برگردان ناصر فکوهی
کسی که می نویسد، همواره [برای دیگران] به صورت وحشتناکی غیر قابل تحمل است، زیرا هرگز کاملا آنجا نیست. مثل آن است که دارد دیگران را سرکوب می کند، دیگران چنین حسی دارند و حق هم دارند که داشته باشند. هرگز نباید این را از یاد برد. اما وقتی نویسنده، یک زن باشد، البته، احساس سرکوب بزرگتر و تحمل آن از سوی اطرافیان سخت تر است؛ حتی در بهترین موقعیت ها- و وضعیت من هم همین طور بود…
وقتی شروع به نوشتن کردید، آیا به دلیل زن بودن، مشکلی برایتان ایجاد شد؟
مارگریت دوراس- البته. اما اول این را بگویم: کسی که می نویسد، همواره [برای دیگران] به صورت وحشتناکی غیر قابل تحمل است، زیرا هرگز کاملا آنجا نیست. مثل آن است که دارد دیگران را سرکوب می کند، دیگران چنین حسی دارند و حق هم دارند که داشته باشند. هرگز نباید این را از یاد برد. اما وقتی نویسنده، یک زن باشد، البته، احساس سرکوب بزرگتر و تحمل آن از سوی اطرافیان سخت تر است؛ حتی در بهترین موقعیت ها- و وضعیت من هم همین طور بود.
زن، یعنی حضور، در اختیار بودن کامل برای دیگران در همه لحظات. در تمام طول دوره جوانی ام، مردانی که اطرافم بودند، من را زیر انبوهی از نصیحت هایشان خفه می کردند. نصیحت هایشان و سفارش هایی که بیبشتر از بقیه تکرار می شد، این ها بودند: زیاد خودت را نمایش نده. خودت را مضحکه دیگران نکن. در جمع صحبت نکن. قبول نکن در رادیو یا تلویزیون صحبت کنی. اصلا مصاحبه نکن. هیچوقت به کسانی که به توتوهین می کنند، پاسخ نده.خودت را از یادها ببر. در یک گوشه بنشین و کارت را بکن و کاری به چیزی هایی که درباره تو میگویند، نداشته باش. بیشتر کار کن. کتاب هایت چنگی به دل نمی زند. تو تنبل هستی. هیچ وقت به اندازه کافی کارنمی کنی. این طور درباره کتاب هایت حرف نزن؛ این کار را نباید کرد، کسی درباره کتاب های خودش حرف نمی زند. از ژورنالیست ها پرهیز کن، اگر این کار را بکنی به توحمله می شود و عذاب میکشی، ما نمی خواهیم تو عذاب بکشی. کاری به کار سینما نداشته باش، بگذار سینما گران فیلم بسازند ( بعد از «لاموزیکا» و «زرد خورشید») . دیگر طرف سینما نرو، می بینی که فیلم هایت طرفدار ندارند. آرام باش، ادای زن دیوانه شایو* را در نیاور و به خصوص به هیچ حمله ای از طرف دار و دسته ژورنالیست ها، پاسخ نده.ساکت باش. هیچ وقت جواب نده.در گوشه ای بنشین و کارت را بکن. همین.
اولین کار آزادانه ای که انجام دادم، خریدن خانه ای نزدیک پاریس بود که با پول «سدی در برابر اقیانوس آرام » این کار را کردم. واکنش آنها همان بود که انتظارش را داشتم؛ گفتند: این زنک دیوانه شده است؟!
چرا دیوانه شده بودم؟ چون جرات کرده بودم کاری را با پول خودم بکنم که دوست داشتم؟ چون به نصیحت کسی گوش نداده بودم؟ چون از کمونیسم به طرف مالک شدن رفته بودم؟ هیچ وقت این مساله برایم روشن نشد، در نهایت من را دیوانه فرض می کردند، چون کاری کرده بودم که به نظر می رسید نسبت به جایگاه من بیش از اندازه بزرگ است. دوستان من از این ماجراجویی ترسیده بودند؛ مثل آنکه از عبور بچه شان ازخیابان وحشت داشته باشند.
آزادی بسیار کند برای من از راه می رسید؛ زیرا این نصیحت ها و دلسوزی های آنها برای من واقعا با عاطفه حقیقی همراه بود این آزادی از بیرون به من رسید، از مخاطبان وخوانندگانم واین آزادی برای من به معنی پایان یافتن وحشت هایم بود. دیگر دست نویس هایم را به آنها نمی دادم که بخوانند و به من گوشزد کنند که اینجاو آنجایش نامفهوم است و مناسب نیست. من شروع کرده بودم به نوشتن، همانگونه که دوست داشتم، بد یا خوب، اما بدون آنکه در انتها کنترلی وجود داشته باشد. یک بار امتحان کردم. بعد دیگر تمام شد. و برای همیشه از آن وضعیت خارج شدم.
* – نمایشنامه ای از ژان ژیرودو (۱۹۶۷)، زن دیوانه شایو نماد زنی است که تصور می کند با توان خود و چند تن از دوستان بی اهمیتش می تواند توطئه های بزرگ را خنثی کند.
مارگریت دوراس در ویکیپدیا
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.