پس از کارل فون فریش (۱۸۸۶-۱۹۸۲) و کنراد لورنتس(۱۹۰۳-۱۹۸۹) ، کردار شناسان جانوری اتریشی و هر دو برنده جایزه نوبل فیزیولوژی در ۱۹۷۳، که آثار مهم آنها از سال های پیش از جنگ تا دهه ۱۹۷۰ درباره مفاهیمی چون منشاء های طبیعی زبان و خشونت منتشر شده بودند و تا امروز مورد استناد قرار می گیرند، رشته کردار شناسی جانوری (ethology) که گاه به تنهایی کردارشناسی نامیده می شود، به یکی از مهم ترین رشته های علمی تبدیل شد که نتایج حاصل از آن امروز نه فقط در حوزه تخصصی این رشته بلکه به ویژه در زمینه مطالعات انسان شناسی، مورد بهره برداری قرار می گیرد. در این زمینه، ما حتی شاهد پدید آمدن شاخه جدیدی در انسان شناسی فرهنگی نیز بوده ایم که انسان – جانور شناسی نام گرفته است (zooanthropology). یکی از ایران شناسان پیشکسوت یعنی ژان پیر دیگار، در سال ۱۹۹۰، کتاب «انسان و حیوان» خود را در این حوزه یعنی روابطی که انسان ها را با جانوران پیوند می دهد و چگونگی تاثیر گذاری این دو بر یکدیگر در کنار آثار دیگری در همین زمینه منتشر کرد که به فارسی نیز(به وسیله اصغر کریمی) ترجمه و منتشر شده است.
از این رو، مبحث شناخت رفتارهای جانوری و استفاده از دانش مردمی و علمی در این زمینه برای شناخت انسان ها، رویکردی جدید به حساب نمی آید. اما برخلاف گروهی از نوشته های کلاسیک که دست به تشبیه میان انسان ها و حیوانات می زدند تا عمدتا برخی از نظریات سلسله مراتبی و کنش های ناشی از آنها به ویژه برده داری، را توجیه کنند و رد پای آنها را می توان در تفکر اجتماعی کلاسیک از ارسطو تا ابن خلدون و نظریه های نژاد گرایانه و یهود ستیزانه قرن بیستمی (نظیر آرای دو گوبینو، دولاپوژ و چمبرلین) دنبال کرد، کردار شناسی جانوری امروز به رشته ای پویا و پربار بدل شده است که یکی مهم ترین نمایندگان آن دانشمند فرانسوی فرانس دووال (متولد ۱۹۴۸) و استاد دانشگاه اموری در آتلانتا است. وال که ده ها سال پیشینه کار از نزدیک بر جانوران را دارد، درباره فرهنگ حیوانی در گفتگویی می گوید :«هر وقت دانسته ها به صورت اجتماعی منتقل شوند، ما می توانیم هم از «فرهنگ انسانی» و هم از «فرهنگ جانوری» صحبت کنیم»(گفتگوهایی درباره انسان و فرهنگ). از این رو امروز سخن گفتن از مفهوم «فرهنگ» در مورد جانوران رویکردی نیست که شگفتی زیادی را ایجاد کند.
بنابراین هر چند گروهی از کردارشناسان راهی به نادرست را پیش گرفتند و با شکست روبرو شدند یعنی نتوانستند به هیچ عنوان زبان انسانی را به جانوران حتی بسیار نزدیک به انسان ( نظیر شمپانزه ها) بیاموزند و در نهایت آنها را وادار به خاطر سپردن گروهی از واکنش ها در برابر برخی از انگیزش های بیرونی به صورت خودکار کردند، کردارشناسی مدرن، توانست با مطالعات میدانی و مشاهدات آزمایشگاهی نشان دهد که برخی از رفتارهایی که تا همین اواخر صرفا در حوزه «انسانی بودن انسان» دسته بندی می شدند در میان جانوران وجود دارد. از مهم ترین این تجربیات باید به چندین حوزه از جمله زبان، فناوری، اقتصاد، خویشاوندی، عواطف اشاره کرد.
هر چند فون فریش و کنراد نیز این امر را نشان داده بودند، اما مطالعات بعدی به روشنی ثابت کردند که در میان جانوران ما با زبان، لااقل در مفهوم ارتباطی آن روبرو هستیم: جانوران پیام هایی را ولو بسیار معدود در زمینه های چون منابع غذایی، خطر و جفت گیری به یکدیگر منتقل می کنند و راه این انتقال پیام ها می تواند ختی نمادین باشد («رقص» زنبورهای عسل) اما اشکال صوتی نیز در میان پستاندران پیشرفته و برخی جانوران دیگر (میمون ها، بالن ها) یا تشعشع نور(کرم های شبتاب) دیده می شود. در زمینه فناوری استفاه از ابزار برای ایجاد تداوم های اندامی و کمک به قابلیت های بدنی و حتی ساخت ابزار برای نمونه ساخت زیستگاه درطیف گسترده ای از جانوران از پرندگان تا پستاندران ساده (موش ها) دیده شده است. در حوزه اقتصاد، مبادله یعنی رد و بدل کردن «خدمات» و اشیاء در میان پستانداران پیشرفته دیده شده است،. در حوزه خویشاوندی ممنوعیت زناشویی با محارم که امری کاملا انسانی تصور می شد ، باز هم در میان جانوران مشاهده شده است. و سرانجام در حوزه عواطف امروز روشن شده است که جانوران نیز دارای حافظه هستند، خواب می بینند، دوست داشتن و یا نفرت را احساس می کنند و آنها را به روابط کنشی تبدیل می کنند. بنابراین در مجموع سخن گفتن از چیزی با عنوان«فرهنگ جانوری » امرز به هیچ عنوان به دور از منطق نیست و هم از این رو امروز دفاع از «حقوق جانوران» نیز از میاحث مطرح در حوزه حقوقی است.
با توجه به آنچه گفته شد، نیاز به تاملاتی جدی در حوزه هایی چون اخلاق زیستی، رابطه برون گرونه ای (یعنی رابطه انسان با سایر گونه های دیگر) و نتیجه گیری های جدید در زمینه های نظری از جمله در مکاتبی چون ساختارگرایی و نظریه های نمادین جدی به نظر می رسد.
اخلاق زیستی(bioethics)، در این میان جایگاهی ویژه دارد. باور های انسان حور در طول بیش از چندین قرن به ویژه با تمرکزی که در تمدن های اروپایی پیدا کردند و از آنجا به سراسر جهان تعمیمی یافتند، به روابطی تنش آمیز و هر چه خشونت بار تر میان گونه انسانی و سایر گونه ها و با کل طبیعت منجر شده اند، که امروز بشریت را به موقعیتبی بحرانی در ابعاد زیست محیطی اش رسانده است به صورتی که هم موجودیت خود او و هم موجودیت کل طبیعیت زمینی را با خطر جدی نابودی روبرو کرده است. پیدا شدن این موقعیت را باید تا حد زیادی ناشی از درونی شدن این انسان محوری(anthropocentrism) در اروپای پس از رنسانس دانست که سپس با انقلاب صنعتی و امروز با انقلاب اطلاعاتی، توهم یک برتری مطلق انسان را نسبت به همه موجودات به وجود آورده که لزوما و برخلاف آنچه اغلب عنوان می شود ارتباط و هم پوشانی مستقیمی با باورهای دینی مبتنی بر اشرف دانستن انسان بر سایر موجودات ندارد.در گفتمان دینی، این اشراف تقریبا به صورت انحصاری بر قابلیت ها و موقعیت های اخلاقی انسان استوار است در حالی که اشرافیت مورد استناد در اندیشه فناورانه، تقریبا انحصارا در قدرت و قابلیت های سلطه فیزیکی و خشونت آمیز انسان بر سایر گونه ها و موجودات تکیه می زند: دو رویکرد کاملا متفاوت و حتی متضاد.
شاید به همین دلیل نیز امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به تامل بر مفهوم «فرهنگ جانوری» وجود داشته باشد، تا شاید بتوان شرایط زیست اخلاقی، ذهنی و خلاق انسان در ابعاد زیبا شناسانه و فکری آن را به گونه ای که «هست» یعنی در جهان شناختی و زبان شناختی خود انسان استوار ساخته و به رابطه ای معقول و پایدار با سایر موجودات و با کل طبیعت رسید و بر عکس توهم قدرت فیزیکی مبتنی بر ابزار گونگی اندیشه را که رویکردی خود ویرانگر است، به کنار گذاشت.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق(سه شنبه ها)
این مطلب روز سه شنبه ۲۸ دی ماه منتشر شده است.