ژان کاسو(Jean Cassou) (1897-1986) نویسنده، مترجم، و منتقد ادبی فرانسوی بود که آثار زیادی در حوزه نگاه به معماری و هنر معاصر دارد. در متن زیر، او نگاه خود را درباره رویکردهای شهرسازی لوکوربوزیه که اغلب مورد نقد قرار گرفته اند مطرح میکند.
در نزد لوکوربوزیه، اراده هندسی با گونهای از اخلاق همراه است. زاویه راست، نه تنها پاسخی است به نیازی شورمندانه به ایجاد نظم در ساخت و سازماندهی به اشیاء، بلکه همچنین پاسخی به نیاز به نظم در زندگی معنوی و اخلاقی انسانها: راهی برای بیدار کردن احساسی در آنها که عامل و انگیزه برانگیختن هر فرهنگی به شمار میآید. خلاقیت در همه فرهنگها، چیزی جز شکوفایی همین احساس نیست. در اینجا نیاز به حسِ عشق بسیار بزرگ است، همان چیزی که لوکوربوزیه به آن «غرور مدنی» نام می دهد و به هیچ رو نمی توان آن را مفهومی پیشپاافتاده دانست.
اگر از این زاویه به کار لوکوربوزیه نگاه کنیم، خُردهگیریهایی را که اغلب نسبت به خُشکی و سخت بودن آن کار، مطرح میشود، به نظرمان ناروا خواهند آمد. در حقیقت، هراندازه او در کارش بیشتر جلو میرود، ما شاهد پیدا شدن و بروز بیشتر و بیشتر شاعرانگی، طبیعت، سلامت جسمانی و اخلاقی و طعم زندگی در این کارها هستیم که در هماهنگی کاملی با شور و علاقه وی برای زوایای راست همراه است. او در برابر رشد مبالغه آمیز ِ مقیاس ِ ساختمانهای ما ، درخت را به مثابه یک میانگین نسبی پیشنهاد میکند. درخت میتواند میان این بزرگیهای فرازش یافته، گونهای اعتدال ایجاد کند. فضاهای سبز پایهای میشوند برای تخیل سازنده و در همان حال، طبیعت را با زیستگاههای ما سازگار میکنند. لوکوربوزیه، هندسهدانی است که هرگز طبیعت را فراموش نمیکند. او همواره به طبیعت میاندیشد زیرا به زندگی و خوشبختی انسانها فکر میکند، و میداند که این انسان ها هستند که در طبیعت قدم میزنند و باید سرگرم شده و لذت ببرند.
اما آنچه لوکوربوزیه را به خشم میآورد، کمتر از آنکه بینظمی باشد، هرج و مرج و فاجعه است؛ زیرا او باور دارد ما به سوی این نابسامانیها در حرکت هستیم. و این ها، واقعیتهایی محسوس هستند که بسیار بیشتر ما را تهدید می کنند تا اشتباههایی در مفهوم نظم، که بیشتر یک فکر انتزاعی است: یک حملونقل سرگیجه آور، آشفتگی، نابسامانی، انباشتگی تا سرحد خفگی؛ شهرهای ما به نقطهای در یک بنبست رسیدهاند و ما امروز در موقعیتی شبیه به یک سرنوشت تراژیک و ناگزیر قرار داریم.
از این رو، یورشهایی که علیه لوکوربوزیه مطرح میشوند را باید نشانههایی از خشمی ارتجاعی و متمایل به گذشته دانست و خشونت لوکوربوزیه نیز درواقع علیه همین بلاهتها و دیدگاههای کورکورانه است. این قدرتها، برعقل سلیم و اخساسهای خوب تکیه میزنند اما در حقیقت روی به سوی پوچی و نیستی دارند، آنها قدرتهای مرگ هستند؛ اینکه به گونهای منفعلانه خود را با سستها و مشکلات زمین انطباق دهیم؛ اینکه صرفا از منافع کوتاه تبعیت کنیم؛ اینکه حساسیتهای ابلهانهای از خود به خرج دهیم؛ اینکه فردگراییهای مبتذل، خردهبورژوایی، عامیانه را در خود دامن بزنیم و سبب شویم کجسلیقگی رفتهرفته شکل و شمایل شهرهای ما را مشخص کنند. و در نهایت اینکه همین روند، به این شهرها توسعه بدهد و ما را به شکلی پر هرج و مرج بکشاند در همان حال که مرکز این شهرها نیز فرو میپاشد و زیر فشار تکاندهنده تخریبها و نوسازیهای پیدرپی به زشتی میگراید.