برگردان ناصر فکوهی
الیزابت بدنتر(متولد ۱۹۴۴) فیلسوف، نویسنده متخصص دوران روشنگری و طرفدار حقوق زنان است. از او تا کنون آثار زیادی منتشر شده که برخی از آنها مناقشه برانگیز بوده اند و از جمله می توان به «به اضافه عشق» «ایکس ایگرگ، درباره هویت مردانه»، «بیراهه، تاملی بر سی سال فمینیسم» و «تنش، زن و مادر» اشاره کرد. در متن زیر وی به مناسبت درگذشت سیمون دوبووار در سال ۱۹۸۶، نسبت به او ادای دین می کند.
همه ما زنان به او مدیونیم!
امروز، زنان به عزا نشسته اند. نه تنها میلیونها خوانندگان کتاب «جنس دوم» بلکه همه زنان دیگری که شاید بدون آنکه بدانند مدیون تحلیل های انقلابی سیمون دوبووار و مبارزه خستگی ناپذیر او برای برابری جنسیت ها، هستند.
ما همه پانزده یا شانزده ساله بودیم که مثل همه دختران نوجوان، مرتب و منظم در کلاس های دبیرستانی خود [تحصیل می کردیم و ناگهان، کتاب او] «جنس دوم» را کشف کردیم. فکر نمی کنم حتی یک کتاب دیگر پیدا می شد که ما تا این اندازه خوانده و بر آن یادداشت نوشته باشیم. در برخورد با تاریخ سرکوب زنان، با فروپاشی اسطوره طبیعت زنانه، سیمون دوبووار ما را از یک زندان چند هزار ساله رها می کرد. یادم می آید وقتی کتاب را می خواندم مثل آن بود که پرو بال در آورده باشم. پیام او آنقدر شفاف و آنقدر عادلانه بود که تمام نسل ما می توانست آن را پذیرا شود: مثل من باشید، هراسی نداشته باشید، به فتح جهان بروید؛ جهان متعلق به شما است.
این درس برای ما همچون یک راهنمای روشن و بدیهی می آمد که دیگر هرگز بازگشتی از آن امکان نداشت. سیمون دوبووار، به ضرب یک عصایی جادویی، مرگ اندیشه ای جزم گرا، تقدس یافته و هزاران ساله، یعنی تقسیم کار جنسی را اعلام می کرد؛ اندیشه ای که خود از پایه های اساسی مردسالاری به حساب می آمد. همه محافظه کاران از جناح های مختلف می توانستند با یکدیگر متحد شوند، ولی دیگر ممکن نبود بتوانند به ما این فکر را تحمیل کنند که باید فقط در خانه اسیر بمانیم و خانه را تنها عرصه سلطه خود بدانیم و سرنوشت ناگزیر خویش را خانه داری و مادری به حساب بیاوریم. سیمون دوبووار با نوشته ها و رفتارهایش ، دقیقا عکس این را نشان می داد.
کاملا طبیعی بود که او به الگویی برای خوانندگانش تبدیل شود. ما همه در آرزوی آن بودیم که جسارت، بلند پروازی ها و آزادی او را داشته باشیم. و ما، چه آنها که فعال شدند و چه دیگران، همه به فمینیست هایی بدل می شدیم تا در افکار عمومی و آزادانه و در خلوت خانه هایمان سرکوب های متعددی را که او برایمان آشکار کرده بود، افشا و محکوم کنیم. و البته ما تنها تداوم گفتمان او نبودیم و به نوعی، دختران معنوی اش به حساب می آمدیم. اگر پیر مندس فرانس و سارتر، به خصوص در مبارزاتشان علیه استعمار، برای ما الگوی عدالت به شمار می آمدند، سیمون دوبووار در کنار آنها در ایزدستان (پانتئون) ما، الگویی بود برای مبارزه با تبعیض جنسی. به چشم ما، دوبووار، پنداره زیبای عدالت را به تصویر می کشید و راه را به سوی آزادی می گشود.
به گمانم، در زندگی دو بووار تناقض بزرگ و در عین حال پیروزی بزرگی هم وجود داشت: او که هرگز نخواست فرزندی داشته باشد، در واقعیت ، به مادر ِ معنوی میلیون ها دختر در سراسر جهان تبدیل شد! چرا که هر چند برخی از طرفداران او بعدها از وی فاصله گرفتند و حتی تا حد گسست پیش رفتند، اما همه آنها نیز می دانند که امروزه بخشی از وجود خود را، با او، به خاک می سپارند. دوبووار، زمینی حاصلخیز بود که همه ما را بدل به زنانی کرد که امروز وجود داریم.
البته امروز هستند کسانی که بگویند، به خاک سپردن سیمون دوبووار، خاکسپاری فمینیسم نیز هست. اما، حتی اگر چنین باشد، جایی برای تاسف خوردن وجود ندارد. معنای این سخن صرفا آن است که سیمون دوبووار تمام مبارزات ایدئولوژیک لازم را تا به انتها و به تحقق رساندنشان پیش برد و در نهایت امکان داد که همه پیروزی ها امروز برای ما ممکن شود.
سیمون عزیز، ای فاتح سرزمین های ناشناخته، سرزمین هایی که هنوز هم فتح آنها به پایان نرسیده است، آسوده باش، دخترانت هرگز تو را فراموش نخواهند کرد.
مقاله منتشر شده در مجله نوول ابزرواتور ، آوریل ۱۹۸۶ پس از درگذشت سیمون دوبووار، با عنوان «زنان! ما همه چیز خود را مدیون او هستیم».
الیزابت بدنتر در ویکیپدیا
سیمون دوبووار در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
نوشته های پیشین:
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاشی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند
پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری
پارههای هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم
پارههای هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف
پارههای هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس
پارههای هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر
پارههای هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟
پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا
پارههای هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس
پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری
:پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت
پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس
پاره های هنر (۲۶)، رودن: هنر مرده است
پاره های هنر (۲۷)، کاندیسکی، رقص جدید
پاره های هنر (۲۸)، شن فو: آفرینش ِ خیال
پاره های هنر (۲۹) ، بوردیو: پویایی مصرف هنر
پاره های هنر(۳۰)، آراگون: جادوی لئو فره
پاره های هنر (۳۱)، یونسکو: زبان، گفتار و شکلک ها
پاره های هنر(۳۲)، هیوز: زبان ِ بافته ها
پاره های هنر(۳۳)، ژنه:خوشبختی ِ انگشتان ِ من
پاره های هنر(۳۴)، چایکوفسکی: جایگاه برتر موسیقی
پاره های هنر(۳۵)، رب گرییه: رمان نو، معنایی حاضر و آماده ارائه نمی دهد
پاره های هنر(۳۶)، متکین: سوررئالیسم و عکاسی
«پاره های هنر» و «پاره های معماری» به صورت متناوب هر هفته شنبه ها منتشر می شوند.