پاره‌های اندیشه و هنر (۱۵): قوم

 کلود ریویر/ برگردان ناصر فکوهی

مفهوم «قوم» ( ethnie در فرانسوی و ethnic  در انگلیسی) از ریشه یونانی ethnos به معنی نژاد، مردم، ملت، قبیله آمده است و در قرن نوزدهم به وسیله واشه دو لا پوژ(Vacher de Lapouge) بار دیگر ابداع شده است. البته «قوم» هنوز هم فاقد یک تعریف روشن و مورد اجماع است. با این وصف ما عموما به گروهی از افراد «قوم» اطلاق می‌کنیم که خود را دارای منشاء مشترک، یک نام-قوم (ethnyme یا ethnonym ) و یک سنت فرهنگی مشترک بدانند. اعضای قوم نسبت به اینکه دارای زبان، سرزمین و تاریخ یکسانی هستند، آگاهی دارند.
هر یک از معیارهای پیشین را باید نسبی دید. برای نمونه در مورد زبان، قوم زیر سلطه دیالونکه (Dialonké) در فوتاجالون(Fouta-Djalon) گینه ناچار شد زبان قوم پل (Peul) که حاکم بود را بپذیرد. نامی که یک گروه بر خود می‌گذارند (مانند اینویت Inuit یا بانتو Bantou هر دو به معنی انسان) ممکن است با نام توهین‌آمیزی که همسایگان به همان قوم بدهند، متفاوت باشد. در قوم تونکین(Tonkin) موی (Moï)‌های ویتنام به معنی «وحشی » است. برخی از اقوام به دلیل نیازهایی شکل گرفته‌اند که دستگاه‌های استعماری در گردهم آوردن آن‌ها داشته‌اند ( برای مثال بته Bété های ساحل عاج). برخی دیگر ممکن است پس از یک فتح، مهاجرت، تشکیل فدراسیون یا اتحادیه، به قوم تبدیل شده باشند. به همین ترتیب ممکن است در یک سرزمین چندین قوم وجود داشته باشند (برای مثال موقعیت کنونی شهرهای آفریقایی) در حالی که برعکس ممکن است افراد یک قوم واحد در مکان‌هایی دور از هم زندگی کنند( ارمنی‌ها و پل‌ها). تاریخ شفاهی در مورد اقوام مورد دستکاری‌های زیادی قرارگرفته است. اقوام معمولا حاصل یک تعلق دو‌تباری هستند، اما درعمل تعلق قومی یک تبار فرزندی تک‌خطی را تشکیل می‌دهد. بهر‌رو وابستگی به یک قوم، به نوعی سبب ایجاد الزام‌هایی بر روابط میان‌کنشی سوژه‌ها درون گروه خود می‌شود. در حالی که از بیرون فرد بر اساس معیار تعلق، مشخص و مورد داوری قرار می‌گیرد (مثلا توتسی‌هاTutsi برای هوتوها Hutu در رواندا یا چچن‌ها برای روس‌ها).

بنابراین به جای آنکه در قوم به دنبال یک جوهره خاص باشیم، بهتر است که بر ابعاد روابط آن دقت کنیم. اقلیت‌های قومی در حال حاضر (سرخپوستان و سیاهان در آمریکای شمالی، مهاجران آفریقایی یا آسیایی در فرانسه، کولی‌های بدون پایه سرزمینی، تاجران سوری – لبنانی آفریقای غربی) به مقابه کنشگران قانوی در زندگی اقتصادی و سیاسی ملتی که در آن سکونت دارند، در نظر گرفته می‌شوند و این امر احتمالا پس از یک فرایند دایاسپورایی اتفاق افتاده است. تفاوت آن‌ها گاه عاملی برای حذف است و یا سبب ایجاد رفتارهای تبعیض‌آمیز می‌شود که گاه به مبارزه مسلحانه دامن می‌زنند و یا لااقل سبب به وجود آمدن گروهی از مطالبات در قوم مزبور برای ضمانت‌های حقوقی در تحقق برابری قانونی می‌شوند. اطلاق صفت «قومی» به درگیری‌های گوناگونی که امروز در جهان می‌بینیم و در رسانه‌های غربی رایج است، اغلب گویای رویکرد قوم‌محورانه اروپایی است.

باید افزود که این باور  به اینکه هر قومی بازمانده ای  از دورانی نیاکانی است‌، پنداشتی نادرست است (هر‌چند بسیاری از اقوام آفریقایی چنین هستند و بر روی نقشه‌های قرن شانزدهم نیز از آن‌ها نام برده شده است). این نیز اشتباه است که قوم را با قبیله ( که یک زیر مجموعه قوم است) یکی بگیریم و یا آن را با ملت یکی فرض کنیم (زیرا اقوام دارای مشخصات سیاسی، نهادی و اجتماعی ملت نیستند). در ایدئولوژی آلمانی و بنا بر نظریه قومی ملیت‌ها، ملت یک جماعت طبیعی  به حساب می‌آمد، اما در چشم‌انداز‌فرانسوی ، ملت یک ساخت سیاسی همراه با یک دولت قانونی است که بر مبنای پنداشت یک قوم واحد بنا شده است. سخن گفتن از صورتبندی اجتماعی به هیچ عنوان ما را نسبت به مرزهای جغرافیایی یا فرهنگی آن‌ها و یا معیارهای ارزش دادن آن‌ها به خود، آگاه نمی‌کند. با این وصف از این طریق می‌توانیم بفهمیم که جوامع مدرن تا چه اندازه باید بر قومیت در روابط بین‌فرهنگی خود دقت داشته باشند (نگاه کنید به یوگسلاوی و همچنین به مطالبات باسک‌ها و کُرس‌ها). اما در مورد تنش‌های قومی‌، روزنامه‌نگاران جدید ترجیح می‌دهند برای اروپا از واژگان غیر‌توهین‌آمیز( اما به همان اندازه نامناسب) ی همچون «مردم» یا «ملت» استفاده کنند در حالی که مردم زیر سلطه و درگیر مشکلات، در مقابل آن‌ها گاه از گفتمانی قوم‌گرا استفاده می‌کنند.

به نقل از :

  • Claude Rivière, Férreol, G., Jucquois, J. (dir.), 2003, Dictionnaire de l’altérité et des relations interculturelles, Paris, Armand Colin, p. 128

کتابامه :

  • Amselle, J.L., et M’Bokolo, E., (dir.), 1985, Au Cœur de l’ethnie, Paris, La Découverte.
  • Barthe, Frederik, 1969, Ethnic Groups and Boundaries, London, Allen & Unwin.
  • Nicolas, G.1973, “Fait ethnique et usage du concept d’ethnie”, Cahiers Internationaux de Sociologie, no. 54, 1er Septembre, pp.95-126.
  • Poutignat, Ph., et Streiff-Fenart, J., 1995, Théories de l’ethnicité, Paris, PUF.
  • Raulin, Ann, 2000, L’Ethnique est quotidien, Paris, L’Harmattan.