پرسش آخر این ستون، پرسشی متناقض نما است: پرسشی که می توانست و می تواند اولین پرسش نیز باشد: اینکه چرا ما بر آن هستیم که پاسخ های فرهنگی لزوما دارای برتری بر سایر پاسخ ها دارند، مثلا نسبت به پاسخ های سیاسی، اقتصادی، فلسفی و غیره. شاید ابتدا لازم باشد بگوئیم در اینجا هیچ نوع جبر و الزامی خود به خودی وجود ندارد: هر کس عموما از منطق و از گفتمانی طرفداری می کند و به آن محوریت می دهد که به خود او تعلق دارد . از این رو تا حدی «طبیعی » است که یک فرهنگ شناس نیز گفتمان فرهنگ را بر صدر استدلال های دیگر بنشاند.
اما به گمان ما این تنها پاسخ نیست: زمانی که ما با بافت ها و ساختارهای در هم پیچیده، نیمه در هم شکسته و بغرنج سروکار داریم، فرهنگ شاید تنها جیز و یا یکی از آخرین چیزهایی باشد که به ما امکان بازسازی را بدهد. به این دلیل ساده که فرهنگ در سراسر وجود انسان و گروه های انسانی از خلال دستگاه های زبان شناختی و شناختی او رسوخ کرده و آنها را در دست می گیرد. هیچ انسانی نمی تواند بدون سیستم شناختی خود که در اکثریت قریب به اتفاق موارد بر سیستم زبان شناختی او انطباق دارد، بیاندیشد، و خود را با موقعیت های بیرونی ساده یا پیچیده تطبیق دهد. وقتی زبان از دست ما می رود، وقتی حاقظه نمی تواند کلمات را بیابد، همه چیز از دست می رود و ساده ترین حرکات و رفتارها به چیزهایی به شدت ناشناخته و حتی هراسناک تبدیل می شوند. از این رو زمانی که از انسجام فرهنگی سخن می گوئیم می دانیم که نه تنها هیج گروه انسانی از کوچک یا بزرگ نمی تواند بدون چنین انسجامی به حیات خود ادامه دهد، بلکه در عین حال ایجاد و به خصوص حفظ این انسجام یکی از سخت ترین فرایندها و بهتر است بگوئیم چالش هایی است که هر فرهنگی در پیش روی خود دارد.
این ستون در طول نزدیک به دو سال به پرسش هایی اختصاص یافت که می توان از فرهنگ داشت ، از فرهنگ در همه ابعاد و همه تفسیرهایش، و امروز شاید آن باشد که قدمی دیگر به سوی فرو رفتن بیشتر در فرهنگ انجام دهیم. موضوعی که نگارنده برای ستون جدیدی در نظر گرفته است که پس از تعطیلات نوروزی در همین مکان و روز در اختیار خوانندگان قرار می گیرد : ستونی که می توان نام آن را «واژگان یک فرهنگ» یا «روایت هایی از دیروز و امروز » نامید. این ستون تلاش خواهد کرد که اگر در «پرسش از فرهنگ» بیشتر بر ساختار های نظری تاکید می کردیم، بیشتر بر «تجریه» و «حافظه» انگشت گذارد.
روشن است که این امر ما را در چارچوب آنچه «تاریخ فرهنگی» نامیده شده است، قرار می دهد، چارچوبی که امکان می دهد که به جای درک «تاریخ» به مثابه یک «روایت» واحد و منحصر به فرد و خنثی آن را به روایت های متعدد تبدیل کنیم که رابطه ای صرفا نسبی با اشکال هنجارمند و متعارف چیزی که به نام تاریخ به ما آموخته شده است بر قرار می کنند. «تاریخ» ی که نه به راس جامعه و به خصوص به سیستم سیاسی به مثابه مرکز ثقل جامعه متمرکز می شود و نه اصراری بر آن دارد که بر وحدت «روایی» اصرار ورزد. تاریخی که بر تجربه و به خصوصو تجربه بازتابنده، یعنی تجربه «راوی» تاکید می کند و آن را با تجربه اسنادی، تصویری، تاریخ شفاهی و اشکال دیگر ترکیب می کند تا به تالیف هایی ولو موقت و چارچوب هایی برای تعمیق اندیشه در موضوع هایی برسد که به ظاهر شاید بسیار پیش پا افتاده بیایند. در ستونی که پس از نوروز در اینجا به آن خواهیم پرداخت، موضوع هایی چون «خودرو» ها، «برق» ، «پزشکی»، «حمام» و… به مثابه چارجوب های اندیشه تاریخی نگریسته خواهد شد و این بهانه ای خواهد بود تا از این تز دفاع کنیم که عناصر یک فرهنگ عموما در تمام اجزاء زبان شاختی و شناختی و تبلور های مادی آنها قابل بازیافتن و تحلیل است. این ستون می تواند یکی از دریچه ها و مدخل هایی باشد که به حوزه بسیار پر اهمیت تاریخ فرهنگی در تاریخ معاصر فرهنگ ایران از نقطه نظر علوم اجتماعی می توان مطرح کرد. هم از این رو کمک تک تک خوانندگان با ارسال خاطرات و بازتاب های اندیشه هایشان برای ما می توان به غنای این کار و به پردازش های آتی آن که شکل بسیار علمی تر خواهد داشت و طبعا بر اساس یک روش شناختی دقیق و استنادی انجام می گیرد، کمک کنند.
بدین ترتیب آخرین پرسش از فرهنگ به این ستون پایان می دهد، این مجموعه ، با تعدادی از یادداشت های منتشر نشده، در آینده ای نزدیک در قالب یک کتاب ارائه می شود و از هفته نخست پس از تعطیلات جای خود را به ستون جدید خواهد داد که حجم کمتری داشته و دسترسی به آن از لحاظ زبان شاختی و استنادهای تجربی و مصداقی بسیار ساده تر خواهد بود و هم از این رو مخاطبان بیشتری را می طلبد. نوروزتان مبارک باد.
این آخرین مطلب از ستون «پرسش از فرهنگ» بود که به وسیله «انسان شناسی وفرهنگ» وروزنامه شرق منتشر می شد، ستون جدید با عنوان «واژگان یک فرهنگ» پس از نوروز ۱۳۹۱ منتشر خواهد شد.