پارهای از یک کتاب (۹۷): فرهنگ و رسانههای نوین
پارهای از یک کتاب (97): فرهنگ و رسانههای نوین/ ناصر فکوهی/ تهران/ انتشارات همشهری/ ۱۴۰۰
انقلاب اطلاعاتی که در طول سه دهه اخیر درون آن وارد شده ایم، را شاید بتوان انقلابی «نوشتاری» نیز دانست. انقلابی که شاید برای همیشه رابطه ما را با متن تغییر دهد زیرا میان «متن کلاسیک » به مثابه نوشتاری تولید شده با «دست» و بر پایه «واژگان زبانی» با «متن الکترونیک» به مثابه نوشتاری تولید شده با «دستگاه» و بر پایه مجموعهای از نشانه های زبانی و غیرزبانی ، فاصلهای هر چه بیش از پیش میاندازد. متن کلاسیک متنی است که در آن زبان گوینده جنبه غالب را دارد و خواننده با آن رابطهای بیشتر انفعالی ایجاد میکند در حالی که متن الکترونیک مجموعهای است گاه بسیار ناهمگن از نشانهها، عکسها، واژگان، و چیدمانها در فضایی به شدت متغییر که حتی در امری به سادگی «قابلیت دسترسی»، نمیتوان بدان اطمینان داشت. «متن الکترونیک» میتواند هر «آن» از «دست» برود و در فضایی از علائم درکناشدنی «گم» شود، در حالی که متن کلاسیک با تبدیل شدن به مادیتی به نام روزنامه یا کتاب، قابلیت یک «دسترسی » مادی تقریبا همیشگی را ایجاد میکرد. افزون بر این، متن الکترونیک بر خلاف متن کلاسیک، مادهای به شدت انعطافپذیر است که نویسنده و خواننده ، هر دو میتوانند به صورتهای مختلف در آن «دستکاری» کنند و به عبارت دیگر آن را به شکل و شیوهای که میخواهند بازتولید و یا بهتر است بگوئیم بازآفرینی کنند. بازآفرینی اندیشه و بیان که پیش از این در مطبوعات و روزنامهها نیز آن را در مفهوم چیدمان و به عبارت سادهتر «صفحهبندی» میشناختیم، این بار به اوج خود میرسد به نحوی که همه چیز میتوانند دائما تغییر جا داده و به صورتی متفاوت و در واژگان و همراه با نشانههایی متفاوت عرضه شوند و در نتیجه به نتایجی متفاوت نیز برسند. گردش متن الکترونیک درون فضای الکترونیک در آن واحد هم از نظم و قاعدهای بسیار پیچیده تبعیت میکند که تنها گروههای محدودی میتوانند بر آن اشراف و شناخت فناورانه (سرمایه فرهنگی) و یا تاثیر عملی ( از خلال دستکاری با ابزارهای مالی و به کارگیری نیروی کار) (سرمایه اقتصادی) داشته باشند، و هم از هیچ نظم قاعدهمندی تبعیت نمیکند و به نوعی برآوردی است از یک میدان از متون الکترونیک که با استناد دادن یا ندادن به یکدیگر ( مثلا از طریق وبگاهها یا شبکه) به نوعی بازی قدرت، پذیرش یا عدم پذیرش اقتدار میانجامد. هم از این رو متن الکترونیک یک موقعیت متناقض را میسازد که در آن متن از زمانی که وارد فضای سیبرنتیک میشود نه تنها دیگر به مولف آن تعلق ندارد ( چیزی که تا اندازهای درباره متن کلاسیک نیز صادق بود) بلکه اصولا فاقد کالبدی معلوم و مشخص شده و درون نوعی بیهویتی و سرگردانی میشود که قابلیت «دستکاری » بر آن و «دستکاری» از خلال آن را به نهایت میرساند.
متن الکترونیک در عین حال با ایجاد تصور فضایی از آزادی به نوعی «بردگی و اطاعت خودخواسته» دامن میزند: افراد تمایلات، اندیشهها، خاطرات، زندگی و به یک عبارت حوزه خصوصی خود را در عرصهای وارد میکنند که همه چیز آن میتواند با کمترین هزینه برای همیشه حفظ شده به یک «پرونده» ( در تمامی معانی رایانهای و غیررایانهای این واژه) تبدیل شود. و در نتیجه رابطه فرد با متنی که مینویسد ، میخواند یا بر آن «دستکاری» میکند، بدل به رابطهای متناقض میشود که او را درون هزارتویی وارد میکند که نه خود و نه دیگران را اشرافی بر آن نیست.
پرسش اکنون این است: آیا باید در این فضا نوشت؟ و چرا ؟ پاسخ نویسنده در اینجا در خود کنش نهفته است زیرا او در این فضا مینویسد. اما درباره چرایی، مسئله بسیار پیچیدهتر است. فضاهای الکترونیک به باور ما، فضاهای آتی در اندیشه انسانی هستند که در جایی میان فضاهای واقعی یعنی فضاهای میانکنشی فیریکی ( با هویتهای تقریبا ثابت و قابل تشخیص و طبقهبندی و ردهشناسی) و فضاهای مجازی یا فضاهای میانکنشی الکترونیک ( بدون قابلیتهای واقعی طبقهبندی و تشخیص و یا بدون اطمینان در چنین طبقهبندیهایی) قرار میگیرند. جایی که معذب بودن در آن از آن رو تشدید میشود که از هم اکنون و البته بیش از پیش مولفه و شاخص و نشانهای برای ردیابی «خود» در آن وجود ندارد. شمارشگرها در واقع اطلاعات زیادی به ما میدهند اما تمام این اطلاعات میتوانند به صورتهای مختلف به شکل آگاهانه یا ناخودآگاهانه به وسیله کنشگر نویسنده، خواننده، یا دستکاریکننده، تفسیر و بازتفسیر شده و با قرائتهایی بسیار متفاوت خوانده شوند یا به خواندن گذاشته شوند تا به شکلی واقعی یا خیالین به هدف یا اهدافی خودخواسته یا ناخواسته برسند.
بنابراین پرسش را به صورتی دیگر مطرح کنیم: آیا راهی جز نوشتن در این فضا وجود دارد ؟ پاسخ باز هم تقریبا روشن است و این بار منفی است. فاصله گرفتن از فضای سیبرنتیک در آن واحد فاصله گرفتن از واقعیت و از خیال است چرا که در عالم واقعی نیز دیگر هیچ چیز صرفا در فضاهای فیریکی میانکنشی اتفاق نمیافتد و بخش هرچه بزرگتری از چیزهایی که باید آنها «اجزاء» محلی با تاثیر جهانی نامید، بر روی همین فضا تولید میشود. و اگر کسی یا کسانی خواسته باشند در عرصه اندیشه و تفکر به ویژه در عرصه جهان میانکنشی شناختهای انسانی باقی بمانند، چاره ای جز روی آوردن به این فضا (البته بدون آنکه جهان واقعیتهای نوشتاری کلاسیک را کاملا کنار بگذارند) ندارند.
چندین پرسش دیگر باقی میماند که در نوشتههای آتی به آن میپردازیم، از جمله این پرسشها:
- نوشتن چه چیز، در این فضا بنا بر نویسنده، کنشگر، خواننده و دستکاریکننده اولویت بیشتری دارد ؟
- نویسنده را بر این فضا چگونه باید تعریف کرد: یک نویسنده فردی، یک گروه از نویسندگان، یک جریان یا یک فکر، مجموعه ای از دادههای چیدمان شده به نحوی جانبدارنه یا به ظاهر غیرجانبدارانه و…
- به چه زبانی میتوان و باید در این جهان وارد شد و با چه تاثیر یا تاثیراتی؟ آیا در این فضا با جنگی از زبان ها سرو کار نداریم؟
- و سرانجام پرسشی که شاید به ظاهر ساده به نظر برسد اما بسیار تردید برانگیز است: از چه زمانی باید در این فضا سخن گفت؟ از گذشته ، از حال یا از آینده؟ و در جهانی که بابر تعریف در لحظه دستیافتنی یا دست نایافتنی قرار میگیرد، چگونه میتوان انتظار داشت که مقولاتی ادراک زبانشاختی از زمان را درکپذیر کند؟
- با توجه به آنچه گفته شد، چارهای جز آن نداریم که به این پرسشها، نه به صورتی سیستماتیک و نه در نظمی قابل پیشبینی، در «آینده»ای که «امیدواریم» بسیار نزدیک باشد ، «باز میگردیم».