برخی از پدیده هایی که در پیرامون ما وجود دارند، به حدی طبیعی و «بدیهی» به نظر می رسند که کمتر به اهمیت اساسی آنها نه تنها در حیات زیستی بلکه در موقعیت فرهنگی خود آگاهیم و درباره آن تامل می کنیم. «صدا» در مفهومی عام یکی از این پدیده ها است. داوید لو بروتون، جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی اخیرا (سپتامبر ۲۰۱۱) کتابی با عنوان «انسان شناسی صدا» منتشر کرده است که این پدیده را در همه ابعاد فیزیکی و فرهنگی اش مورد بررسی قرار داده است و غنا و پیچیدگی آن را در زندگی فردی و گروهی انسان ها نشان می دهد.
صدا همچون بسیاری دیر از پدیده هایی که ما در زندگی خود با آنها سروکار داریم، در آن واحد هم موجودیتی فیزیکی یا طبیعی است و هم موجودیتی فرهنگی و اجتماعی. صدا البته همچون چهار پدیده دیگری که به دستگاه حسی ما مربوط می شوند، یعنی پدیده های مربوط به بینایی، بساوایی، چشایی و بویایی، نقش و اهمیت بسیار بیشتری از پدیده هایی دارد که به صورت غیر مستقیم در مجموعه های حسی و بازنمایی های ناشی از آنها قرار می گیرند. همانگونه که بارها بر این نکته تاکید کرده ایم رابطه انسان با جهان بیرونی صرفا از خلال دستگاه حسی او یعنی حواس پنج گانه انجام می گیرد که البته از خلال بازنمایی های ذهنی و چرخه هایی که با واقعیت ایجاد می کنند، روابط و فرایندهای ذهنی و کنشی بسیار پیچیده و تودرتویی را ایجاد می کنند.
در این زمینه، صدا حتی در چارجوب محدود صدای انسانی، طیف بسیار گسترده ای را پوشش می دهد: از سخن گفتن گرفته تا موسیقی نهفته در نوای انسان ها ( آوا و اشکال مختلف آن). مطالعاتی که درباره زبان انسانی انجام گرفته اند، کمابیش نشان می دهند که انسان ها ابتدا از زبانی کالبدی برخوردار بوده اند که ظاهرا برای روابط محدود ارتباطاتی میان آنها کافی بوده است، زبانی که بقایای آن هنوز هم در شیوه های سخن گفتن ما در فرهنگ های مختلف ، حرکات دست و بدن و چشم ها و غیره ادامه یافته است و استفاده هوشمندانه از آن درمورد برخی از افراد ناتوان مثل ناشوایان برای ساختن زبان حرکتی، به آنها امکانات گسترده ای برای اجتماعی شدن داده است.
اما ظهور زبان ملفوظ در قالب صداهایی که به تدریج حنجره انسانی را تقویت کرده و در رابطه با قالب های نحوی و معنایی و شناختی، امکانات زیادی به بروز احساسات و اندیشه ها و ساخت آنها می دهند، صدا را در مرکز گروه بزرگی از پدیده های فرهنگی قرار داده است. از این زاویه می توان شاهد بازنمایی و باز تعریف مجموعه صدا ها اعم از صدای اشیا، صدا های طبیعت (جانوران و پدیده های اقلیمی و…) و ترکیب آنها با صدا وزبان انسانی چه در لایه های مستقیم (تصویر سازی ها و بازی ها و ساختار بندی های صدایی و زبانی) و چه غیر مستقیم (هنر در همه شاخه های آن از هنرهای تجسمی گرفته تا هنرهای تصویری و کلامی) بود.
بعد فرهنگی دیگری در مورد صدا که اهمیت ویژه ای دارد، بعد هویتی آن است. صدا ، همچون چهره، از مهم ترین مشخصات و مولفه هایی است که هویت افراد را می سازد . از این رو هر گونه تغییری در صدا ( و یا تخریب جزئی یا کلی آن که به آن اشاره خواهیم کرد) سبب، تغییر هویتی و به خصوص روابط هویتی می شود. گویی زمانی که کسی چهره یا صدایش را تغییر می دهد، هویتی دیگر پیدا می کند و این احساسی است که هم دیگران دارند و هم ممکن است خود او نسبت به هویت کنونی و پیشین خود پیدا کند.
این جنبه هویتی صدا، را باید در چارچوبی عام تر میان فرهنگ های مختلف نیز در نظر گرفت. هر فرهنگی دارای طیف و مشخصات خاص در به کار گیری صدا در موقعیت های مختلف زبانی و اجتماعی دارد و گذار از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر لزوما کار ساده ای نیست چنانکه حتی کنشگران چند زبانه (به دلیل برخورداری از والدینی از زبان های مختلف و یا مهاجرت) نیز برای گذار از یک زبان به زبانی دیگر باید تغییرات تاکتیکی و استراتژیکی مختلفی را در شخصیت خویش به وجود بیاورند (ولو ناخود آگاهانه) و وارد جهان های شناختی – حسی متفاوتی بشوند و گاه نیز به همین دلیل دچار نوعی سردرگمی هویتی می شوند و گاه نیز خواسته یا ناخواسته یک یا چند زبان خود را به طور جزئی یا کلی به سود زبان یا زبان های دیگری ترک می کنند.
در نهایت جنبه های آسیب شناختی صدا را نیز باید در نظر گرفت: از بیماری های صدا همچون لکنت زبان، ضربه خوردن تارهای صوتی و یا از میان رفتن کامل حنجره (در سرطان) تا اشکال پیچیده تری از آسیب شناختی همچون عدم توانایی افراد در به کار گیری صدا و یا ناتوانی و عدم شناخت یا شناخت ناکافی آنها از موقعیت های زبانی – صدایی برای راه یافتن به جامعه و یا بالا رفتن در مقیاس اجتماعی. عدم برخورداری از «صدایی مناسب» و یا به کار بردن نادرست صدا در موقعیت های اجتماعی مربوط، می تواننن صدمات سختی به کنشگران اجتماعی بزنند.
در نتیجه گیری این بحث میتوان عنوان کرد که بررسی جنبه های مختلف صدا و تامل بر چگونگی شکل گیری آن ، فراتر از مباحث فثیزیولوژیک، از خلال فرایندها و موقعیت های اجتماعی و فرهنگی می تواند راهی باشد به سوی درک بهتر فرهنگ خود و فرهنگ های دیگری. در این چشم انداز جای آن هست که بر رابطه میان صدا به طور اعم و موسیقی به طور خاص اشاره کنیم. در نظر گرفتن موسیقی به مثابه شکل تلطیف یافته ای از صدا ، هر چند از بنیان درکی نادرست نیست، اما به گمان ما نوعی تقلیل گرایی مفهومی شمرده می شود. برعکس نیاز به آن وجود دارد که از یکس و میان موسیقی سخن انسان و موسیقی آواز و ابزارهاهای موسیقیایی رابطه ای معنایی، شناختی، نمادین و حتی کارکردی یافت و تحلیل کرد. کاری که باید از جنبه ای دیگر بر رال بطه میان زبان کالبدی انسان با حرکات کالبدی موسیقیایی (دررقص) نیز انجام داد.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق(سه شنبه ها)
این مطلب در روزنامه شرق سه شنبه ۲۹ شهریور منتشر می شود.