برگردان ناصر فکوهی
در تاریخ ِ رابطه میان عکاسی و نقاشی که امروز عمری بیش از یک قرن دارد، سنتی وجود داشته که در آن عکاس وادار می شد شکل زندهای از «امر واقعی» را عرضه کند؛ نقاشی هم وادار می شد روح و پیام یا رویایی را که درون امر واقعی وجود دارد، بیرون بکشد. دوین مایکلز (Duane Michals) در بازی با نقاشی که در سال های آخر عمر خویش آغاز کرد، این معادلات را به جالش کشید. او به کنش ِ عکاسی، در صحنهای که با دقت زیاد برای عکس گرفتن آماده شده است و مناسک پیچیدهای که امکان می دهد از چنین صحنهای عکسبرداری کرد، قدرت یک رویا را میداد و ابداع ِ یک اندیشه را. نمی توانم اذعان نکنم که در این عکسهای نقاشی شده، چیزی دیده می شود همچون خندههایی به تمایل تبدیل نقاشی به یک فزنواقعنمایی(، نوعی طنز نسبت به هرگونه تلاش برای رسیدن تا حد تشعشع نقاشی به مثابه امریواقعی که به چشم نقاش می آید. گویی عکس بخواهد امر واقعی را از خودش براند و نقاشی بی هیچ رمز و رازی، مهارتی باشد برای تولید آن. در دو چهره گار(پرتره) استا گرینفیلد نقاشی است که چهره را از روبرو به ما نشان می دهد، در حالی که عکاس، زنی را از پشت نمایش می دهد. نگاه ناپیدای او از خلال پنجره ای که نمی دانیم چه چشماندازی دارد که از ما میگریزد. و یا موردی دیگر: یک دسته گل در یک گلدان، پیشپاافتادهترین ِ نقاشیها که فقط جای یک میزعسلی برایش خالی است که گلدان را رویش بگذاریم ؛ اما درست همین جا است که می بینیم گلدان در فضای ابهام برانگیز یک ترکیب عکاسی، غوطه ور میشود که نیمرخ ِ شفاف ِ پسری با لبخندی کوچک بر لب، درونش غلطیده است و ناگهان به نظر می رسد دسته ای از گل های رُز سرخ را قاپیده تا به پشت گوشش بیاویزد؛ این در حالی که در صحنه پشت سمت راست، چهره خود جان شیا را می بینیم که تا حدی ماین دو منبع نور پنهان شده و از روبرو و همانطور که ما نیمرخ او را می بینیم، از روبرو به ما می نگرد و در «آرتور سانزاری و کفش» و این ترکیب معکوس شده است. یک تصویر عکاسی از نمای نزدیک چهره، با بینی ای بیرون زده، عینک، چشمانی خندان، میان ما و نقاشی یک کفش که بازتاب زرد رنگ آن بر اساس قوانین نه چندان محتمل فیزیکی بر راستای چهره شخصیت عکاسی شده افتاده، خود را به ما باز می نمایاند.
برای دوین مایکلز، به دست آوردن امر واقعی، تمایل به موقعیت زنده، ثبت حرکت و به نگاه سپردن، دام های عکاسی هستند: یک وظیفه قلابی، یک تمایل ناشیانه، یک توهم از خویشتن: «کتاب های عکاسی، عموما عناوینی دارند همچون: چشم ِ عکاس، یا نگاه این یا آن چیز، یا به تماشا نشستن، گویی عکاسها فقط از چشمان خود برخوردارند و هیچ چیز در مغز ندارند». تمثیل نگاه تا مدتهای زیادی عملکرد عکاسی را زیر سلطه خود داشت و خوانش خاصی را به آن تحمیل می کرد: اینکه یک چشم باشد، اینکه این چشم بی نقص و سلطهگر باشد و به دیگران بفهماند باید چه چیزایی را می دیدهاند. در حالی که در نزد دوین مایکلز کار گسترده ای انجام می گیرد- و همین اغلب جنبه خندهدار، مضحک، شوخطبع او را می سازد- تا خود را از فشار این اخلاق سنگین خلاص کند: او تمایل دارد آنچه می توان کارکرد بصری عکاسی نامید را از میان بردارد. و از همین جا گروه بزرگی از بازیهای کمابیش پیچیده آغاز میشوند که هدف آنها دائما کنار گذاشتن امرمشاهده پذیر برای آن است که به امر مشاهده ناپذیر اجازه دهند بی دلیل ظاهر شود، از فیلم گذار کند و اثر خود را بر آن به جای گذارد.
فوکو در ویکیپدیا
دوین در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر:
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.