برگردان ناصر فکوهی
در سال ۱۹۶۰، لئو فره(Léo Ferré)، شاعر و ترانه سرای فرانسوی، لویی آراگون، شاعر نامدار فرانسه را به آپارتمان خویش در بلوار پرشینگ دعوت کرد تا قطعاتی از موسیقی خود را برایش بنوازد. آراگون شیفته موسیقی فره شد و به سرعت پذیرفت که پیشگفتار آلبوم او با عنوان «ترانه های لویی آراگون» (۱۹۶۱) را بنویسد. متن زیر، این پیشگفتار است.
چه کسی ممکن است تصور کند لئو فره فقط یک ترانه سرا است؟ او یک شاعر است، شاعری که اشعارش را مستقیما بر اساس قوانین سبک شاعرانه، در قالب ترانه می نویسد. و این ویژگی او را می سازد که شعر و شاعران دیگر را از نوحیات بخشد و هنری خاص بیافریند که باید آن را ترانه سرایی شاعرانه نامید. البته فره نبوده که این هنر را ابداع کرده است، اما اوست که چنین هنری را گاه تا حد کمال پیش می برد. و شاهد این امر زندگی بخشیدن به شعری از روتبوف است. شعری که بر اساس آن، ترانه ای استادانه ساخته شده و آن را به مثابه تابلویی ارزنده زنده کرده است. و اگر کار فره، پی گرفته شود، بی شک انسانیت خواهد توانست در آینده هزاران گنجینه مدفون زیر خروارها آوار تاریخ زبان کهنه، را بازیابد.
گاه فره می گوید: ما با هم ترانه ای ساخته ایم: اما این واقعا درست نیست. من معصومانه شعری نوشته ام و او از آن ترانه ای ساخته است، کاری که من کاملا از انجامش ناتوان بوده ام. هر بار شعری از من به موسیقی در آمده، بسیار درباره خود و شعر خود آموخته ام.
اغلب گفته ام: به ترانه درآمدن یک شعر در نگاه من، شیوه ای متعالی از نقدی شاعرانه است. نقدی که ممکن است با آن موافق یا مخالف باشم اما کاری که هیچ ربطی به نظردادن های سستی که ادعا می شود نقد و کار نقادان ادبی هستند، ندارد. ما در اینجا با نقدی خلاقانه روبرو هستیم، با آفرینش درباره شعر: ترانه است که شعر را بر می گزیند و بدان اهمیت و ارزشی را می دهد که [لزوما] ندارد، تکرارش می کند، آز آن ضرب آهنگی می سازد… و حتی ترانه می تواندن شعر را به گونه ای شکوفا کند، کاری که به اشتباه یا به حق، به نظر من ناگزیر است؛ ترانه، تکه هایی از شعر را کنار می گذارد و با جسارت از نقطه ای به نقطه ای دیگر در شعر گذار می کند. و نباید به من گفته شود که ترانه شعر را از شکل می اندازد: مساله آن است که ترانه به شعر، شتاب و شدتی دیگر می دهد و بدین ترتیب است که می توان آن را خواند. ولو آنکه ترانه همه چیزهایی نباشد که من سروده ام یا می خواسته ام بسرایم، باید آن را سایه ای رقصان و پژواکی خیال انگیز دانست و من چنین نمایشی از خود را دوست دارم.
به ترانه در آوردن اشعار عملکردی نسبتا متاخر است و دلیل آن است که تا مدتهای طولانی، شعر و موسیقی، حوزه هایی مجزا از یکدیگر نبودند: کمتر می شد که موسیقی بدون شعر اجرا شود و شعر را نیز که مردم سوادی برای خواندنش نداشتند، باید شنیده می شد و برای به خاطر سپرده شدن نیاز به پشتیبانی متداومی داشت که موسیقی به شنوایی می داد. سپس بود که ما با گسترش شعر و خروج آن از دربارهای فئودال ، نثر نویسی آغاز شد و ما را به رمان مدرن رساند. زمانی که حافظه ای مکانیکی، یعنی دستگاه چاپ ابداع شد، این حافظه [تا حدی] جایگزین حافظه شنوایی گردید. شعر بدین ترتیب حوزه ای هر چه بیشتر مستقل پیدا کرد و حتی شروع به نوشتن آن کردند. اما نه برای آنکه به گوش بیاید بلکه برای آنکه دیده شود. این پدیده ای ویژه دو قرن اخیر است و دموکراتیزاسیون زندگی پدیده ای معکوس را ایجاد کرده است یعنی در هم آمیزی دوباره شعر و موسیقی. به ترانه در آمدن اشعار ولو آنکه همواره وجود داشته است، به روشی فزاینده در قرن نوزده تبدیل شد و در قرن بیستم با ظهور شکل جدیدی از حافظه یعنی انتشار صفحه موسیقی و امکانات بی پایان انتشار صوت از طریق رادیو همراه شد. حتی در سال های اخیر یک ابزار حیرت آور و شگفت انگیز دیگر یعنی ترانزیستور ابداع شده که به صورتی ابلهانه از آن هم انتقاد می شود، ابزاری که سبب شده بتوان شنیدن را به امری فردی تبدیل کرد.
در چنین شرایطی است که هنرمندی چون لئو فره خدمت بسیار بزرگی به شعر می کند که ما هنوز قادر نیستیم ابعادش را درک کنیم، زیرا او شعر را به خوانشی جدید برای گوش ها تبدیل کرده است و با افزودن جادوی موسیقی به آن ارزشش را بالا برده است. فره، خوانش خود را به شعر می دهد و همین امر کار پر اهمیت، تازه و ارزشمند اوست. شاعر و شعر تنها نقاطی آغازین هستند که فراتر از آنها، رویا از راه می رسد. و شاید بتوان گفت شعر تنها یک نقطه حرکت برای فرو رفتن در رویا به شمار می آید. و آنچه برای شاعر اهمیت دارد آن است که بتواند رویا برانگیزاند. و نقش ترانه سرایی همین است، یعنی پاسخی شگفت آور در برابر به نثر درآدن شعر.
زمانی که به اشعار خودم می رسم، شاید تا اندازه ای عینیت در قضاوت را از دست بدهم، اما واقعیت آن است که فره به من امکان به رویا فرو رفتن می دهد، الواراشعاری می سرود که همچون نقاشی به نگاه ها وا می گذاشت. شاید من هم از همین نسل باشم که بسیار با گوش هایشان، شعرهای پنهان شده پشت چیزها را آموختند: ورلن، و شارل کرو را با دوپار، شوسون، دبوسی، اینها ممکن بود. اما نسل های جدید شاهد ظهور ابزارهایی خواهند بود که چشم اندازهای بزرگتری را بر آنها خواهند گشود و آنها شاهد رویاهایی خواهند بود که پیش از این صرفا در اختیار کاخ نشینان متخصصان قرار داشتند. و کسانی که با کلید طلایی خود دروازه های این باغ های جادویی را می گشایند، در آینده هرگز به فراموشی سپرده نخواهند شد . ما باید تاریخ ادبی را با وجود لئو فره، به گونه ای دیگر بنویسیم.
لویی آراگون، شاعر بزرگ فرانسوی (۱۸۹۷-۱۹۸۲)
نویسنده ای که سراسر عمر را در مبارزه ای سیاسی و شاعرانه و رومانتیک سر کرد و اشعارش دستمایه بسیاری از ترانه سرایان مهم قرن بیستم نظیر لئو فره و ژان فرا بوده است.
فره در ویکیپدیا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%A6%D9%88_%D9%81%D8%B1%D9%87
آراگون در ویکیپدیا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C_%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DA%AF%D9%88%D9%86
درباره پاره های هنر
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
بخش های پیشین
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)، دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵)، مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی
پاره های هنر (۶)، کامو: درباره رمان های رفتارگرا
پاره های هنر (۷)، دریدا:خوانش متن
پاره های هنر (۸)، بلاندیه: هنرهای از دست رفته، جمع نقاب ها
پاره های هنر (۹)، لوی استروس: اثر نقاشی و زبان، همسازی دوگانه
پاره های هنر (۱۰)، ارسطو: دست، مفید ترین ابزارها
پاره های هنر (۱۱)، بنیامین: سینما و نقاشی
پاره های هنر(۱۲)، کله: تمثیل درخت
پاره های هنر(۱۳)، دوشان: شناخته شدن هنرمند، شرطِ وجود هنرمند
پاره های هنر (۱۴)، ارسطو: طبیعت همواره بهترین ها را خلق می کند
پاره های هنر، (۱۵): روی لیختنشتاین: سبک هنر تجاری
پارههای هنر(۱۶)، لوکاچ: ایدئولوژی مدرنیسم
پارههای هنر(۱۷)، فوکو: مفهوم مولف
پارههای هنر(۱۸)، گوگن: هنر احساس
پارههای هنر(۱۹)، رومن: لذت هنر
پارههای هنر(۲۰)، پیکاسو: چرا به حزب کمونیست پیوستم؟
پاره های هنر(۲۱)، فوکو: دوین مایکلز، عکاسی در جستجوی امر ناپیدا
پارههای هنر (۲۲)، پازولینی: تتیس
پاره های هنر (۲۳)، دوسرتو: اسطوره تخیل شهری
پاره های هنر(۲۴):پاره های هنر(۲۴)، نیچه: هنر، بیان یک ضد طبیعت
پاره های هنر (۲۵)، گروپیوس: باوهاوس
پاره های هنر (۲۶)، رودن: هنر مرده است
پاره های هنر (۲۷)، کاندیسکی، رقص جدید
پاره های هنر (۲۸)، شن فو: آفرینش ِ خیال
پاره های هنر (۲۹) ، بوردیو: پویایی مصرف هنر
«پاره های هنر» و «پاره های معماری» به صورت متناوب هر هفته شنبه ها منتشر می شوند.