا دخالت دولتی مانع به نتیجه رسیدن کنش و اندیشه های آنها شده است. این مساله تازه ای در ایران نیست، اصولا افراد و گروه ها و نهاد ها و جریان ها نه نسبت به حال و نه به خصوص نسبت گذشته خود توانایی نگاه انتقادی را ندارد و گمان می کنند اگر این گذشته یا این حال را اندکی به زیر سئوال ببرند به طور کامل تخریب می شود و در حالی که همین انفعال است که آنها را نابود می کند. ما تا نتوانیم از این چرخه های توهم زا بیرون بیاییم، نباید امیدی به بهبود جامعه مدنی و تقویت آن داشته باشیم و این امر لزوما به دولت ها و سیاست هایشان مربوط نمی شود.
بنظر شما در شرایط کنونی، چه استراتژی یا استراتژیهایی را می توان برای توانمند سازی و ظرفیت سازی سازمانهای غیردولتی بکار بست؟
بهترین استراتژی نقد کامل و بدون تعارف تمام نهاد ها و سازمان های مدنی به وسیله خودشان و حرکت به سوی اندیشه بین رشته ای و به زیر سئوال بردن اسطوره های روشنفکری و جریان های اسنوبیسم و اشرافیت گرایی فرهنگی است که هر روز در حال تخریب بیشتر محیط ذهنی ما هستند. خروح از انفعال گروه بزرگی از کنشگران اجتماعی مثل دانشگاهیان، برخی روشنفکران ، دانشجویان و… برای مشارکت در مباحث در حوزه عمومی استراتژی بسیار مناسبی است که متاسفانه به جای آن شاهد پناه گرفتن آنها در پشت مباحث انتزاعی و اسنوبی هستیم که بدون شک فایده ای برای جامعه ما ندارند و به جای آن بهترین روش آن است که افراد زبان هی خارجی خود را تقویت کنند و به جای اتلاف این همه زمان برای شنیدن و خواندن خطابه ها و متون شارحان نظریه پردازان به خواندن مستقیم خود آن متن ها در زبان اصلی شان بپردازند.
بطورکلی چشم انداز جامعه مدنی در ایران را چگونه ارزیابی می کنید ؟
سوای آنکه باوری به پیش بینی ندارم وآن را ناممکن می دانم . اما منطقا و با تکیه بر موقعیت هایی که در جهان واقعی در طول چند دهه اخیر با آنها سرو کار داشته ایم می توانم بگویم که این آینده می تواند هم بسیار خوب باشد و هم بسیار بد. این امربدان بستگی دارد که ما در چه زمانی با چه مکانیسم هایی بتوانیم از توهمات خود خارج شویم و به جهان واقعی بپیوندیم و یا اینکه تا سالیان سال غرق در این توهمات به زندگی خود ادامه دهیم. مدنیت، جامعه مدنی، دموکراسی و غیره تنها می توانند حاصل فرایدهای طولانی مدت درونی شدن مفاهیم و نظام های کنش باشند و پدیده هایی مثل قوانین و ابزارهایی مثل کتاب ها و جلسات و غیره تنها می توانند اثرات تسریع کننده یا کند کننده در این فرایندها داشته باشند و نه اینکه جایگزین آنها شوند. اگر خواسته باشم در یک کلام این سخنان و این گفتگو را خلاصه کنم، معتقدم ما در ایران پتانسیل های بسیار بالایی در جوانان و زنان داریم که می توانند در صورت قرار گرفتن در فرایندهای مناسب به شکوفایی برسند ، اما همین پتانسیل ها اگر در فرایندهای اسطوره ساز و توهمی وارد شوند چشم انداز ها در آینده چندان روشن نخواهد بود که امیدوارم چنین نباشد. تجربه شخصی و روزمره من، نشان می دهد تعداد بی شمار افراد و گروه های مدی وجود دارند که در تمام گوشه و کنار کشور ما به فعالیت و کارهای مفید مشغولند اما همه از یکدیگر فاصله می گیرند و این فاصله گرفتن هم ربطی به دولت ندارد و خودشان چون دچار اشکال مختلف بیگانه هراسی هستند ترجیخ می دهند تنها در جمع خود بمانند. اگر ما بتوانیم این افراد و گروه ها را قانع کنیم ه مرزهای میان یکدیگر بشکنند و به جای محفلی فکر کردن مدنی فکر کنند، بدون شک آینده بسیار بهتری در انتظار جامعه مدنی خواهد بود.
این گفتگو با روزنامه اعتماد انچام شده است و روز ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ به انتشار رسیده است.