لویی دومون(۱۹۱۱-۱۹۹۸)، انسان شناس فرانسوی در سال ۱۹۶۶ کتاب معروف خود «انسان سلسه مراتبی» را منتشر کرد و در آن به تشریح و تحلیل نظام سلسله مراتبی هندوستان پرداخت. تا پیش از دومون، رویکرد عمومی به این نظام که خود را در کاربرد واژه پرتغالی «کاست»( به معنای «جدا افتاده») و سپس در در مفهوم رواج یافته «نظام های کاستی» نشان می داد، روبکردی کاملا از برون و خود محور بینانه بود. استعمارگران در برخورد با جامعه هند با پهنه هایی اجتماعی روبرو شدند که در آنها روابط بین افراد بسیار سازمان یافته و گروه بزرگی از این روابط بین کاست های مختلف (به ویژه روابط زناشویی) به طور کامل تابویی و ممنوع بودند. از این رو واژه «کاست» در نظر اروپایی ها، توصیفی گویا بود که نشان می داد این جوامع از پهنه های بسته نسبت به یکدیگر تشکیل شده اند و در آنها خبری از «پیشرفت» و «تحرک» اجتماعی نیست. این امر البته تفاوت زیادی با معنای محلی داشت و حتی واژه ای که به کار می رفت یعنی «جیتی» بیشتر به مفهوم شغل و حرفه بود.
با وصف این، مطالعات مردم نگارانه در طول قرن بیستم و به ویژه آثار جامع ژرژ دومزیل و امیل بنونیست و سایر زبان شناسان و تاریخ دانان ساختاری، در فاصله سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ به روشنی نشان دادند که تصور وجود جوامع سلسله مراتبی کاستی صرفا در هند و به طور کلی صرفا در جوامع شرقی، یعنی در نظر گرفتن کاست به عنوان «مشخصه ای محلی» نادرست بوده و سلسه مراتب اجتماعی که در جامعه شناسی با مفهوم قشر بندی اجتماعی تدقیق شده، فرایند و موقعیتی جهانشمول بوده که درکل تاریخ بشریت و در همه جوامع (به جز مواری استثنایی و انگشت شمار از جوامع برابرگرا) وجود داشته و اساس شکل گیری و تداوم نظام های اجتماعی را تشکیل می داده است. دومزیل به خصوص در نظام اجتماعی و بنوونیست در نظام زبان شناختی، توانستند با پژوهش های خود پهنه ای گسترده با نام پهنه تمدنی- فرهنگی هندواروپایی را از شمال هند تا شمال غربی اروپا (اسکاندیناوی) در قالب های ساختاری نشان دهند و ساختارهای سه گانه این جوامع (روحانیون، جنگجویان و کشاورزان) و تعمیم این سه گانه را به کل نظام های این جوامع در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، شناختی و زبان شناختی تشریح و تحلیل کنند.
مطالعات متاخر جامعه شناسی و انسان شناسی و به ویژه پژوهش های گسترده پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی نیز از دهه ۱۹۷۰، نشان دادند که تصور و بهتر بگوئیم توهم جامعه برابر گرا یا شایسته سالار دموکراتیک که مبتنی بر برابری شانس همه افراد در هنگام زایش باشد، به همان اندازه خیالین است که تصور هایی که نسبت به جوامع «شرقی» به مثابه تمامیت های یکسان وجود داشتند و یا تصور نسبت به نبود یا استثنایی بودن جوامع «کاستی» و «سلسله مراتبی» در جوامع غربی پیش صنعتی.
در نهایت مجموع مطالعات بر جوامع انسانی نشان دادند که نظام های سلسله مراتبی ، همچون نظام های مردسالارانه در سازمان یافتگی این جوامع و تولید و بازتولید اجتماعی آنها، جنبه تقریبا کاملا جهانشمول داشته اند و در یک معنا مفهوم «جامعه بودگی» را می توان صرفا با این نظام ها تعریف کرد. اما آیا این نتیجه ، چشم انداز محتومی را در برابر ما ترسیم می کند و گویای آن است که امکان خروج از روابط گسترده هژمونیک و خشونت آمیز و تبعیض آلود ناشی از آن نظام ها وجود ندارد؟ اغلب متخصصان علوم اجتماعی چنین دیدگاهی را نمی پذیرند و باور بدان دارند که می توان و ضرورت دارد نظام های اجتماعی را اصلاح کرد. اما نباید شک داشت که این اصلاح ابتدا باید از شناخت دقیق و بی طرفانه و نسبتا کامل نظام های پیشین آغاز شود تا بتواند دید نسبتا روشنی از آینده نیز به دست آورد و بر آن اساس دست به سازماندهی و مدیریت اجتماعی با آن هدف زد.
متاسفانه نظام های مدرن برغم آنکه به ظاهر ساختارهای کاستی را متعلق به دورانی پشت سرگذاشته می شمارند و در گفتمان خود کاملا بر شایسته سالاری و برابری شانس ها تاکید دارند، به صورت های مختلف این روابط را در فرایندها، نهادها و حتی خود کنشگران اجتماعی درونی کرده اند. و این درونی کردن که از طریق نظام اجتماعی شدن انجام گرفته است، با تعداد بی شماری از مفاهیم در حوزه شناختی و زبان شناختی و همچنین با شمار بزرگی از قوانین و ضوابط کنترل و نظارت بر جامعه تکمیل شده است که دائما افراد را در سلسله مراتب های مختلف از لحاظ برخورداری از سرمایه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره قرار می دهند. سبک زندگی و روابط افراد با اشیاء به عنوان مثال، اینکه یک فرد چگونه بپوشد، از چه خودرویی برای رفت و آمدش استفاده کند، کودکانش را به چه مدرسه ای بفرستد، خودش در کدام محله زندگی کند و اوقات فراغتش را چگونه بگذراند ، هر چه بیشتر به نوعی تعیین کننده «هویت» آن شخص یا گروه می شود و وی را در طبقه بندی های اجتماعی قرار می دهد که اغلب چاره ای جز تبعیت از آنها به بهای حاشیه ای شدن ندارد. حتی نظام های زبانی با استفاده ها و واژگان و نحو های گوناگونی که پدید آورده اند، دائما سلسله مراتب اجتماعی را بازتولید می کنند. این امر در حالی صورت می گیرد، که نظام های فناورانه در ذات خود روی به سوی تولید و بازتولید انبوه و دموکراتیزه کردن نظام های کنشی و دعنی دارند، و بی شک این تضاد جایی به تنش های گسترده خواهد انجامید.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق، این مطلب روز پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ در روزنامه منتشر شد.