پاره‌های اندیشه و هنر (۳۱): میشل مافزولی/کالبد نشانه‌وار

برگردان ناصر فکوهی

زندگی اجتماعی همانگونه که بارها اشاره شده است، بدون وجود یک پهنۀ گستردۀ نماد‌شناسی امکان‌پذیر نیست. دورکیم در این مورد بر آن تأکید دارد که «نشانه‌‌های مادی یا بازنمود‌های تجسم‌یافته» در زندگی اجتماعی جایگاهی خاص دارند. و او این امر را «نشانه‌گرایی» (emblématisme) می‌‌نامد. این امر امکان می‌‌دهد که آگاهی‌‌های فردی، استعلایی شوند و همین نشانه‌گرایی است که پیدا شدن یک خودآگاهی  در جامعه را ممکن می‌‌کند. اما این خود‌آگاهی باید به صورت‌‌های مختلف در زمان تداوم بیابد. از جمله مواردی که دورکیم به آن‌‌ها اشاره می‌‌کند، اهمیت خالکوبی است. از نخستین مسیحیانی که بر روی پوستشان نام حضرت مسیح یا صلیب او را حک می‌‌کردند تا ملوانانی که در یک کشتی نقشی را بر بدن خود خالکوبی می‌‌کنند و در میان این دو گروه، جوانانی که برای مثال در یک دبیرستان ایتالیایی با خالکوبی تعلقشان را به یک جماعت نشان می‌‌دهند؛ ما همواره با فرایند یکسانی روبرو هستیم: اینکه حک کردن تصویر بر روی کالبد، یادآور کالبد اجتماعی،  یادآور یک “جماعت هستی” یا یک “جماعت آگاهی‌‌ها” است.

این «نشانه‌گرایی» بر نیازی تأکید داشته است که به ما اهمیت یک «جامعه‌شناسی پوست» را یادآوری می‌‌کند. رنگ زدن کالبد خود، خالکوبی کردن بدن، آرایش کردن خود با زیورآلات و در یک کلام خود را «پیراستن»، همه دارای نقشی تقدسی هستند: نشان دادن این برکت ناپیدا که همان با هم بودن است. این همان تأثیر‌گذاری ظاهر است. در بعضی از دوره‌‌های اخلاق‌گرا، به دلیل بت‌شکنانه بودن این رفتارها، ممکن است ارزش آن‌ها نفی شود با این وصف باز هم آن‌‌ها مادۀ اصلی زندگی در جامعه‌‌اند و گاه نیز به شدت این امر را به نمایش می‌‌گذارند. اونیفورم‌‌های مختلف، دنباله‌روی‌گرایی‌ها مثال‌‌هایی بارز از این امر به شمار می‌‌آیند. و باید این را هم اضافه کرد که به محض آنکه جامعه کوچک می‌‌شود (کلان، قبیله) نیازش به نشانه، به توتم و به نماد‌ها بیشتر می‌‌شود؛ لااقل برای آنکه به این وسیلۀ مجموعه‌‌ای را که استحکام نهادینه ندارد، حفظ کند. بدین ترتیب، کالبد صرفاً همچون پوستی اضافه نیست که بتوان هر زمان خواست آن را به دور انداخت، یا صدفی تو‌خالی که بتوان آن را ترک کرد؛ برعکس، کالبد به صورتی ذاتی به کالبد اجتماعی پیوند خورده است. و میان این دو شکل از کالبد نوعی تقابل محکم وجود دارد که می‌‌توان آن را با پیوند و تقابل طبیعت و فرهنگ مقایسه کرد. کالبدی که با برازندگی قدم بر می‌‌دارد ما را به یاد ریشه‌دار بودن می‌‌اندازد و در همین معنا است که باید آن را عامل اجتماعیت دانست.

برای دادن یک تصویر، یادآوری کنیم که پوستۀ گیاهی است که امکان می‌‌دهد یک دانه بتواند حفظ شود. مو، پوست، پر، فلس،…. به نوعی محافظ و زنده‌کنندۀ خود کالبد هستند. بدین ترتیب دربارۀ کالبد اجتماعی نیز می‌‌توان گفت که ظاهر، یک عنصر ذاتی در ترکیب است. عقل سلیم چندان اشتباه نمی‌‌کند که مثال «در پوست خود آسوده بودن» (être bien dans sa peau) را به کار می‌‌برد و آن را شاخصی خطا‌ناپذیر از تعادل می‌‌داند. ما این تعادل را در جوامعی که می‌‌توانند به خوبی بازی‌‌های مختلف در ظاهر آدم‌‌های خود را مدیریت کنند، می‌‌بینیم. شاید «کارکرد خیالین» همین باشد که ژیلبر دوران نیز به آن اشاره می‌‌کند و آن را دلیل و نتیجۀ زنده بودن اجتماعی می‌‌داند. ما دوره‌‌های متعدد فرهنگی داشته‌‌ایم که در آن‌ها تأکید بر لذت‌‌های بدنی نمایشی بوده است. انواع خوش‌پوشی‌‌ها یکی از اشکال این نوع بیان هستند، می‌‌توانیم از ژاپن هم مثال بزنیم که در برخی از زمان‌‌های خاص در اوساکا(Osaka)  و در ادو (Edo)، هنر لذت کالبدی در آن امکان ویژه‌‌ای را به خود اختصاص می‌‌دهد. این امر را به خصوص با مفهوم ایکی (iki) (برازندگی) یا مفهوم تسو (tsù) (خوش‌پوشی) می‌‌بینیم. ف. پونس (Ph.Pons) که با مو‌شکافی این لحظات را تحلیل کرده است، نشان می‌‌دهد که تقابل‌‌های مختلف (برای ظرافت و جذابیت) از یک سو به ابزار‌های کمکی زیاد (آرایش، لباس، وسایل تزئینی) و مفاهیمی که از یک سو به نوعی «شیوه بودن» اساساً اروتیک استناد می‌‌دهند و از سوی دیگر به چشم‌اندازی تراژیک استناد می‌‌دهند. این دو عنصر البته با یکدیگر پیوند دارند، تأکید بر ظاهر همواره به ناپایداری  و اندوه ناشی  از آن مرتبط است (…) اروتیسم  خوش‌پوشی، از خلال مناسک، ظرافت، برجستگی و برازندگی خود عامل گرد‌آوردن انسان‌‌هاست و بنا بر یک تناقض که باید توجه ما را جلب کند. این یک اخلاق زیبا‌شناسانه است.

منبع::
Maffesoli, Michel, 1994, “Le Corps pluriel”, in, Polla, Barbara S., Zahn, Olivier, Polla, Luigi L., Incertaine identité, Genève, Galerie Analix & L. Polla., pp. 118-119