پاره های هنر(۵۰)، افلاطون: درباب بهره برداری روا یا ناروا از سخنوری (بلاغت)

برگردان ناصر فکوهی

گورگیاس، چه می گفتی اگر همه چیز را می دانستی، اگر می دانستی که بلاغت (rhétorique) به نوعی درون ِ خود، همه توانایی ها را دارد. برایت نمونه ای گویا می آورم. بسیار پیش آمده که من همراه برادرم که طبیب است نزد بیمارانش بروم. در این حال بیمارانی که نمی پذیرفتند دارویی را مصرف کنند و یا طبیب اندامی از آنها قطع کند و یا تکه ای از بدنشان را بسوزاند، اگر او نمی توانست قانعشان کند، من این کار را می کردم؛ آن هم فقط با هنر ِ سخنوری. فرض بگیریم یک سخنور و یک طبیب، به هر شهری که فکرش را بکنی بروند، حال اگر در آن شهر، در مجمع ِ مردم یا در هر مجمع دیگری از آنها بخواهند یک طبیب را انتخاب کنند، من اطمینان دارم که در تصمیم گیری ِ آنها، طبیب به حساب نمی آید و سخنور را ، البته اگر خودش بخواهد، بر او ترجیح خواهند داد. و هر پیشه ور و هر هنرمند دیگری نیز در رقابت با سخنوران در پیشه وهنر خود ، می بازد و اولویت به سخنور داده می شود؛ زیرا مرد سخنور در هر فن و حرفه ای در مقابل مردم، می تواند به شیوه ای بلیغ تر و قانع کننده تر سخن بگوید، به شیوه ای بلیغ تر از اهل همان حرفه و فن. این همان قدرت و ماهیت سخنوری است(…) البته شکی نیست که سخنور می تواند علیه همگان درباره همه چیز با شیوه ای سخن بگوید که مردم را از هرکسی دیگر بیشتر قانع کند. اما به این دلیل نیست که بپنداریم او جایز است شهرت ِ طبیبان و سایر فن آوران ر از آنها سلب کند . یعنی اینکه چون می تواند چنین کند، پس چنین اجازه ای هم دارد، نیست. برعکس بهره بردن ما از سخنوری، همچون در هر مبارزه دیگری باید همراه با عدالت باشد. حال اگر کسی که در هنر ِ سخنوری تربیت شده، از توانایی و قابلیت های خود به شیوه ای ناروا استفاده کند تا زیانی برساند، به باور من، نباید از استاد او دلگیر شد و او را از شهر راند، زیرا استاد با نیات بهره برداری و استفاده روا، هنر ِ خود را را به شاگردش آموخته است و این شاگرد است که از آن استفاده ای ناروا کرده. از این رو کسی را که دست به عمل ِ ناروا زده باید سرزنش و تبعید کرد یا به مجازات مرگ رساند و نه استاد او را .