برگردان ناصر فکوهی
با وجود این، چنین روندی، برغم جنبه کاملا مشروع آن، ممکن است چیزی را نادیده بگیرد. کمیسیون یک ابداع سازمانی است – ما حتی میتوانیم زمانی را که چنین ابداعی پیدا شده را مشخص کنیم. این ابداع همچون یک اختراع فناورانه است؛ اما از گونهای کاملا خاص. دولت چنین ابداعهایی را میخواهد، یعنی ابداعی که از طریق آن بتوان انسانها را کنار یکدیگر گذاشت و چنان سازماندهی کرد که کارهایی را انجام بدهند که در صورت سازمان یافتهنبودن بدین شکل [حاضر] به انجامش نباشند. ما به صورت خودانگیخته وجود این نوع از فناوری را فراموش میکنیم. ما امروز مطالعات زیادی داریم که به تاثیرات ورود رایانهها به محیط کار مربوط میشوند، اما اغلب فراموش میشود که بگویند چگونه ابداع چیزی مثل «بخشنامه» جهان دیوانسالارانه را دگرگون کرد؛ و یا در مرحلهای بسیار قدیمیتر چگونه همین جهان دیوانسالارانه با گذر از سنت شفاهی به حقوق کتبی، به کلی زیر و رو شد. در مورد فناوریها و ابداعهای سازمانی، به ندرت با یک نام خاص و مشخص روبرو میشویم: نام مخترعان علمی در یادها میماند اما نام ابداعگران دیوانسالارانه را کسی در یاد نگه نمیدارد. برای نمونه، وام شخصی یک ابداع سازمانی بسیار پیچیده بود.
کمیسیونها هم یک ابداع تاریخی هستند که کارکرد داشتهاند و اگر امروز هنوز از آنها استفاده میکنیم – آنچه من کارکردگرایی حداقلی مینامم – دلیلش آن است که این کمیسیونها باید کارکرد خاص خود را داشته باشند. امروز واژه کارکردگرایی یکی ازمفاهیمی است که به نوعی دشنام تبدیل شده و بنابراین بسیار کم ممکن است در زمینه علمی به کار رود. اما من تنها این را میتوانم بگویم – البته به عنوان جامعه شناس– که وقتی نهادی به صورت پیوسته و در طول زمان مورد استفاده قرار میگیرد، حتما ارزش آن را د ارد که فرضیه کارکردی بودنش، اینکه باید کارکردی داشته باشد را مطرح کنیم. این ابداع سازمانی یعنی کمیسیون، تاثیر قابل ملاحظهای دارد که سبب میشود که بینش نمایشی به آن نهاد، از یادمان برود: این نهاد سبب ایجاد تاثیرات نمادینی میشود که نتیجه صحنهپردازی امر رسمی هستند، نتیجه انطباق رسمی با بازنمایی رسمی. در این مورد توضیح خواهم داد. این پرسش را هم طرح کنیم که کمیسیون «بار» که در جلسه گذشته از آن صحبت کردیم چه میکند؟ این کمیسیون تعریف جدیدی از یک مسئله عمومی میدهد که در اینجا به طور مشخص حق مسکن است و خود نیاز به یک تحلیل تاریخی دارد. بدیهی است که یکی از مفاهیم اولیه جامعهشناسی، به گونهای که من آن را درک میکنم، آن است که هرگز نمیتوان یک مسئله را به تنهایی در نظر گرفت، زیرا هر مسئلهای مسائل دیگری به وجود میآورد بنابراین باید توجه داشت که ما با زایش تاریخی مسائل سروکار داریم. در مورد مسئله حق مسکن نیز باید از خود بپرسیم: این مسئله چه زمانی و چگونه مطرح شد ، انساندوستانی که این حق را پایهگذاری کردند، چه کسانی بودند، چه نفعی از این کار می بردند، در چه فضایی زندگی میکردند و غیره.
بنابراین ما میپذیریم که مسئلهای وجود دارد و میگوییم : این کمیسیون به صورت عمومی به این مسئله عمومی میپردازد و برای آن یک راه حل قابل مطرح شدن عمومی مییابد. پس، گزارشی رسمی وجود خواهد داشت که به صورت رسمی و با اقتداری تقریبا رسمی، ابلاغ خواهد شد. نویسنده این گزارش کسی خواهد بود که با یک گفتمان دارای اقتدار مینویسد، زیرا این گفتمانی است که دارای مجوز اقتدار است. یعنی این گفتمان دارای اقتداری است که بنا بر کسی که به آن اجازه [اقتدار] داده، کسی که آن را خواسته و برای این کار به کسی که گزارش را ارائه میدهد، نمایندگی داده، اقتدار یافته است.این گزارش، گزارشی است که به صورت تاریخی تعیین یافته و در هر مورد باید دست به تحلیل آن زد و برای این کار باید روابط قدرت را میان کسی که نمایندگی میدهد و کسی که نماینده میشود را شناخت و بدینترتیب درک کرد که بنا بر ظرفیتهای هر یک از دو سوی این ماجرا چگونه باید گزارش را مورد استفاده قرار داد: آیا کسانی که موضوع کمیسیون بودهاند، دارای قدرت استراتژیک کافی هستند تا از کمیسیون استفاده کنند و همچنین بتوانند از همه موارد ضمنی در ماموریتی که به آنها داده شده، استفاده کنند؟ ماموریتی برای رعایت نتایج کمیسیون آنها؟ آیا آنها اصولا قصد و ظرفیت این کار را دارند؟ در هر مورد، کارهای تجربی زیادی مورد لازم است. و البته این بدان معنا نیست که الگوی مطرح شده حقیقی نیست. الگو اینجاست که به ما امکان دهد بتوانیم تغییر شاخص ها را مطالعه کنیم.
ساخت اجتماعی مسائل عمومی
بنابراین ، افراد مزبور، تعریف مشروع جدیدی از یک مسئله عمومی ارائه میدهند، آنها شیوه جدیدی از ارائه امکانات پاسخ دهی به شهروندان در آنچه حقوق آنها نامیده شده، یعنی نیاز به مسکن، را مطرح میکنند. این مسئله به همان گونهای مطرح میشود که مثلا مسئلهای درباره اعتیاد یا حق تابعیت: چه کسانی در انتخابات شهرداریها حق رای دارند؟ چه کسانی حق دارند بررسی شوند؟ ژوزف گوسفیلد مطالعهای درباره مباحث مربوط به الکلیسم و تصادف های رانندگی انجا م داده است(۱) او خود را در پرسمانی قرار داده که در آمریکا به آن «ساختگرا» می گویند: او خود را در میان کسانی قرار میدهد که از سنت شوتز و برخی از روان-جامعهشناسان آمریکایی مثل مید(۲) تبعیت میکنند و معتقدند که کنشگران اجتماعی جهان بیرونی را به مثابه یک داده دریافت نمیکنند بلکه آن را میسازند. برای آنکه تصویری نسبتا ساده از این تز به شما بدهم، باید بگویم که در اینجا بحث بر سر بازسازی عملکردهای ساخت است که کنشگران اجتماعی دست به آن میزنند تا میانکُنشهای خود را و یا روابط نیمهساخته شده را همچون رابطه دانشجویان / استادان یا رابطه مشتری / کارمندان اداری را، خود بسازند. در این کتاب گوسفیلد اصرار دارد درباره زایش یک مسئله اجتماعی بحث کند و از جمله نشان میدهد چگونه یک کار به ظاهر علمی مثل آمار، چه دولتی و چه خصوصی،خود یک گفتار اجتماعی است که از خلال آن آمارگران در ساختن یک مسئله اجتماعی مشارکت میکنند؛ برای مثال آنها هستند که رابطه میان مصرف مشروب و تصادفات رانندگی را به مثابه امری بدیهی مطرح میکنند؛ بنابراین آنها نشان میدهند که چگونه یک گفتمان علمی و بنابراین جهانشمول میتواند به یک بازنمایی اجتماعی با پایه اخلاقی که به شکل کاملا نابرابری در جهان اجتماعی وجود دارد، میتوان نوعی تقدس علمی داد. گوسفیلد نشان میدهد که کنشگران رسمی، قانونگذارانی که هنجارهای جدید را تبیین میکنند و همین طور حقوقدانانی که این هنجارها را به اجرا در میآورند به نوعی نمادین باورهای نمادینی را که به صورت نابرابر در آنچه «افکار عمومی» نامیده میشود، را تقویت میکنند – و بدین ترتیب به آنها اجازه میدهند که با استدلالهای علمی مطرح گردند.
ادامه دارد…