پرسش از فرهنگ (۳۰۸): «مرگ بر فقرا»!

ناصر فکوهی / تصویر: پینوشه و میلتون فریدمن

ظاهرا ماجراهای «بچه‌های شیکاگو»ی ما، به همان مضحکی که همیشه در برخی از تکرارهای تاریخی هست، باید گاه به گاه از راه برسند و به جای آنکه تلخ‌خند ما را برانگیزند، در وانفسای گرانی و آلودگی هوا و خشکسالی کشور، اسباب خشم‌مان را فراهم کنند. بچه‌های شیکاگوی ایران عنوانی است که البته بسیار با دست و دل‌بازی به گروهی از کسانی داده شده که خود را اقتصاددان و سیاست‌شناس لیبرال می‌نامند. منشا این نام البته، «بچه‌های دانشگاه شیکاگو» در نیمه قرن بیستم است، همان‌هایی که معروفترینشان «میلتون فریدمن»، دستیار ویژه سیاستمداران آمریکایی برای راه انداختن کودتای نظامی شیلی و بر جای گذاشتن هزاران قربانی جوان بود. اما مشخصه ویژه بچه‌های شیکاگوی ما آن است که از لیبرالیسم و اقتصاد و سیاست لیبرالی تقریبا هیچ چیز جز چند نام مثل فریدمن و هایک نمی‌شناسند و پای صحبتشان که بنشینی چیزی بین مصلحت‌اندیشی و راه نشان دادن به اینکه چطور هم دل و هوای دولت‌ها را داشته باشند، هم رانت‌شان را از دست ندهند و هم قیافه شیک و غربی را (به ویژه از طریق کراوات) را فراموش نکنند و ادای «اپوزیسیون» بودن در بیاورند. این چنین است که معمولا این بچه‌های ما، دو تاریخ ثابت در سال دارند که به میدان می‌آیند: یکی ۲۸ مرداد (سالگرد کودتا) و دیگری ۲۹ اسفنند (سالگرد ملی شدن نفت) و هر بار هم چند تکیه کلام تکراری‌: اینکه برغم آنکه آمریکا و انگلستان همراه با انتشار اسناد کودتا، از مردم ایران به دلیل آن پوزش خواسته‌اند که دولت مردمی و دموکراتیک مصدق را واژگون کرده‌اند، اصلا «کودتایی» در کار نبوده و اگر هم بوده از طرف مصدق بوده و اصولا مصدق با اشتباهاتش مسئول تمام بدبختی‌های تاریخ ما بوده. از جمله یکی از همین‌ها در این اواخر گفت: اگر مصدق با آمریکا مذاکره می‌کرد (که کرد) و به موافقت می‌رسید(یعنی حق مردم را زیر پا می‌گذاشت) تصور کنید که چه وضعیتی می‌داشتیم: روشن است: حتما شما الان نخست وزیر بودید و با خیال راحت و لباس‌های شیک‌تر و کراوات‌های رنگین‌تر به داووس می‌رفتید. و یا آن زوج شوم این «استاد شیک‌پوش»، یکی در انگلستان و یکی در ایران که در هر دو اصرار دارند بگویند مصدق «نازی» بوده و فاشیست، الان در راس امور می بودند. سه گانه ای که ناگفته نماند هیچ وقت فراموش نمی‌کنند نفرت بی‌پایانشان از فقر و عدالت اجتماعی را ابراز کنند. چنانکه اخیرا «استاد شیک‌پوش» اعلام کرده است: فقرا را اصولا نباید به جایگاه قدرت راه داد زیرا برای جیب خودشان کار خواهند کرد. همان گونه که ده سال پیش هم گفته بود راننده تاکسی‌ها که این همه بدبختی دارند تا یک لقمه نان در بیاورند را چه به اینکه درباره مذاکرات هسته‌ای نظر بدهند و غوغایی به پا کرد. و البته آنچه در این دوستان شایسته تحسین است وقاحت بی‌پایانی است که به آن‌ها امکان می‌دهد پرونده‌‌ رسوایی هایی که حتی در ویکیپدیا هم ثبت شده است را اصولا نادیده و ناخوانده بگیرند و گمان کنند با کمی ژست‌های کلامی و کالبدی و نگاه‌های نافذ و تعریف ده‌باره خاطرات بی‌پایه از دوران زندگی‌ در فرنگ، می‌توانند کمبود عمیق اندیشه و عمق فکری را در خود پنهان کنند. نام بردن از این آدم‌ها همواره برای من سخت بوده است، زیرا گمان می‌کنم هر کسی شایسته آوردن نامش بر زبان نیست. به همین جهت فکر می‌کنم که همین اندازه نوشتن و اشاره به بی‌مایگی این نولیبرال‌هایی که همچون نوکیسگانی تشنه قدرت، حال که سر و سامانی مالی یافته‌اند در انتظار صندلی صدارت و وزارت و قدرت هم هستند، کافی باشد. کسانی که چنین زبان سخیف و بی‌ادبانه‌ای و به دور از هرگونه دانش علمی دارند که برای اشاره به مردم سخت‌کوشی که امروز باید هوای مسموم را تنفس کنند و حتی نان شبشان را هم بزحمت می‌توانند تهیه کنند، شایسته چیزی جز تحقیر تاریخی نیستند که بدان خواهند رسید؛ همانگونه که دست‌پروردگانشان امروز روی آن‌ها را سفید کرده و دقیقا در همان جایی قرار گرفته‌اند که باید قرار می‌گرفتند یعنی در جبهه سلطنت‌طلبان و دشمنان خارجی ایران. و اینکه برخی از تصمیم‌گیرندگان و سیاست‌مداران ما، از هر طیف و هر عقیده‌ای هنوز باشند که تصور ‌کنند با چنین آدم‌های مضحکی می‌توانند تصویر و چشم‌اندازی برای مردم، ولو بی‌خبرترین مردم ما، ایجاد کنند، به صورتی نگران‌کننده هم جای تاسف بسیار زیاد دارد و هم جایگاه خود آن سیاستمداران و میزان دانش و بصیرت و صداقتشان را نشان می‌دهد.

این یادداشت در سایت جریان ۲۴ نیز منتشر شده است به آدرس زیر:

https://jaryan24.ir/news/14456/%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%D9%82%D8%B1%D8%A7