برگردان ناصر فکوهی
مفهوم مولف، لحظه قدرتمند ِ فردیت یافتن در تاریخ اندیشهها، شناختها و ادبیات، وهمچنین در تاریخ فلسفه و دانش است. حتی امروز، وقتی می خواهیم تاریخ یک مفهوم یا یک سبک ادبی یا یک گونه فلسفه را بنویسیم، به گمان من، چنین موضوعهایی را به مثابه نوعی ارزیابی نسبتا ضعیف در نظر میگیریم؛ اموری ثانویه و پیشپاافتاده به نسبت واحد ِ نخستین ِ مستحکم و اساسیای که آن را مولف و اثر او می دانیم.
(…) یک نام مولف، صرفا عنصری در یک گفتمان نیست (که فاعل یا مفعول باشد و بتوان آن را با یک ضمیر و غیره جایگزین کرد) بلکه در رابطه با گفتمان نقشی مشخص دارد: این نام کارکردی طبقهبندی کننده دارد؛ چنین نامی به ما امکان می دهد گروهی از متون را گردهم بیاوریم، به آنها مرزهایی بدهیم؛ بخشی از آنها را خذف کنیم و بخشی را در رودررویی با متونی دیگر قرار دهیم. افزون بر این، چنین نامی، خود متون را در یک پیش زمینه قرار میدهد: شخصیت اسطورهای هرمس تریسمژیست وجود خارجی ندارد؛ بقراط نیز همینطور – منظورم در معنایی است که مثلا می توانیم بگوییم بالزاک وجود دارد – در یک معنا، وقتی چندین متن را زیر یک نام واحد قرار می دهیم، این کار یعنی میان آن متون رابطه همگنی یا پیوند وجود دارد، یا اینکه این متون صحت یکدیگر را تایید میکنند، یا یکدیگر را توضیح میدهند و یا سرانجام با یکدیگر هماهنگ هستند. در نهایت کارکرد نام مولف آن است که شیوه یک گفتمان را مشخص کند: این واقعیت که متن دارای نام مولف باشد، اینکه درباره یک متن بتوانیم بگوییم: «به این نویسنده تعلق دارد» یا «به وسیله این نویسنده نوشته شده»، گویای آن است که این گفتمان، سخنی روزمره و بیتفاوت نیست، حرفی که به هوا برود، که بیاید و بگذرد و بلافاصله مصرف شده و از میان برود، بلکه گویای آن است که چنین سخنی را باید به شیوهای خاص دریافت کرد و در یک فرهنگ مشخص، جایگاه خاصی را برای آن قائل شد.
فوکو در ویکیپدیا
درباره پاره های هنر:
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.