تصویر: یونس برنده جایزه نوبل
فرهنگ بر سکوی «برندگان»
اهدای جوایز فرهنگی، در معنای عام واژه فرهنگ، در همه زمینه ها از حوزه علمی گرفته تا حوزه های هنری، در همه کشورها و نظام نهای سیاسی رایج است. بررسی هر یک از این جوایز و نظام فکری و دلایلی که به ایجاد آنها منجر شده است و همچنین مراسم و مناسکی که آنها را همراهی می کنند و یا با آنها قابل تشبیه هستند ( نظیر بزرگداشت ها، انتخاب شخصیت های «برتر»،«رونمایی» از کتاب ها و حتی داوری ها …) نیاز به آن دارد که هر یک از این موارد را ابتدا به صورت جداگانه و در ابعاد مختلف تاریخی چه به صورت خطی و موردی و چه به صورت متقاطع و تطبیقی، بررسی کنیم که این خود کاری بسیار بزرگ ولی لازم است و سپس به تحلیلی عمومی و دقیق نسبت به منطق آنها به صورت تفصیلی بپردازیم.
با وجود این، می توان در قالبی کلی تر به ساختارها و فرایندهای توجیه کننده این جوایز از لحاظ فرهنگی و پی آمدهای آنها در نگاهی عمومی نیز پرداخت. البته در این نگاه قصد ما ورود به اشکال آسیب شناختی این جوایز برای نمونه اشکال فساد، دستکاری های خود آگاهانه یا ناخود آگانه، تحمیق ها و غیره نیست، بلکه موضوع جایزه را در متعارف ترین و اگر بتوان گفت «سالم» ترین شکل آن در نظر می گیریم.
با این رویکرد، اهدا جایزه فرهنگی، در کل فرایند و سازوکارهای خود به ایجاد سلسه مراتب ارزش گزاری و طبقه بندی هایی منجر می شود که رویکردهای هژمونیک را نشان می دهد. نگاهی به نهادها و کنشگرانی که در فرایند یک جایزه شکل می گیرند به روشنی گویای این امر هستند: نهاد جایزه دهنده، با عمل خویش، به خود مشروعیتی می دهد که لزوما از آن برخوردار نیست، بنابراین نخستین فرایندی که با یک جایزه مطرح می شود، فرایند مشروعیت بخشی به چنین نهاد و کنشگران آن است. برخورداری این نهاد از هر نوع از انباشت قدرت (چه قدرت فیزیکی و خشونت آمیز و چه قدرت مالی ) به مثابه عاملی مضاعف در این فرایند مشروعیت یابی وارد عمل می شود که می تواند و اغلب چنین است، کاملا ماهیت دستکاری کننده داشته باشد: برای مثال وقتی یک شرکت بزرگ تجاری یک جایزه فرهنگی اهدا می کند، ماهیت اصلی خود یعنی رابطه مشخصی را که با درآمد زدایی دارد و این برنامه نیز می تواند در حکم یکی از برنامه های تبلیغاتی اش باشد را در چارچوبی از نوعی «خیر خواهی روشنگرانه» فرو می برد و خود و دیگران را نسبت به این امر قانع می کند. چنین دستکاری هایی می توانند تا حد یک نظام پیشرفته از دستکاری ایدئولوژیک و بسیار خشن پیش روند برای مثال نگاه کنید به موقعیتی که ورزش و جوایز ورزشی به ویژه بین المللی در رژیم های توتالیتری همچون شوروی پیشین یا کره شمالی کنونی، برای توجیه و «درخشان» بودنا ین رژیم ها، داشت و دارد.
تشکیل یک «هیئت داوران»، نه فقط فرایند مشروعیت یابی قدرت مرکزی را تایید می کند، بلکه فرایند مشروعیت یابی جدیدی را به اعضای این گروه آغاز می کند به گونه ای که انتخاب آنها به خودی خود آنها را در مرتبه ای «بالاتر» از کسانی که باید درباره شان «داوری» کنند، قرار می دهد، در عین حال ماهیت دستکاری کننده نظام جایزه می تواند از طریق انتقال و سرایت مشروعیت گروهی از اعضای داور که دارای سرمایه اجتماعی و فرهنگی بیشتری هستند به دیگر اعضا که فاقد این مشروعیت هستند، باز هم نظام اجتماعی را دستکاری کند.
انتخاب «برنده» یا «برندگان» جایزه و سلسله مراتبی کردن آنها به صورت خطی (اول، دوم، سوم…) یا به صورت ترکیبی (بهترین…، ) خود گویای یک نظام طبقه کننده است که سوای پی آمدهای اقتصادی ، سیاسی آنها دارای اثرات مشخص در میدان مربوطه در سطح میان کنش های بین افراد و روابط قدرت میان آنها است. بنابراین جوایز در عین حال که کسانی را از خلال مشروعیت دهندگی سازمان یافته و دستکاری شده به «بالا» می آورد، کسانی را نیز «حاشیه» ای می کند.
و سرانجام خود «مراسم اهدای جوایز» که یک مناسک تمام عیار است می تواند مورد توجه قرار بگیرد. مطالعه دقیق بر کنش ها و میان کنش ها، چگونگی ارائه سخنرانی ها (در شکل و در محتوا) ، چگونگی اعلام نامزدها و اعلام «برندگان» و در نهایتا هدای جوایز به آنها در صفی از «گروه جایزه دهنده» که جایزه را پیش از اهدا شدن از دستی به دست دیگر می سپارند و بدین ترتیب هر یک مشروعیت دیگری و همگی مشروعیت جمعی را تایید می کنند، صف کسانی که بر روی «صحنه» می آیند، جایزه می گیرند، از حاضران «تشکر» کرده و یا «تعظیم» می کنند و از سوی دیگر خارج می شوند و گفتگوهای آنها با رسانه ها در همان شب و در روزها و ماه های بعدی ، انتشار عکس های «مراسم» و چگونگی صحیت کردن «برندگان» از خودشان و از دیگران ، با «فروتنی» های واقعی یا غیر واقعی شان، همه و همه، یک نظام گسترده مناسکی را می سازد که مطلعه آن با روشی که کلیفورد گیرتز «توصیف انبوه» (thick description) می نامد می تواند بسیار گویا باشد.
بنابراین می توان ادعا کرد که هر چند نمی توان منکر تاثیر گزاری نسبتا مثبت و در شرایطی خاص از مناسک «جایزه» و «بزرگداشت» و مناسک دیگری از این قیبیل بر نظام فرهنگی شد، این گونه مراسم بیشتر از آنکه سازوکاری فرهنگی باشند، سازوکارهای قدرت به حساب می آیند که در حوزه یک میدان مشخص (سینما، ادبیات، ورزش، …) و یا در رابطه ای پیجیده میان آن میدان و میدان سیاسی، دارای نقش هایی عمدتا غیر فرهنگی به شمار می آیند. اینکه آیا این نقش ها می توانند از «غیر فرهنگی» بودن به «ضد فرهنگی» بودن تبدیل شوند یا نه، پاسخ بی شک مثبت است، این یک امکان واقعی است، اما در اینجا با یک ضروروت و جبر روبرو نیستیم. از لحاظ فرهنگی و همان گونه که گفتیم بدون در نظر گرفتن پی آمدهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی این فرایندها که خود چای بحث و تحلیل بسیار دارند، نظام های جایزه، نظام هایی هستند که در فرایند عمومی «دستکاری اسطوره ای» نظام های شناختی یک جامعه قرار می گیرند و نیاز آن جامعه را به خروج از موقعیت های متعارف برای رسیدن موقیعت های «جشن» یا «متاسک» نشان می دهند که لزوما ربطی به رشد فرهنگ نداشته و کمکی به آن نمی کنند.
اما در نهایت از آنچه گفته شد نمی توان نتیجه گرفت که در سیاستگزاری های فرهنگی، نظام های «جایزه» لزوما باید کنار گذاشته شده و یا محدود شوند ، اما می توان با درک سازوکارهای درونی آن ها این فرایندها را به سوی موقعیت هایی هدایت کرد که میزان آسیب های دستکاری کننده شان بر نظام های فرهنگ به حداقل رسیده و قابلیت حوزه های دیگر از جمله حوزه های اقتصادی و سیاسی در سوء استفاده از آنها کاهش یابد.
ستون هفتگی نگارنده در روزنامه «روزگار نو» (شنبه ها)