مرگها و یادها، ناصر فکوهی ، تهران، انتشارات انسانشناسی، ۱۳۹۹
هنگامیکه در موتور جستجوگر گوگل درباره ابراز همدردی پارسآبادیها با خانواده اسماعیل را جستجو کردم، غیر از یک مصاحبه با مادر و برادر قاتل به موردی برخورد نکردم! درست است که اسماعیل قاتل دختر ۷ سالهای ست که اکنون آمالش برای همیشه ناتمام مانده، اما آیا خانواده قاتل نباید مورد همدردی اهالی قرار میگرفتند تا بتوانند این ضایعه را راحتتر به فراموشی بسپارند؟! درواقع حکایت به گونههایی دیگر رقم خورد.
آتنا دیگر زنده نیست و همه آرزوهای این دختر ۷ ساله برای همیشه ناتمام مانده و دختر بعد از تعرض به طرز فجیعی به قتل رسیده است، دراین شرایط خبر به خانواده آتنا رسید و خشم اهالی پارسآباد را برانگیخت و گویی ماجرا بهتازگی شروع میشود و این اتفاق را به یک شوکی برای اهالی پارسآباد و بلکه مردم ایران، تبدیل کرد بهطوریکه زن و مرد و پیر و جوان نمیشناسد؛ آنها جلوی مغازه این مرد تجمع کردند و مغازه او را سنگباران کردند و اگر نبودند مأموران انتظامی چهبسا آن لانه شیطان به آتش کشیده میشد.
اما نکتهای که به فراموشی سپرد شده خانواده اسماعیل است؛ خانواده مظنون مورد دلجویی اهالی قرار نگرفت و در برخی گزارشها آمد که برادرها و خانواده وی شبانه شهر را ترک کردند تا موردحمله اهالی قرار نگیرند و از مواجهشدن باخشم مردم پیشگیری کنند. آنان شهر و دیار خود را برای مدتی ترک کردند تا وضعیت شهر پارسآباد کمی آرام شود و رفتهرفته احساس امنیت بیشتری کنند؛ اما پارسآبادیها همچنان به خاطر آتنا ماتمزده هستند. پدر و مادر آتنا میگویند اهالی شهر آنها را دراین مصیبت تنها نگذاشتهاند و هرروز علاوه بر اقوام و نزدیکانشان اهالی شهر هم به دیدن آنها میآیند. دراین ماجرا پارسآبادیها سنگ تمام گذاشتند و وظیفه انسانی خود را به نحو احسنت انجام دادند.
دختر و پسران اسماعیل دیگر نباید به خاطر اشتباه بیمارگونه پدر به حیات خود ادامه دهند؟ با توجه به جامعه کوچک پارسآباد حتی اگر سالها از این ماجرا بگذرد هر بار فرزندان اسماعیل از کوی و برزن عبور کنند اهالی باید آنان را با انگشت به فرزندان خود نشان دهند که این دختر و پسر، فرزندان اسماعیل هستند بنابراین نباید با آنان رفتوآمد کنید، نباید با آنها دوست شوید، خواسته یا ناخواسته فرزندان اسماعیل از جامعه ترد و درنهایت منزوی میشوند.
این بیمهریهای اهالی در ذهن آنان نقش میببندد و در بزرگسالی چهبسا همانند پدرشان رفتارهای بیمارگونهای بروز دهند. دراین صورت هیچگاه کسی از خود نمیپرسد که چرا آنان چنین شدند؟ در جامعه چرا یکی از اعضای خانواده مجرم شناخته میشود؛ دیگر اعضای او از جامعه ترد میشوند و از مزایای حقوق شهروندی بیبهره میماند. به همین منظور برای ریشهیابی این رفتار با «ناصر فکوهی»«استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ» دراین زمینه به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید:
اینگونه شروع میکنم ازنظر من این دختر اسماعیل قربانی شرایط موجود خانواده خود میشوند شما با این موافق هستید و دلیل شما چیست؟
فکر میکنم که اگر عمیق بخواهیم به موضوع فکر کنیم و از سطح واکنشهای احساسی که کاملاً قابلدرک هستند- اما از حوزه این بحث خارجاند- بیرون بیاییم تا به یک تحلیل اجتماعی برسیم، ابتدا باید به دو بُعد دراین گونه حوادث اشارهکنم: نخست اینکه اشکال مختلف کودکآزاری و جنایتهای جنسی امروز در سراسر جهان، جزو حادترین گونههای جنایت شمردهشده و نهفقط بیشترین میزان از نیروهای پلیسی و امنیتی علیه آنها بسیج میشوند، سختترین مجازات قضایی را نیز درباره آنها وضع کردهاند و بیشترین میزان کار ازلحاظ اجتماعی چه برای جلوگیری از آن وقایع و چه برای جبران آنها انجام میگیرد و طبعاً مطالعات بیشماری هم انجام میشوند تا دلایل این جنایات را ارزیابی و تجزیه و تحلیل کنند. سالها پیش در یک سخنرانی که انعکاس مثبتی نیز داشت، نسبت به موضوع شبکههای پورنو گرافیک در فضای مجازی فارسیزبان هشدار دادم و آن را ناشی از نادیده گرفتن مسئولان و خانوادهها نسبت به تغییرات گسترده در نظامهای اجتماعی جامعه دانستم که برخی از آنها نظیر کاهش ازدواج و بالا رفتن سن آن، افزایش طلاق، وضعیت نامطلوب جذب زنان در بازار کار، نبود مدیریت مناسب برای رسیدگی به وضعیت کودکان خیابانی و اصولاً وجود چنین پدیدهای، عدم توجه به نبود امکان یا نامناسب بودن روابط بین جنسیتی در ایران، بهشدت خطرناک هستند. روشن است که این هشدار همچون هشدار سایر جامعهشناسان و متخصصان اجتماعی نادیده گرفته شد و نتیجه آنکه امروز ما با انفجار هرزهنگاری در فضای مجازی و در سطح شهرهایمان (هرچند بهصورت زیرزمینی) روبرو هستیم و بازهم از گذشته بیشتر مهارگسیخته شده است. وضعیت در پشت درهای بسته و در آنچه فضای زیرزمینی نامیده میشود، در جنایات جنسیتی درون خانوادهها و بسیاری از روابط نامناسب، نامشروع، غیراخلاقی در برخی از حرفهها که لزوماً و برخلاف تصور به حوزههایی مثل سینما محدود نمیشود، امروز تقریباً برای همه روشن و مصیبتبار است؛ اما گمان نکنیم این آخرین و بدترین وضعیتی است که میتواند به وجود بیاید. مرحله بعدی که ما اکنون با بروز چنین جنایاتی با آن روبرو هستیم، قربانی شدن ضعیفترین اقشار جامعه و بهویژه کودکان است که میتواند ابعاد بسیار گستردهتری ازآنچه دراین حادثه مشاهدهشده به خود بگیرد. وقتی در یک بافت سنتی و یک جامعه کوچک که هنوز بسیاری از مهارهای اخلاقی و دینی در آن کار میکنند میتوان شاهد بروز چنین جنایتی بود، باید دقت داشت که با بزرگ شدن جامعه، با ظهور شهرهای بزرگ که امروزه بیشترین تعداد مردم ما را در خود جایدادهاند، با چه فجایعی میتوانیم روبرو شویم؟
نکته دوم اینکه، متمرکز شدن نفرت جامعه بر فردی که چنین جنایتی را مرتکب شده است، هرچند کاملاً قابلدرک است، اما دستکم برای متخصصان باید خود هشداردهنده باشد، بدین معنا که جامعه هنوز نمیتواند درک کند که خود در رفتار تکتک اعضایش مسئولیت دارد. اگر در جامعهای دزدی و جنایت و فساد و هرگونه خلاف دیگری وجود داشته باشد، فقط کنشگری که دست به این اعمال میزند، مقصر نیست، بلکه تکتک افراد آن جامعه به درجههای مختلف مقصرند و باید در خود احساس گناه کرده و کاری در جهت اصلاح جامعه انجام بدهند. خالی کردن نفرت بر فرد خاطی و بهخصوص استفاده از روشهای سخت مجازات، هراندازه هم هولناک و دردناک باشند، لحظهای نه میتوانند جان ازدسترفته یک کودک معصوم را بازآورند و حتی نمیتواند مصیبتی که خانواده مقتول و خانواده مجرم را تا ابد در یک کابوس خواهند کشید، کاهش دهند. اینها همه اشکال مجازات انتقامجویانه جامعه هستند که هرچند در چارچوب قوانین باید انجام بگیرند، اما همه متخصصان میدانند که میزان تاثیرگزاری آنها بر وقوع جرمهای مشابه بسیار محدود و گاه در حد صفر است؛ اما این مجازات به جامعه امکان میدهند بهنوعی از خود سلب مسئولیت هم بکند و گناه را به یک فرد تقلیل دهد. باید توجه داشت که مهمترین عامل اثرگذاری اجتماعی و کاهش دلایل، محیطی است که چنین جرمی را ممکن میکند و در جامعه ما این امر به فروپاشی نظامهای اخلاقی و ارزش یافتن فردگرایی و لذتجویی به هر قیمت بدون اندیشیدن به عواقب آن است که موضوع و بحثی دیگر میطلبد. ولی اگر از یکسو فضاهای مناسب را برای تأمین نیازهای جامعه جوان از میان ببریم و از طرف دیگر فقط بخواهیم با نصیحت و اقدامات آمرانه جامعه را اداره کنیم، شک نداشته باشیم که نهفقط جرایم کاهش پیدا نمیکنند بلکه روزبهروز افزایش مییابند.
با این تفاسیری که شما فرمودید دراین مورد خاص خانواده قاتل بهخصوص دختر ۱۳ سال وی چه گناهی دارند؟
اما به سؤال اصلی شما میرسم که به خانواده و بهخصوص دختر فرد مجرم برمیگشت. این رفتار انتقامجویانه هراندازه هم قابلفهم باشد، چیزی از وخیم بودن آن کم نمیکند. اینگونه رفتارها البته خاص جامعه ما نیست، ولی در جوامع توسعهنایافته بسیار رایج و در برخی از جوامع توسعهیافته نیز که پهنههای بزرگ توسعهنایافتگی مادی یا غیرمادی دارند (نظیر آمریکا) بسیار دیده میشود. منظورم تقلیل جرم به مجرم و از آن بدتر به خانواده مجرم است که با هر دیدی به موضوع بنگریم دراین ماجرا نقشی مستقیم ندارند. اینگونه انتقامجویی علیه خانواده فرد مجرم، در جوامع قبیلهای و نظامهای پیش مدرن بسیار رایج بود و هنوز هم در برخی از پهنههای بسیار قبیلهای و عقبمانده مثلاً در پاکستان و برخی از نقاط آفریقا، ما شاهد اینگونه انتقامجوییهای جماعتی هستیم که در آنها گاه حتی مهم این نیست که چه کسی جرم را مرتکب شده، بلکه از خانواده او انتقام گرفته میشود. همانگونه که گفتم در کشورهایی نظیر آمریکا نیز ما شاهد چنین مسائلی هستیم بهگونهای که خانواده مجرم ناچارند شهرِ وقوع جنایت را ترک کنند. این امر بهروشنی خبر از نبود فضای بحث و پایین بودن مدنیت و شهروندی و نبود امکان یا نبود وجود سازمانهای مردم محوری است که بتوانند مسائل پیچیده اجتماعی را برای مردم بهروشنی توضیح و ایشان را نسبت به آنها آگاه کرده و واکنشهای احساسی را به واکنشهای عقلانی تبدیل کنند.
همانگونه که گفتم در چنین ماجرای دردناکی نهفقط یک خانواده بلکه دستکم دو خانواده درون یک کابوس و وضعیت هولناک کشیده میشوند و گاه هرگز نمیتوانند این درد و این ضربه را از سر بگذرانند. سکوت و روشن نکردن وضعیت و عدممداخله نیروهای اجتماعی و مسئولان دراین مسائل، نیز بدترین کاری است که میتوان انجام داد، زیرا عرصه را برای خشونتهای بعدی باز و راه را برای جنایات تازه هموار میکند. کودکی که بدین ترتیب منفور جامعه میشود، خانوادهای که بدین ترتیب طرد میشود، مستقیم یا غیرمستقیم میتواند به یک مسئله جدید کشیده شود یا در روابط بعدی خود به آن دامن زند. این امری است که ما از کوچکترین ابعاد تا بزرگترین ابعاد شاهدش بودهایم. بسیاری از کسانی که کودکآزاری میکنند خود قربانی کودکآزاری بودهاند و همه ما این مثال تاریخی را شنیدهایم که پس از جنگ جهانی اول نیروهای متفقین چنان آلمان را به جرم برانگیختن این جنگ تحقیر کردند، چنان فشار مالی بر این کشور وارد کردند که سبب بروز فاشیسم در آن شد و میلیونها نفر را در جنگ دوم جهانی به کشتن داد. هرگز از یاد نبریم که هر کنشی به یک واکنش منجر میشود و اغلب واکنشها میتوانند بسیار هولناکتر از کنشها باشند.