واکنش را می توان، کنشی تعریف کرد که نه لزوما ناشی از چارچوبی عقلانی و فکر شده، بلکه حاصل، پاسخی عاطفی، احساسی و اغلب «خودکار» و دست کم «خود انگیخته» به کنشی دیگر باشد. واکنش ها در زنجیره هایی پیوستاری قرار می گیرند که می توانند دائما تداوم یابند. بدین ترتیب، هر کنشی ممکن است به یک واکنش دامن زند که خود به کنشی تبدیل شود که به واکنشی دیگر منجر شود. چرخه های باطل عموما چنین پیوستارهایی را در معنایی آسیب شناختی می سازند. برای نمونه یک کنش اولیه ولو کوچک و به نظر بی اهمیت، به زنچیره ای تبدیل می شود که ممکن است یک جامعه را به نابودی بکشاند یا ضربات شدیدی به موقعیت کنونی و تاریخ آینده آن وارد کند. بسیاری از ویرانگر ترین رویدادهای تاریخی نظیر جنگ ها، انقلاب ها، نسل کشی ها از حادثه ای کوچک آغاز شده اند. جنگ حهانی اول حاصل ترور ولیعهد اتریش-مجار بود و انقلاب تونس حاصل خود سوزی یک جوان. کنش ها و واکنش ها در زنجیره های زمانی، عموما خارج از اراده کنشگران اجتماعی عمل می کنند و تامل این کنشگران بر دلایل و پی آمدهای آنها و تحلیل پسینی که از آن زنجیره ها انجام می شود ، همچون فرافکنی آنها در آینده بر اساس، زنجیره های گذشته، بر پایه ذهنیت هایی خود دستکاری کننده هستند، که تاثیر چندانی بر واقعیت ندارند اما سبب این فکر می شوند که گویی همه چیز آن طور که باید باشد، بوده و آن طوری خواهد بود که باید باشد؛ والبته در هر دو مورد ما با خیالپردازی هایی روبرو ئیم که بیشتر به سرخوردگی منجر می شوند تا به تایید آنها.
اکنون پرسش این است که واکنش ها که رفتارهایی هیجان زده و به دور عقل هستند چه تاثیری می توانند در سرنوشت فرهنگی یک گروه داشته باشند. در این حال، با توجه به سنخیت واکنش ها و اتوپیاها، اگر خواسته باشیم مبنای خود را تاریخ معاصر بگیریم، باید بگوئیم نمی توان منکر اهمیت و قدرت آفرایندهای ااتوپیایی شد. اما وارد کردن نگاه اتوپیایی مبتنی بر فرایندهای هیجان زده به نظام شناختی خویش برای یافتن انرژی تاثیر گزاری بر واقعیت، تفاوتی عمده با کنار گذاشتن عقلانیت و کنش بر اساس فاصله گرفتن احساسی با واقعیت است. شکی نیست که چنین کنشی عموما خالی از هیجان، شور و گاه حتی عشق است: نوعی روحیه پروتستان و پوریتن در برابر روحیه ای لاتین، عقل در برابر شور. در این میان می توان پرسید آیا «فرهنگ» بیشتر از جنس «شور و هیجان و خیال» است یا از جنس « عقل آرامش و تامل». پاسخ بدون شک نمی تواند مطرح کردن یک تقابل و دوگانه ای قطعی باشد. اما می توان این را گفت که هر چند بزرگترین دستاوردهای فرهنگی و زیبایی های هنری انسان حاصل شور و در یک معنا واکنش های جنون آمیز انسان ها در برابر فرایندها و کنش های زندگی بوده اند، اما بزرگترین دردها، جنایات، خیانت ها، خباثت ها و زشتی های روح انسانی نیز چنین بوده اند. تفاوت میان این دو تنها در آن است که شورها و هیجان ها ما را از خود بیخود می کنند، و عقل و اندییدن در خونسردی و به دور از شور، می توانند ما را به درک موقعیت های واقعی نزدیکتر کنند.
در حوزه فرهنگ، شور و هیجان و واکنش، همواره خطراتی بزرگ به حساب می آیند، زیرا می توانند کنشگران یک فرهنگ را به سویی سوق دهند که بازگشتی در آن متصور نباشد. از این رو شاید بهتر باشد بگوئیم، هر چند هنر در چارچوب فرهنگ قابل تعریف است، اما از جنس فرهنگ نیست. فرهنگ، مجموعه رفتاری – ذهنی است که باید بتواند به تولید و بازتولید نظام زیستی ما و کاهش تنش های درون گونه ای ( تنش ما با انسان ها دیگر) و برون گونه ای (تنش ما با گونه های دیگر حیوانی و جانوری و طبیعت به طور کلی) کمک کند؛ مجموعه ای که باید بتواند باعث همسازی و هماهنگی میان انسان ها با یکدیگر و با دیگر موجودات شود. چنین سازوکاری بدون تردید نیاز به آن دارد که از حداکثری از عقلانیت و دوری جستن از واکنش ها برخوردار باشد: سازوکاری که بتواند با خونسری و با تحلیل دائم موقعیت ها و فرافکنی در حدی که قابلیت آن برای نظام شناختی ما وجود دارد، کنش های لازم و دهنیت های ضروری را به ما معرفی کند. فرایندی که شاید جندان ربطی به خلاقیت های هنری و زیباشناسی های حاصل از آن نداشته باشد اما دقیقا به همین دلیل نیز به گمان ما می توان از علوم اجتماعی به مثابه «علم» نام برد و از گرایش های اجتماعی به مثابه اتوپیاهای زیباشناختی. زندگی بدوناتوپیاها ، ممکن است در ما، هراس رسیدن به دوزخ را زنده کند، اما دوزخ های تاریخ حیات انسانی اغلب حاصل اتوپیاهایی تجسم یافته بوده اند.
قهرمانان تا زمانی که در اتوپیا باقی بمانند، قهرمانان خیالین هستند اما قرار گرفتن آنها در شرایط واقعی از آنها اغلب شیاطینی واقعی نیز می سازد. واقعیت، اسطوره ها را از میان می برد، اتوپیاها رنگ می بازند و آنچه از شور و سرمستی خیالپردازی های اتوپیایی باقی می ماند، اقسوس و سرخوردگی است. هم از این رو، شاید بهتر باشد، که هر گاه کنشی به خصوص در حوزه فرهنگ داریم، از خود بپرسیم، آیا این یک کنش مبتنی بر عقلانیت است و یا صرفا واکنشی احساسی به کنشی دیگر و به همان اندازه پر خطر برای سوق دادن ما به سوی خود ویرانگری. تاریخ بسیاری از جوامع پیرامونی کنونی، و رابطه آنها با آنچه در جهان معاصر می گذرد، زنجیره ای طولانی از واکنش های پی در پی ای است که نه منشاء آنها مشخص است و نه به خصوص آینده آنها. جهانی شدن، به فرایندهایی جنان خیالین دامن زده و چنان این فرایندها را در نظام های نمادین و رسانه ای خود بازتاب داده و تقویت می کند، که کنشگران اجتماعی در بسیاری موارد تنها راه رهایی خود را در سپردن خویش به پوشالی ترین توهمان می بینند: هویت های کاذب، خیالپردازی ها و بر پا کردن کاخ های خیالین و سست در گذشته های بی معنا و آینده های موهوم، اثرات جنین واکنش هایی است که شاید گمان برود ما را به زیباشناسی های اتوپیایی می رسانده اند و خواهد رساند، اما در واقعیت ما را در بندهای دوزخی خود ساخته اسیر کرده و خواهند کرد.
ستون مشترک انسان شاسی و فرهنگ و روزنامه شرق (سه شنبه ها)
این مطلب روز سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰ منتشر می شودد.