پاره های اندیشه وهنر (۳۳): مارک ابلس: انسان‌‌شناسی دولت

 

برگردان: ناصر فکوهی

در جوامع ما، امروز بیش از هر زمان دیگری، پرسش دربارۀ امر سیاسی در دستور روز قرار دارد. دلیل این امر آن است که تقریبا همه جا در شرق و در غرب، ضرورت تحلیل‌های ظریف و عمیق از قدرت‌هایی که بر جماعت‌های ما حاکمند و روابطی که حکومت‌گران و حکومت‌شوندگان را اداره می‌کنند، احساس می‌شود. ما تا مدت‌هایی مدید از مشاهدۀ دولت در ابهام و سردرگمی بودیم؛ ما از حضور همه جانبۀ آن در جهان مدرن، نهادها، دستگاه‌ها و سازمان‌ها در شگفتی بودیم. تا حدی که این امر سبب پدید آمدن انتزاع‌هایی شد که بیش از پیش در سازگاری با یکدیگر مشکل داشتند و همین طور بیش از پیش با واقعیت‌هایی که قصد تحلیلش را داشتند، فاصله می‌گرفتند. امروز که امر سیاسی خود مشکل‌ساز شده است و شهروندان دربارۀ پدیده‌های قدرت و الزامات آن‌ها از خود پرسش می‌کنند، رویکردی شکاکانه‌تر در این زمینه، ضروری می‌نماید. به نظر ما ابزارهایی که به تدریج در انسان‌شناسی سیاسی شکل‌گرفته‌اند به ما در درک بهتر مسائل معاصر، به نفوذ در قلب این جهان کمک می‌کنند. این را به دو دلیل می گوییم، نخست آنکه این رویکرد در گسست با فلسفۀ کلاسیک در یک نقطۀ دقیق به وجود آمده است: فلسفۀ سیاسی فرضیه وجود حالتی را مطرح می‌کرد که در آن مشخصۀ موقعیتی طبیعی، نبود پیوند سیاسی بود. یکی از دستاوردهای اساسی انسان‌شناسانی که بر جوامع به اصطلاح «ابتدایی» مطالعه کرده‌اند، نشان دادن آن بوده است که نبود دولت به هیچ رو به مفهوم نبود سازوکارهای سیاسی در جوامع انسانی نبوده است. انسان‌شناسی با نشان دادن اینکه پیوند سیاسی، جهان‌شمولیت دارد، در عین حال نیاز به تحلیل آن را نیز مطرح می‌کند، تحلیلی که دیگر نمی‌تواند به صورتی تخصصی «سیستم»های سیاسی را از سایر سازوکارها جدا کند و جنبۀ مهم دیگر رویکرد انسان‌شناسی در روشن کردن روابط موجود در قدرت است، حال چه شکل نهادینه به خود بگیرند و چه نه. تجربۀ جوامع بیگانه، مطالعات گسترده‌ای که بر زمین‌های دوردست به وسیلۀ مردم‌شناسان انجام گرفته، ما را به آنجا کشاند که بپذیریم باید مسئلۀ امر سیاسی را در آن جوامع که در آن‌ها اشکال دیگری از سازمان‌دهی نیز وجود داشته است، به بازاندیشی بگیریم. برای این کار نیاز به روش‌های مناسبی برای درک سلسله‌مراتب و روابط نیروهایی بود که بعد امر نمادین را به زیر سؤال می‌برند و به‌طور مشخص به امور ماورای طبیعی رفرانس می‌دهند، وجود دارد. با این وجود خاص‌بودگی زمین‌ها و انسان‌شناسی سیاسی نیز بر سوءتفاهم‌هایی در این رویکرد مؤثر بوده است. این امر اغلب به مطالعه بر اشکال باستانی همراه شده و آن اشکال را بسیار متفاوت با جهان مدرن ارزیابی کرده است به این معنی که ادعا کند درک آن‌ها چندان برای پژوهشگری که بر جوامع دولتی کنونی ما مطالعه کند فایده‌ای در بر ندارد. به عبارت دیگر، همه چیز ادعای آن را دارد که گویی روش‌های مشاهده و اهداف شناخت‌شناسی انسان‌شناسی، وقتی نگاهمان را به سوی جوامع جدید خود باز می‌گردانیم ارزش خود را از دست می‌دهند. و از اینجا نتیجه گرفته می‌شد که میان دو گونه جامعه، مردم‌شناسان در موقعیتی اسیر هستند که آن‌ها را کاملاً از درک تحلیل جوامع مدرن محروم می‌کند. این ایده به نظر ما، اندیشه‌ای نادرست است و تلاش کرده‌ایم این امر را نشان دهیم. رویکرد انسان‌شناسی را می‌توان به همان اندازه دربارۀ روزمرگی سیاسی جوامع مدرن به کار برد که دربارۀ تروبریاندها یا نویرها و سوازی‌ها. این رویکرد به ما امکان می‌دهد که به بطن دولت مدرن وارد شده و با پژوهش خود معانی و پویایی‌های عمل سیاسی را استخراج کنیم. تجربۀ جوامع دوردست به انسان‌شناسان امکان داده است که تداخل میان امر سیاسی و سایر ابعاد اجتماعی را درک کنند. اندیشۀ انسان‌شناختی برخلاف سنت موجود که امر سیاسی را از سایر حوزه‌ها تفکیک می‌کند، به نظر ما کاملاً برای درک کارکردهای سیاسی جدید مناسب است. در هم آمیختگی میان سیاست و مشروعیت در عملکرد بازنمایی سیاسی، خود را به بهترین وجه در همین چشم‌انداز نشان می‌دهد. برای آنکه باز هم پیشتر رویم باید به مفهوم فضای سیاسی برسیم که اغلب انسان‌شناسان آشنا با رویکرد سرزمینیت در روابط اجتماعی، آن را می‌شناسند. به همین ترتیب تحلیل شبکه‌ها بازنمایی‌های سیاسی که درون آن‌ها زاده می‌شوند ما را به درک بهتر ریشه‌های محسوس فرایندهای سیاسی و فرو رفتن امر سیاسی در کالبد اجتماعی و ظهور افرادی که امر سیاسی را در وجود خود متجلی کرده و آن را به تصاحب خود در می‌آورند -کسانی که به سیاستمدران معروفند- می‌کشاند. یک پدیدۀ اساسی که به همان اندازۀ انتخابات در سیستم‌های سیاسی دموکراتیک و پیچیدۀ ما اهمیت دارد، محتواهای نمادین بازنمایی سیاسی به مثابۀ صحنه‌پردازی‌های حاکمیت، با گذار از تحلیل خیالی است که حاکمان و حکومت‌شوندگان را به یکدیگر پیوند می‌دهد. پرسش دربارۀ نمادها منسک مورد استفادۀ کنشگران سیاسی برای انسان‌شناس یک امر اساسی است در اینجا نیز، گسست‌های مبتنی بر تاریخ و جغرافیا نمی‌توانند جهان‌شمولیت‌های مربوط به نقاط حاکمیت و تمایل آن‌ها به تداوم بخشیدن به خود که را که در آن‌ها امری ذاتی است، پنهان کنند. نمایش‌هایی که ما شاهدشان هستیم، صحنه‌پردازی‌هایی سیاسی که تلاش مشترک سیاستمداران حرفه‌ای و متخصصان ارتباطات را بسیج می‌کنند، شاهدی بر تداوم این اهداف هستند و در عین حال این اهداف اطلاعاتی غنی دربارۀ کار نمادین بازنمایی به ما می‌دهند. وظیفۀ انسان‌شناسی تعمیق پیوستۀ این پژوهش بر واژگان، رفتارها و نیرنگ‌هایی است که از عمل سیاسی یک درام بی‌نظیر می‌سازند. مارک ابلس مدیر آزمایشگاه انسان‌شناسی سازمان‌های اجتماعی در مرکز ملی پژوهش‌های علمی فرانسه است.

 

منبع:

 

Abélès, Marc, 2005(1990), Anthropologie de l’Etat, Paris, Petite Bibliothèque Payot, pp.229-239